هفت روز هفته
روز اول. به نظرم پروندهی قطور تشيع در ايران بسته شد. خوب پروندهی قطور کمونيسم هم بسته شد. البته تشرع باقیست درست مثل سوسياليسم، منتها تشرع همان دين عرفیست که با ملیگرايی قاطی شده و سالهاست ايرانیها را در چهارشنبه سوری و نوروز و ابوالفضل پارتی و رمضان الحرام و محرم المبارک دور هم جمع میکند. سوسياليسم هم در دنيای سرمايهداری بصورت کمک دولت به مردم به خدمت گرفته شده. خوب ميان شرع ما ايرانیها تا شرع مسلمانها تفاوت از زمين تا آسمان است. مبانی و پيشفرضهای تشيع بر قيام بر عليه زور و ستم استوار بوده و داستان کربلا با همهی پرداختهای ذهنی و پيرايههايی که راويانش به آن اضافه کرده بودند نمونهای از تشيع ظلم ستيز به شمار میرفت. حالا که تشيع در عملیترين امتحان خودش در دنيای معاصر در حال عقب نشينی برای از دست ندادن سنگر دين غير سياسیست بنابراين میشود گفت فقه سنتی بر فقه پويا پيروز شده و در نتيجه تمام پروندهی تشيع هم بسته شده است. از قضا که بسته شدن اين پرونده باعث باز شدن چشم ما ايرانیها به واقعيات بيرونی میشود که در تمام دوران صفويه به بعد بسته بوده و شاهان هم با حراست از مذهب به بسته بودن چشم ما به واقعيات کمک کردهاند. خوب البته حرف از دين ستيزی نيست، برعکس، حرف از احترام به عقايد شخصی آدمها و باز شدن فضای عمومی به روی تکثر آراءست که هميشه به دليل حفظ دين و مذهب بسته بوده و در عوض دين حکومتی بر همهی زندگی مردم سايه انداخته بوده. جمهوری اسلامی و البته علمای شيعه در بستن پروندهی تشيع در ايران نقش مهمی داشتهاند و خيلی دور نیست که همهی ما از اين اتفاق سپاسگزاری کنيم. فکر میکنم بعد از وقايع اخير بايد ورود جامعهی ايرانی را به دنيای تکثر تبريک بگوييم. البته که مثل هر نوزادی که متولد میشود مدتی همهمان هوس شنيدن لالايی شبانه به سرمان میزند ولی همانقدر که آدم میتواند در 18 سالگی لباس نوزادیاش را بپوشد ما هم میتوانيم منبعد لباس دوران تشيع جمهوری اسلامی را تنمان کنيم.
روز دوم. Anna Bligh سروزير ايالت کوئينزلند به دليل اين که میخواهد رسم و رسوم سياستمداران را زير پا بگذارد تصميم گرفته در يک مسابقهی آشپزی تلويزيونی شرکت کند. البته شرکت در برنامههای شاد تلويزيونی سابقهی قديمیتری در دولت فدرال هم دارد مثلن پيتر کاستلو، خزانهدارکل دولت جان هوارد، در يک مسابقهی رقص شرکت کرده بود و کوين راد، نخست وزير فعلی استراليا، هم در يکی دو تا برنامهی کمدی تلويزيونی شرکت کرده منتهای مراتب آنا بلای به عنوان اولين سروزير زن ايالت در مقابل رهبر حزب رقيب که میگويد ايشان بايد به کارهای ايالتی رسيدگی کند اعلام کرده که داشتن يک سروزير جسور و هنجارشکن برای ايالت مهمتر از يک سروزير محافظهکار است. حالا البته همهی اين داستان برای دو روز است و طبيعیست که هيچ کجای ايالت برای دو روز مرخصی سروزیر به هم نمیخورد. آنا بلای در دوران پيش از سياست عضو گروه فعالان حقوق زن بوده که سالها برای قانونی شدن سقط جنين مبارزه میکردهاند. قابل توجه وزرای زن دار و دستهی کودتاچیها.
