هفت روز هفته
روز اول. نامهی فرزندان رفسنجانی به رئيس قوه قضايیه برجستهترين اقدام رفسنجانی در مقابل جناح خامنهای بود که در کمتر از 24 ساعت نشان داد هر دو طرف اين نامه نگاری به پيروزی رفسنجانی ختم میشد، که شد. اين نامه دقيقن همان کاری بود که اگر هويدا در دوران شاه انجام داده بود نه تنها خود او الان زنده بود بلکه به نظرم بخش بزرگی از فضای سیاسی و روشنفکری آنروز ايران را هم به نفع خودش تغيير جهت میداد. شکی باقی نمانده که رفسنجانی در جناح مقابل خامنهایست و جناح مقابل خامنهای هم در حال حاضر يعنی جناح مردم، که باز يعنی جناح معترضان به نتيجهی انتخابات. خوب اگر جناح خامنهای که قوه قضاييه هم در آن قرار دارد حکم به فساد مالی رفسنجانی و خانوادهاش بدهد تمام اين حکم رنگ و بوی حذف رفسنجانی را خواهد گرفت و در نتيجه موقعيت رفسنجانی در ميان مردم مستحکمتر میشود. اگر هم همين دم و دستگاه خامنهای حکم به سلامت مالی رفسنجانیها بدهد باز هم معنیاش بیاعتباری نماد اجرايی گروه خامنهای، يعنی احمدینژاد، و طبيعتن بی اعتباری تمام حاميان اوست. بنابراين نوشتن اين نامه يعنی بازی برد- برد. اولين نشانهی برد در اين بازی همين خطبههای خامنهای در نماز عيد فطر است که گفته "اعتراف افراد در دادگاه علیه فردی دیگر حجیت شرعی ندارد و مسموع نیست". معروفترين اعترافی که عليه ديگران رخ داده مربوط به مهدی هاشمیست و البته مهدی هاشمی هم اهرم فشار بر عليه پدرش است. اين که خامنهای چنين حرفی را به زبان میآورد معنیاش کاهش دادن فشار بر دستگاه قضايیست که بتواند با استناد به اين که رهبری به غير شرعی بودن اعترافات عليه ديگران صحه گذاشته بنابراين همچنان نه حکم بر برائت خانواده رفسنجانی بدهد و نه حکم به مجرم بودنشان. میتوانيد پيش بينی همين روش استخوان لای زخم را هم در نامهی فرزندان رفسنجانی ببينيد که گفتهاند "وزارت اطلاعات، سازمان بازرسی کل کشور و هیأتی ویژه که با موافقت "مسئولان عالی نظام" تشکیل شده بود پیشتر به این شایعات رسیدگی کردهاند، اما نتایج رسیدگی به "دلایل نامعلوم" اعلام نشده است". به نظرم حضور رفسنجانی در صف اول نماز عيد فطر يعنی تداوم فشار بر خامنهای و نه تأيید او. اگر هويدا چنين نامهای را مینوشت الان زنده بود.
روز دوم. کوين راد، نخست وزير استراليا، يک تصميم جالبی را اعلام کرد. تصميم عبارت از اين بود که کيم بيزلی، رهبر سابق حزب کارگر که خود کوين راد هم عضو آن است، را به عنوان سفير استراليا در امريکا منصوب کرد و اين در حالی بود که کيم بيزلی از سیاست کنارهگیری کرده بود. همزمان برندن نلسون، رهبر سابق حزب ليبرال را هم به سمت سفير استراليا در اتحاديه اروپا منصوب کرد. او هم پيش از اين اعلام کنارهگيری سياسی کرده بود. جالب اين است که هر دوی اين آدمها در زمان زمامداری احزابشان وزير دفاع استراليا بودهاند. انتصاب کيم بيزلی به سفارت استراليا در امريکا معنیاش همراهی با دولت امريکاست چون بيزلی در زمان نخست وزير جان هوارد از حزب ليبرال به عنوان رهبر مخالفان در مجلس مدام به برنامهی حملهی دولت بوش به عراق ايراد میگرفت و دولت هوارد را برای همراهیاش با امريکا سرزنش میکرد. اما برندن نلسون که حالا سفير استراليا در اتحاديه اروپاست از جمله موافقان برنامهی حمله به عراق بود و طبیعیست که با دولت کارگری انگلستان و دولت فرانسه و آلمان که از موافقان دولت بوش بودند هماهنگتر است. اين دو انتخاب به دولت کوين راد کمک میکند که تا جايی که ممکن است از مزايای دوستی با امريکا و اروپا بهرهبرداری کند. هفتهی گذشته که اين انتخابها اعلام شدند معلوم شد کوين راد از جنبهی بينالمللی بمراتب از جان هوارد حرفهایتر عمل میکند. فعلن رسانهها برای کوين راد خيلی تره خرد میکنند.
