هفت روز هفته


روز اول. يکی از عوامل تعيين کننده در موفقيت هر کودتا سرعت عمل کودتاچيان است. به همين دليل هم گروهی که کودتا می‌کنند همه‌شان از جنبه‌ی شخصيتی آدم‌هايی هستند که بلدند شرايط را در کوتاه مدت به نفع خودشان تغيير بدهند. باسواد و بيسواد هم ندارد. نشمرده‌ام که چقدر کتاب و مقاله و پايان نامه درباره‌ی 28 مرداد منتشر شده اما مطمئنم تعدادشان از همه‌ی موضوعات تاريخ معاصر بيشتر باشد. در مورد وقايع 28مرداد هم اسم آدم‌ها را که می‌شنويد دست‌تان می‌آيد که در بين آدم‌های واکنش سريع بعضی‌ها خيلی کليدی بوده‌اند. حالا از ميان اين آدم‌ها دو نفرشان يعنی شعبان جعفری (بی‌مخ) و اردشير زاهدی که معروف‌تر هم هستند مورد گفتگو قرار گرفته‌اند. جالب است که هر دوی‌شان هم به دليل همان شخصيتی که نوشتم توانستند طرف مقابل‌شان را بازی بدهند. شعبان جعفری، هما سرشار را بازی داد و اردشير زاهدی هم عنايت فانی را روی انگشت چرخاند. اگر هر دوی اين‌ها را از جنبه‌ی رسانه‌ای آسيب شناسی کنيم يک عامل اصلی در اين بازی خوردن رسانه‌ای‌ها پيدا می‌کنيم. هيچ موضوع حساس تاريخی را نمی‌شود در يک نشست و برخاست نيم ساعته و يک روزه حل و فصل کرد يا حتی به مبادی گفتگو درباره‌ی آن رسيد. هيچ آدم کودتاچی را نمی‌شود يکساعته شناخت و با او حرف زد چون اصلن همين شگرد کودتاچی‌هاست که در زمان کوتاه به حداکثر امتيازی که می‌خواهند برسند و طبيعی‌ست که چنين عاملی در انتخاب آدم‌های صحنه‌ی کودتا تعيين کننده باشد. احمدی نژاد هم نمونه‌ی امروزی‌ کودتاچيان است. آمار دادنش را يادتان هست؟ خيلی خوب می‌توانيد مقايسه‌اش کنيد با شعبان و اردشير زاهدی. مصاحبه‌ی عنايت فانی و زاهدی را که به دقت ببينيد متوجه می‌شويد زاهدی تا جايی در کار خودش موفق بود که به وضوح به فانی گفت "از روی شکم حرف نزنيد". رسانه‌ای که برای مصاحبه با چنين آدم‌هايی بخواهد در عرض نيم ساعت موضوع را جمع کند قيمتی که برای اين کار می‌پردازد آنقدر زياد است که ممکن است اعتبار خودش را هم از دست بدهد. همين را در کتاب هما سرشار هم می‌بينيد که شعبان جعفری هر جا خواسته او را بازی داده و حرف توی دهان سرشار گذاشته. در مورد عنايت فانی هم همين اتفاق افتاد و آن متن طولانی که برای اردشير زاهدی خواند که او را مجاب کند که اظهاراتش در مورد کنار زدن شاه توسط فضل الله زاهدی گفته‌های خود اوست با واکنش منفی زاهدی روبرو شد و دست آخر فانی را به شکمی حرف زدن متهم کرد. فانی بايد برای اين کار می‌توانست چند روزی با زاهدی گپ بزند و محصولش را به يک مستند تلويزيونی تبديل کند اما در عوض به ضرب و زور، يک برنامه‌ی مناسبتی بر مبنای تقويم تهيه کرد. به اين نتيجه رسيده‌ام که خبری از تشکيلات طرح و برنامه در کار نيست که معلوم بشود کجا بايد چه کار کرد و همين است که کيفيت کارها مدام بالا و پايين می‌رود. اصولن مشکل رسانه‌ی رفاقتی و سنگ مفت گنجشک مفت همينجوری‌ست. گاهی سنگ می‌خورد به گنجشک، گاهی به سر مردم.