روز سوم. ملاصدرا بعد از تکفير شدن راهی کهک قم شد. از قضا که قشریهای مدارس دينی اصفهان حکم به تکفير او دادند. ملاصدرا نمونهی درخشانی از تکفير علوم انسانی از همين مدلیست که حالا در جمهوری اسلامی میگويند لازم داريم. يکی از گرفتاریهای قشريون با ملاصدرا مربوط به موضوع تقليد بود. باور ملاصدرا این بود که فراگیری دانش و سلوک در عرفان شیعی بر همه مسلمانان واجب عينیست. يعنی هر مسلمانی باید خودش دانشهای زمانش را اول ياد بگيرد و بعد اگر بنا به دلایلی پذیرفتنی به آن دانشها دستپيدا نکرد آنوقت میتواند از مجتهد تقلید کنند، ضمن اين که تقلید هم بايد آگاهانه باشد و واجد بودن مجتهد هم بر او آشکار شده باشد. به اين میگويند واجب عينی. خوب مثلأ يک ستاره شناس که بلد است زمان رويت هلال ماه رمضان را محاسبه کند هيچ دليلی ندارد از يک آدمی تقليد کند که سال تا سال هم آفتاب و مهتاب روی او را نديده است. حالا همين را بگيريد برويد تا آخر داستان که با فلسفهی ملاصدرا قدر و قيمت کارشناسان جامعه بالا میرود و با اين همه دانش و تحقيق اگر کسی از کسی تقليد کند آن که مجتهد است چقدر ارج و قرب و سواد دارد. حالا علوم انسانی مدل ملاصدرا در همين اولين قدم میخورد به ديوار سفت جمهوری اسلامی که همين يک قلم رويت هلال ماه هم در آن بايد بفرموده باشد. به همين دليل میشود گفت اين سر و صدايی که بابت علوم انسانی غربی و اسلامی به راه افتاده از اساس يک سر و صدای من درآوردیست که عملهی سر و صدا هم برای اين که حقوقی بگيرند دارند باد توی بوق موضوع میکنند. فیالواقع حرفهايی که اينروزها دربارهی علوم انسانی میزنند همان حرفهای صفرمراد نيازاف است. ايشان هم برای مقابله با "نفوذهای منفی" که میشود همين تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی دستور داده بود کتاب "روحنامه" نوشتهی خودش را به عنوان کتاب درسی به خورد دانش آموزان و دانشجويان بدهند. خوب سال گذشته با تصويب شورای عالی انقلاب فرهنگی واحد درسی وصيتنامهی امام خمينی هم به واحدهای درسی دانشگاهها اضافه شد و طبيعیست که با آن پيش درآمد حالا بايد رهبر فعلی هم جای پايی در فکر و ذکر مردم پيدا کند منتهای مراتب شروع برنامه را اسمش را گذاشتهاند علوم انسانی اسلامی.
روز چهارم. ديروز يک جوان 23 سالهی ايرلندی به مناسبت روز تولدش همراه با دوست دخترش داشتهاند سوار بر قايق روی رودخانهی بريزبن تفريح میکردهاند. از قرار خيلی بهشان خوش گذشته بوده و سرگرم بوسيدن همديگر شده بودند. در حال بوسيدن روی زمين ولو شدهاند و با يک غلت مختصر افتادهاند توی آب. مسافران توی قايق دوست دختر جناب را از آب میکشند بيرون ولی هر چقدر میگردند خبری از خود پسر پيدا نمیکنند. امروز پليس اعلام کرده که هنوز خبری از ايشان نیست. اميدوارم رفته باشد ايرلند.