روز سوم. پارادوکسهای خودساختهی خامنهای که بيشتر به پارانويا شباهت پيدا کردهاند روز به روز خندهدارتر میشوند. جالبترين نمونهاش همين امروز در خطبههای نماز عيد فطر رخ داد. خامنهای دولتهای غربی را به فریب خوردن از رسانههای خود متهم کرده و اين يعنی يکی از پارادوکسهای خود همين ايشان که اسم مطبوعات و رسانهها برايش يعنی محل اختفای دشمن. ادعای مدام خامنهای اين است که رسانههای غربی همگی دولتی هستند و همهی آنچه که دربارهی ديگران میگويند حرف دولتهاییست که با جمهوری اسلامی مخالفاند. مثلن به بیبیسی میگويد راديوی دولتی انگليس يا به صدای امريکا میگويد راديوی دولت امریکا. نشريات را هم که وصل میکند به يکی از جناحهای درون حکومت اين کشورها که تک مضرابش هم صهيونيستی بودنشان است. خوب اگر اينها آدمهای دولتی هستند چطور میتوانند دولتهای خودشان را فريب بدهند؟ وقتی رهبر يک دم و دستگاهی از اين حرفهای عجيب و غريب بزند خوب تعجبی ندارد که در دادگاه هم به فیس بوک و توييتر اتهام ببندند.
روز چهارم. کستر سمنيا هم شده است باعث گرفتاری عالم ورزش. يکی از اين گرفتاریها هم زير سر يک روزنامهی استراليایی بود که در يک گزارش نيمه علمی و از زبان يک متخصص جراحی اعلام کرد که سمنيا اصلن هرمافروديت يا دو جنسی کاذب است. منتهای مراتب به نظرم کل داستان يک کمی نامردیست. در تمام عالم ورزش چپ و راست خبر دوپينگ ورزشکاران را میشنويد که هر از گاهی يک آدم معروفی را دچار محروميت میکند. خوب اين تازه يک گوشهای از کوه يخیست که باقی آن زير آب است و خيلیها از زير محروميت هم درمیروند. حالا سمنيا که اصلن به طور غير ارادی مقدار هورمون تستوسترون خون او بالاتر است دارد همه جور فشار روحی را تحمل میکند که چرا طبيعت در بدن او به اين شکل عمل کرده. يک نکتهای که خيلی بيشتر آدم را آزار میدهد درخواست فدراسیون جهانی دو و ميدانی از آفریقای جنوبی برای حذف او در مسابقات قهرمانی جهان بوده. يعنی يک آدمی را بدون اين که به او بگويند از دايره رقابت حذف کنند. درست شبيه همين کاری که شورای نگهبان ايران انجام میدهد که بیدليل آدمها را حذف میکند. انصافن نامردیست.