روز دوم. يک بابايی را بعد از دو سال در بریزبن گرفته‌اند که اتهام او آزار جنسی 6 خانم‌ در محل پياده‌روی و دوچرخه سواری بوده. برای اين که خيال‌تان راحت بشود برای ايشان 25 سال زندان بريده‌اند. همسر او پريروز روی فيس بوک پيام گذاشته که من و چهار تا بچه‌ام هرگز خبر نداشتيم که اين‌ کارها را همسر سابقم انجام داده. اين که حالا همسر سابق شده است دلیلش اين است که خانم همسر بلافاصله نام فاميلی‌اش را عوض کرده. منتها در اين داستان اسم يک توريست ايرلندی هم آمده است. دليل وارد شدن اسم اين توريست ايرلندی اين است که ايشان سال گذشته که آمده بوده بريزبن برای گردشگری چند ماهی هم به عنوان کارگر ساده برای شورای شهر بريزبن کار می‌کرده. يکی از روزهايی که همين جناب گردشگر پياده از محل کار می‌رفته خانه می‌بيند يک دوچرخه‌سوار دارد مزاحم يک خانمی می‌شود. يک کمی قايم باشک بازی می‌کند و متوجه می‌شود که کار دارد بيخ پيدا می‌کند و خودش را آفتابی می‌کند که در نتيجه دوچرخه‌سوار پا به فرار می‌گذارد. ايشان هم پليس را خبر می‌کند و نشانی‌های دوچرخه‌سوار را به پليس می‌دهد و دست آخر پليس از روی شکل صورت و شماره‌ی دوچرخه، دوچرخه‌سوار را پيدا می‌کند. حالا به همان گردشگر ايرلندی خبر داده‌اند که برای دريافت 50 هزار دلار جايزه تشريف بياورند بريزبن. البته اينجا که بيابان نيست ولی به هر حال جناب‌شان جواب تو نيکی می‌کن را در حد 50 هزار دلار داده است. از آن مقام محترم تقاضا می‌شود جواب باتوم به دست‌های تهران که عکس‌ و فيلم‌شان تقديم شده را هم ارسال بفرمايند ... آميييييييين.

روز سوم. به نظرم امنيتی‌ترين کابينه‌ی جمهوری اسلامی همينی‌ست که احمدی‌نژاد معرفی کرده منتها از همه بدتر انتخاب مرضيه وحيد دستجردی برای وزارت بهداشت است. تمام وقايع مربوط به تعداد شکنجه ديده‌ها، کشته‌ها و زخمی که حالا دارد صدايش درمی‌آيد زير نظر دو تا دستگاه اداره می‌شود، يکی تشکيلات پزشکی سپاه است و ديگری بيمارستان‌های زير نظر وزارت بهداشت. زندان‌ها هم که دست خود حضرات است. از آن طرف هم آمار بازداشتی‌ها هم در دست تشکيلات قضايی و زندان‌هاست، که معلوم است خبری ازشان درنمی‌آيد. در نتيجه کنترل زندان‌ها و مراکز درمانی يعنی کنترل آمار. حالا با انتخاب دستجردی به وزارت بهداشت، خبرهای مربوط به درمان و تلفات هم کنترل می‌شود. يادتان هست همين آقای دکتر هلو لنکرانی گفته بود که مقدار زيادی واکسن مننژيت فرستاده بوديم به زندان‌ها؟ خوب ايشان به محض احساس نياز برداشت حرف مقامات امنيتی را تأييد کرد. منتها همين تأييد بدتر از هزار تا تکذيب نشان داد که اگر آنقدر وضع خراب است که واکسن فرستاده‌ايد زندان خوب چرا اصولأ تا قبل از اين، آماری از شيوع مننژيت در زندان‌ها گزارش نشده بوده؟ طبيعی‌ست که لنکرانی ممکن بود با يک کمی فشار سياسی خبرهايی را تأييد يا تکذيب کند که بيشتر در تأييد خرابکاری‌های دولت باشد. علتش هم اين است که لنکرانی به اندازه‌ی قابل قبولی تشخيص امنيتی ندارد. همين هم هست که وجود يک آدمی با خط و ربط امنيتی می‌تواند وزارت بهداشت را برای برنامه‌های بعدی برخورد با معترضان قابل اعتمادتر کند. به نظرم اگر مجلس به دستجردی رای اعتماد بدهد مطمئن باشيد که حضرات دارند برای برخوردهای قوی‌تر آماده می‌شوند. ضمن اين که اگر همين ايشان وزير بشود خدا به فرياد برسد از بددهنی جناب وزير ... کسی تعريف نکرده برام ... خودم ديدم دو بار.