روز پنجم. آمديم و هيئت ويژه قوه قضاييه، نتيجهی رسيدگی به آزار جنسی بازداشتیها را کوبيد به طاق نسيان و طبق معمول هميشگی در جمهوری اسلامی دست آخر اعلام کردند که اين مأموران خدوم بازداشتگاهها هستند که دارند از زور درد گشاد گشاد راه میروند. آنوقت چی؟ کروبی برای اين قسمتش چه فکری کرده؟ به نظرم میرسد که هل دادن محسنی اژهای به دادستانی کل کشور دقيقن به همين منظور و موارد مشابهش بوده که منبعد به کمک مرتضوی جای دوست و جای دشمن را نشان بدهند. البته همينقدر که خبرهای آزار جنسی در رسانهها بازتاب پيدا کرده آبیست که به جوی رفته و کاری از دست حضرات برنمیآید منتهای مراتب بايد بين مجازات مسببان و خفت کل نظام يکی را انتخاب کرد. طبیعیست که حادثهی کوی دانشگاه به آدم نشان میدهد بايد از خير مجازات مسببان گذشت چون حضرات يک جوری به اراذل و اوباش پيوند خوردهاند که با يک قدم عقبنشينی مجبورند منتظر برخورد اراذل با خودشان باشند. به همين دليل هم آنچه به دست مردم میرسد همان خفت کلی نظام است که از جنبهی اجتماعی خيلی کارسازتر است. حضرات هر چقدر در زمينهی ظلم و تعدی ممارست به خرج بدهند به ما مردم عادی کم سواد هم لطف میکنند که به اندازهی باسوادها ازشان رويگردان بشويم. اين دستاورد کوچکی نیست که کم سوادها همان حرفی را بزنند که باسوادها میزنند. طبيعیست که اگر جمهوری اسلامی بتواند تمام امور قضايیاش را يک جوری وصل کنند به اوليا و انبيا که همگی سفارش کارگزاران جمهوری اسلامی را کردهاند ما مردم عادی با خيال راحت از تردد در آسمانها برای دريافت آن نسيه دست میکشيم و میآييم و روی زمين و با همين نقد زندگی میکنيم.
روز ششم. اميدوارم بدتان نیايد ولی من ضمن احترام به ميرحسين موسوی دو روز است دارم از خودم میپرسم که اين "چگونه بايد حرکت کنيم" در بيانيهی ميرحسین چه فرقی با همین کاری دارد که ما همين حالا داريم انجام میدهيم؟ گفته است که "ما ايرانيان ... این هستههای اجتماعی را میان خود تقویت کنیم... و اگر پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات میکردیم، اینک هفتهای دو بار گرد هم جمع شویم". خوب اين که هميشه بوده، حالا هم که بيشتر شده که کمتر نشده. میدانيد، به نظرم هنوز همان فکری که کرده بودم و قبلن نوشته بودم درست است. مردم از ميرحسين رد شدهاند. اين را حضرات جمهوری اسلامی خوب فهميدهاند و همين است که دارند برنامههای 20 سال گذشتهشان را به سرعت تغيير میدهند مبادا که مردم خدمتشان برسند. حقيقتش بيانيهی ميرحسين حرف تازهای نداشت، و از اين نظر جالب بود. ولی جالبترش آن خانهایست که روی اقيانوس شناور شده.
و روز هفتم. خوب حالا چه خبرا؟ امروز در مدت 20 دقيقه 4 کيلومتر و 300 متر دويدم. يعنی خيلی واقعن رکوردی بود برای خودش. کمکم بايد برای المپيک آمادگی پيدا کنم. توجه بفرماييد که در حالی که رقيبی روی دستگاه کناری نبود به اين رکورد رسيدم و خدا به داد باشگاه برسد اگر فردای روز يک نفر روی دستگاه کناریام بدود. کمکم دارد روح بن جانسون میرود توی جلدم ... حالا چه خبرا؟
روز دوم. Anna Bligh سروزير ايالت کوئينزلند به دليل اين که میخواهد رسم و رسوم سياستمداران را زير پا بگذارد تصميم گرفته در يک مسابقهی آشپزی تلويزيونی شرکت کند. البته شرکت در برنامههای شاد تلويزيونی سابقهی قديمیتری در دولت فدرال هم دارد مثلن پيتر کاستلو، خزانهدارکل دولت جان هوارد، در يک مسابقهی رقص شرکت کرده بود و کوين راد، نخست وزير فعلی استراليا، هم در يکی دو تا برنامهی کمدی تلويزيونی شرکت کرده منتهای مراتب آنا بلای به عنوان اولين سروزير زن ايالت در مقابل رهبر حزب رقيب که میگويد ايشان بايد به کارهای ايالتی رسيدگی کند اعلام کرده که داشتن يک سروزير جسور و هنجارشکن برای ايالت مهمتر از يک سروزير محافظهکار است. حالا البته همهی اين داستان برای دو روز است و طبيعیست که هيچ کجای ايالت برای دو روز مرخصی سروزیر به هم نمیخورد. آنا بلای در دوران پيش از سياست عضو گروه فعالان حقوق زن بوده که سالها برای قانونی شدن سقط جنين مبارزه میکردهاند. قابل توجه وزرای زن دار و دستهی کودتاچیها.