روز پنجم. انتصاب اسفنديار رحيم مشايی به سرپرستی نهاد رياست جمهوری، آن هم با حفظ سمت رئيس دفتر احمدینژاد، يعنی رحيم مشايی دارد تبديل میشود به نوک پيکان حملات آتی احمدینژاد به منتقدان. به نظرم درست برعکس آن چيزی که تصور میکنيم که احمدینژاد میتوانست با پنهان کردن رحيم مشايی در لابلای دستگاه عريض و طويل رياست جمهوری مخالفتها را کاهش بدهد به نمايش گذاشتن او يعنی ايجاد يک سپر دفاعی محکم در برابر مخالفان درونگروهی. خوب چه چيزی رحيم مشايی را اين همه از جنبهی دفاعی قابل قبول جلوه میدهد که احمدینژاد او را حفظ میکند؟ طبيعیست که موضوع اعتقادات آخرالزمانی نيست چون اگر بود میبایست مثلن غلامحسين الهام را در دولتش حفظ میکرد که همسر او جايگاهی نزديک به ملائکه برای احمدینژاد تراشيده است. من فکر میکنم رحيم مشایی به طرز باور نکردنیای بر اساس اعتقاد زمينی انتخاب شده و هدف از به کار گرفتن او نوعی حقالسکوت از همگروهیهای احمدینژاد باشد. يعنی رحيم مشايی حاوی اطلاعاتیست که میتواند در صورت لزوم بر عليه منتقدان به کار گرفته بشود. يادتان هم باشد که احمدینژاد برای قلع و قمع وزارت اطلاعاتیها از همين رحيم مشايی استفاده کرد. به نظرم وجود رحيم مشایی در کابينه احمدینژاد معنیاش اين است که احمدینژاد به دنبال حذف مخالفان داخل گروهیاش است. اگر چنين تحليلی درست باشد، آنوقت میشود حدس زد که احمدینژاد دست آخر به دنبال حذف رهبریست چون فقط خامنهای توانست با نامهنگاری او را از به کار گرفتن رحيم مشايی در پست معاونت رياست جمهوری منع کند. احمدینژاد تا قبل از آن نامه به هيج اعتراضی جواب نداده بود. من گاهی فکر میکنم اگر خامنهای توسط احمدینژاد حذف بشود چه کسی توی دار و دستهی احمدینژاد وجود دارد که میتواند در اندازهی رهبری، به تصور احمدینژاد، باشد. حدس نمیزنيد؟ ... مصباح يزدی ... حدس میزنم رحيم مشایی مهرهی مصباح يزدیست و اوست که راه را برای به قدرت رسيدن مصباح باز خواهد کرد. باز حدس میزنم که آن نامهای که رفسنجانی به خامنهای نوشته بود که آن آخرش گفته بود دوست ديروز، امروز و فردای شما يعنی همين که دار و دستهی احمدینژاد در صدد تسخير جايگاه رهبری هستند. رحيم مشایی ابزار اين حمله است و چون جايگاه کليدی هم دارد بنابراين بايد او را مدام به مخالفان نشان داد. .
روز ششم. يک آدمی که در تاريخ گير کرده باشد میشود همينی که الان احمد توکلی شده. توکلی در نامهاش به خاتمی و موسوی نوشته که "فکر میکنید اگر کسانی که امروز شعار جمهوری ایرانی میدهند، سرکار بیایند، شما را خلع لباس و منزوی نخواهند کرد؟ البته اگر زندهتان بگذارند". ايشان عقلشان نرسيده که مردم به دنبال انقلاب کردن نیستند بلکه به دنبال اصلاحاند. يعنی هنوز فکر میکند سال 57 است. يکی به اين بابا خبر بدهد ملت به جای خلع لباس خاتمی به او میگويند عبا شکلاتی. خودتان فکر کنيد يک آدمی با اين مدل فکر کردن را که بگذارند رئيس مرکز پژوهشهای مجلس آنوقت خود مجلس چه فاجعهایست.
و روز هفتم. اگر اهل خبر خواندن و مصاحبه کردن هستيد، يا دوست داريد کار راديويی را تجربه کنيد، يا دوست داريد دربارهی محلی که زندگی میکنيد گزارش بدهيد، يا جشنوارهای اطرافتان دارد برگزار میشود و دوست داريد دربارهاش برای ديگران حرف بزنيد باخبر باشيد که برنامهی راديو تابستان به زودی شروع میشود و فرصت خوبیست که کار رسانهای را تجربه کنيد. همهی اين گزارشها هم داوطلبانهست. اگر اهلش هستيد خبرم کنيد تا دربارهاش حرف بزنيم. ايميل هم اين است:
Hamy42[at]yahoo[dot]com
نظرات