روز چهارم. تازگی‌ها از اين چراغ‌های ليزری کوچک دست همه هست. قيمت‌شان هم حدود 20 دلار است. روز جمعه پليس بريزبن يک پسر 20 ساله‌ای را بازداشت کرد که اتهام او تاباندن نور ليزری به کابين خلبان يک هواپيمای در حال فرود بوده. خلبان از همان بالا به پليس خبر می‌دهد که يک نور ليزری از يکی از مناطق حومه‌ی بريزبن به کابين او تابيده و چشم‌های او را آزار داده. پليس هم صاف می‌رود همان منطقه و يک کمی پرس و جو می‌کند و همسايه‌های همان پسر می‌گويند که ايشان شب‌ها با چراغ ليزری‌اش شروع می‌کند به نور تاباندن به مردم و ساختمان‌ها. با اجازه‌تان همان وقت ايشان را دستگير می‌کنند و سه ساعت بعد با وثيقه آزادش می‌کنند. پليس اعلام کرده که اين کار ممکن بوده به قيمت سقوط هواپيما روی خانه‌های مردم تمام بشود. حالا قرار است فردا همان پسر مورد نظر برود دادگاه برای تعيين مجازات نور تاباندن ... خوب البته ايشان نور تابانده به کابين يک خلبان زنده و قرار است برود دادگاه، طرف‌های ما توی فکرتان هم نور بتابانيد به قبر يک بابايی می‌گيرند بدون دادگاه می‌اندازندتان زندان.

روز پنجم. صادق لاريجانی با تغيير سعيد مرتضوی مثلن خواسته است يک کمی آب سرد بريزد روی آتش اعتراضات و يک خودی نشان بدهد. ولی شما باورتان می‌شود در حالی که محسنی اژه‌ای را به عنوان دادستان کل کشور منصوب کرده تغيير دادن مرتضوی دردی را دوا کند؟ مرتضوی در تمام سال‌هايی که دادستان کل کشور يک آدم بی‌خاصيتی بوده توانسته هر کاری که می‌خواهد انجام بدهد. از اين جالب‌تر هم هست. در غياب يک آدم قابل قبول در نقش دادستان کل کشور، همين محسنی اژه‌ای هم به اندازه‌ی مرتضوی هر کاری که خواسته انجام داده. نمونه‌اش دادگاه کرباسچی. بنابراين حالا که خود محسنی اژه‌ای در مقام دادستان کل کشور نشسته‌ وجود يا عدم وجود مرتضوی آنقدرها هم موضوع قابل توجهی نيست چون خود اژه‌ای می‌تواند با دست بازتر همه‌ی آن بگير و ببندها را انجام بدهد. به نظرم لاريجانی با انصاب محسنی اژه‌ای جنگ اول را به صلح آخر ترجيح داد ... همه چيز به کنار، اين صداقتت منو کشته.

روز ششم. آدم از نمايندگان مجلس نااميد می‌شود. يکی از نمايندگان فعلی مجلس يکی از آدم‌های معروف در زمينه‌ی نجوم است و ساليان درازی‌ست که عضو هيئت مشاوران مجله نجوم هم هست. رئيس انجمن نجوم ايران هم بوده. آنقدری که خود من شخصن ايشان را می‌شناسم برای فراگير شدن نجوم آماتوری در ايران هم خيلی تلاش کرده. يک بار به او گفتم با اين همه اطلاعات مؤثق درباره‌ی پديده‌های آسمانی حالا واقعن هلال ماه رمضان در ايران اينقدر هردمبيل است که همه جای دنيا می‌شود محاسبه‌اش کرد به جز در ايران؟ فرمودند اينجا هم می‌شود دقيق محاسبه‌اش کرد. آنوقت همين ايشان در مجلس برای يک بار هم که شده از اين موضوع حرفی نمی‌زند. خوب اين آدمی که این همه رفته درس خوانده برای دانش خودش اعتباری قائل نيست و به جای محاسبه‌ منتظر است يکی ديگر به او بگويد هلال ماه را رويت کرده، در مورد باقی مواردی که اطلاعاتی درباره‌شان ندارد چطور قضاوت می‌کند؟ تمام نظم کائنات بعد از انقلاب اسلامی تبديل شده‌ است به بی‌نظمی. لابد چند وقت ديگر دو خط موازی هم به هم می‌رسند که ديگر روی همه‌ی دنيا هم کم بشود.

و روز هفتم. بابا ورزش کنيد ... يعنی منتظريد کپسول ورزش درست کنن که بخوريد لاغر بشيد؟ بهانه‌ی بيخودی نگيريد. فردا مريض شديد نتونستيد دو قدم راه بريد نشينيد بگيد آی زمونه فلان و بهمان ها؟ تقصير خودتونه که حالا راه نمی‌ريد و ورزش نمی‌کنيد بعد چند وقت ديگه که از پا درد و کمردرد افتادين به قرص و دوا خوردن پشيمون می‌شين و چاره‌ای هم ندارين... ببينين ... هر کی رئيس جمهور بشه نمی‌تونه کلسترول رو درمان کنه يا چربی‌های اضافی‌تون رو آب کنه براتون ... قرار نيست رئيس جمهور هر کی که باشه برای شما ورزش کنه که ... بعدن نگين کسی بهمون نگفت ها؟ ... در ضمن لوگوی "هفت روز هفته" رو هم که دارين؟ سرتق طراحی فرمودن.

نظرات

پست‌های پرطرفدار