روز سوم. ملاصدرا بعد از تکفير شدن راهی کهک قم شد. از قضا که قشریهای مدارس دينی اصفهان حکم به تکفير او دادند. ملاصدرا نمونهی درخشانی از تکفير علوم انسانی از همين مدلیست که حالا در جمهوری اسلامی میگويند لازم داريم. يکی از گرفتاریهای قشريون با ملاصدرا مربوط به موضوع تقليد بود. باور ملاصدرا این بود که فراگیری دانش و سلوک در عرفان شیعی بر همه مسلمانان واجب عينیست. يعنی هر مسلمانی باید خودش دانشهای زمانش را اول ياد بگيرد و بعد اگر بنا به دلایلی پذیرفتنی به آن دانشها دستپيدا نکرد آنوقت میتواند از مجتهد تقلید کنند، ضمن اين که تقلید هم بايد آگاهانه باشد و واجد بودن مجتهد هم بر او آشکار شده باشد. به اين میگويند واجب عينی. خوب مثلأ يک ستاره شناس که بلد است زمان رويت هلال ماه رمضان را محاسبه کند هيچ دليلی ندارد از يک آدمی تقليد کند که سال تا سال هم آفتاب و مهتاب روی او را نديده است. حالا همين را بگيريد برويد تا آخر داستان که با فلسفهی ملاصدرا قدر و قيمت کارشناسان جامعه بالا میرود و با اين همه دانش و تحقيق اگر کسی از کسی تقليد کند آن که مجتهد است چقدر ارج و قرب و سواد دارد. حالا علوم انسانی مدل ملاصدرا در همين اولين قدم میخورد به ديوار سفت جمهوری اسلامی که همين يک قلم رويت هلال ماه هم در آن بايد بفرموده باشد. به همين دليل میشود گفت اين سر و صدايی که بابت علوم انسانی غربی و اسلامی به راه افتاده از اساس يک سر و صدای من درآوردیست که عملهی سر و صدا هم برای اين که حقوقی بگيرند دارند باد توی بوق موضوع میکنند. فیالواقع حرفهايی که اينروزها دربارهی علوم انسانی میزنند همان حرفهای صفرمراد نيازاف است. ايشان هم برای مقابله با "نفوذهای منفی" که میشود همين تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی دستور داده بود کتاب "روحنامه" نوشتهی خودش را به عنوان کتاب درسی به خورد دانش آموزان و دانشجويان بدهند. خوب سال گذشته با تصويب شورای عالی انقلاب فرهنگی واحد درسی وصيتنامهی امام خمينی هم به واحدهای درسی دانشگاهها اضافه شد و طبيعیست که با آن پيش درآمد حالا بايد رهبر فعلی هم جای پايی در فکر و ذکر مردم پيدا کند منتهای مراتب شروع برنامه را اسمش را گذاشتهاند علوم انسانی اسلامی.
روز چهارم. ديروز يک جوان 23 سالهی ايرلندی به مناسبت روز تولدش همراه با دوست دخترش داشتهاند سوار بر قايق روی رودخانهی بريزبن تفريح میکردهاند. از قرار خيلی بهشان خوش گذشته بوده و سرگرم بوسيدن همديگر شده بودند. در حال بوسيدن روی زمين ولو شدهاند و با يک غلت مختصر افتادهاند توی آب. مسافران توی قايق دوست دختر جناب را از آب میکشند بيرون ولی هر چقدر میگردند خبری از خود پسر پيدا نمیکنند. امروز پليس اعلام کرده که هنوز خبری از ايشان نیست. اميدوارم رفته باشد ايرلند.
روز پنجم. آمديم و هيئت ويژه قوه قضاييه، نتيجهی رسيدگی به آزار جنسی بازداشتیها را کوبيد به طاق نسيان و طبق معمول هميشگی در جمهوری اسلامی دست آخر اعلام کردند که اين مأموران خدوم بازداشتگاهها هستند که دارند از زور درد گشاد گشاد راه میروند. آنوقت چی؟ کروبی برای اين قسمتش چه فکری کرده؟ به نظرم میرسد که هل دادن محسنی اژهای به دادستانی کل کشور دقيقن به همين منظور و موارد مشابهش بوده که منبعد به کمک مرتضوی جای دوست و جای دشمن را نشان بدهند. البته همينقدر که خبرهای آزار جنسی در رسانهها بازتاب پيدا کرده آبیست که به جوی رفته و کاری از دست حضرات برنمیآید منتهای مراتب بايد بين مجازات مسببان و خفت کل نظام يکی را انتخاب کرد. طبیعیست که حادثهی کوی دانشگاه به آدم نشان میدهد بايد از خير مجازات مسببان گذشت چون حضرات يک جوری به اراذل و اوباش پيوند خوردهاند که با يک قدم عقبنشينی مجبورند منتظر برخورد اراذل با خودشان باشند. به همين دليل هم آنچه به دست مردم میرسد همان خفت کلی نظام است که از جنبهی اجتماعی خيلی کارسازتر است. حضرات هر چقدر در زمينهی ظلم و تعدی ممارست به خرج بدهند به ما مردم عادی کم سواد هم لطف میکنند که به اندازهی باسوادها ازشان رويگردان بشويم. اين دستاورد کوچکی نیست که کم سوادها همان حرفی را بزنند که باسوادها میزنند. طبيعیست که اگر جمهوری اسلامی بتواند تمام امور قضايیاش را يک جوری وصل کنند به اوليا و انبيا که همگی سفارش کارگزاران جمهوری اسلامی را کردهاند ما مردم عادی با خيال راحت از تردد در آسمانها برای دريافت آن نسيه دست میکشيم و میآييم و روی زمين و با همين نقد زندگی میکنيم.
روز ششم. اميدوارم بدتان نیايد ولی من ضمن احترام به ميرحسين موسوی دو روز است دارم از خودم میپرسم که اين "چگونه بايد حرکت کنيم" در بيانيهی ميرحسین چه فرقی با همین کاری دارد که ما همين حالا داريم انجام میدهيم؟ گفته است که "ما ايرانيان ... این هستههای اجتماعی را میان خود تقویت کنیم... و اگر پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات میکردیم، اینک هفتهای دو بار گرد هم جمع شویم". خوب اين که هميشه بوده، حالا هم که بيشتر شده که کمتر نشده. میدانيد، به نظرم هنوز همان فکری که کرده بودم و قبلن نوشته بودم درست است. مردم از ميرحسين رد شدهاند. اين را حضرات جمهوری اسلامی خوب فهميدهاند و همين است که دارند برنامههای 20 سال گذشتهشان را به سرعت تغيير میدهند مبادا که مردم خدمتشان برسند. حقيقتش بيانيهی ميرحسين حرف تازهای نداشت، و از اين نظر جالب بود. ولی جالبترش آن خانهایست که روی اقيانوس شناور شده.
و روز هفتم. خوب حالا چه خبرا؟ امروز در مدت 20 دقيقه 4 کيلومتر و 300 متر دويدم. يعنی خيلی واقعن رکوردی بود برای خودش. کمکم بايد برای المپيک آمادگی پيدا کنم. توجه بفرماييد که در حالی که رقيبی روی دستگاه کناری نبود به اين رکورد رسيدم و خدا به داد باشگاه برسد اگر فردای روز يک نفر روی دستگاه کناریام بدود. کمکم دارد روح بن جانسون میرود توی جلدم ... حالا چه خبرا؟
نظرات