در قاب عکس استراليايی: اگه بلدی به من هم ياد بده
يک کتابی هست به نام "در غرب خبری نيست" نوشتهی اريش ماريا رمارک (Erich Maria Remarque). کتاب در مورد اوضاع سربازان آلمانی در خلال جنگ جهانی اول است. رمارک در اين کتاب چهرهی انسانی سربازان آلمانی را که به زور به جنگ فرستاده شده بودند نشان میدهد و اين برخلاف تصور رايجی بوده که آنها را شبيه به هم نشان میدادند که همهشان خوی قدرت طلبی دارند. کتاب را در دوران هيتلر ممنوع کرده بودند ولی همان وقت به 55 زبان ترجمه شد. خوشبختانه کتاب را به زبان فارسی هم ترجمهاش کردهاند. به نظرم آن که من خوانده بودم از کتابخانهی پدرم بود با ترجمهی سپانلو. حالا امروز توی باشگاه ورزشی داشتم با يکی از دوستانم که اهل روسيهست گپ میزدم و ياد همان کتاب افتادم. فکر کردم حالا اينروزها که ما داريم به روسيه بد و بيراه میگوييم واقعأ چقدر مردمش را میشناسيم. خوب ما ادبيات کلاسيکشان را میشناسيم چون باسوادهای دوران پهلوی همهشان چپی بودند و کلی از ترجمههای بینظير آن دوران را برای ما باقی گذاشتند. منتها هنوز هم خود ما ممکن است نياز به دانستن اوضاع مردم عادی جايی را که به آن ناسزا میگويیم داشته باشيم. سه چهار روزیست که يک دستبند سبز میبندم دستم. نخ پلاستیکی جعبهی شيرينی بود که بهتر از نوارهای پارچهای کار میکند و گرفتاری خيس شدن هم ندارد. خيلی بشور و بپوش است. در حال ورزش بوديم. به اين دوستم گفتم نظرت دربارهی دستبندم چيه؟
زن: خيلی خوشرنگه.
من: آره. اينروزها هر جا ديدی مردم از اين دستبندهای سبز دستشون هست يادت باشه برای ايرانه.
زن: ... هااااااا... ديده بودم توی خبرها. برای چی سبز؟
من: واقعأ نمیدونم ولی خوب سبز توی ايران رنگ مذهبیه. معترضان به نتيجه انتخابات همگی سبز به دستشون میبندن. ما هم با همين دستبندها ازشون حمايت میکنيم.
زن: تو هم رأی دادی؟
من: آره. اينجا توی بريزبن صندوق رأی آوردن. خيلیها رأی دادن.
زن: جالبه. من فکر نمیکنم هيچوقت برای انتخابات روسيه اينجا صندوق بيارن. البته بيارن هم من رأی نمیدم.
من: چرا؟
زن: خوب خودشون يکی رو انتخاب میکنن برامون. بيخودی نمیرم رأی بدم.
من: ... میدونی اينروزها توی ايران ميگن اين دولتی که اومده سر کار با کمک روسيه بوده. يعنی تقلب کردن ولی روسيه حمايت میکنه ازشون.
زن: ... ها ها ها ها ... خوب اينا سالهای ساله که از اين کارها کردن ديگه خوب بلدن چطوری تقلب کنن. يک جوری سر مردم رو گرم میکنن که اصلأ کسی دنبال تقلبشون نميره.
من: خوب آره ولی فعلأ که توی ايران گرفتار شدن. کسی هم رضايت نميده.
زن: ببين من هفت سال پيش که اومدم استراليا وقتی رفتم دانشگاه فوق ليسانس بگيرم از درسهايی که اينجا میخوندن خندهم گرفته بود. حالا بعد از هفت سال از درسهايی که خودم توی روسيه خوندم خندهم گرفته. معلوم نيست اين همه درسی که من خوندم برای چی اين همه زياد بود.
من: ... ها ها ها ها ... من خودم توی رشتهی زيست شناسی از بس که رياضی خوندم خفه شدم.
زن: خوب حالا من و تو درسهای الکی خونديم و استراحتی نداشتيم اونا هم راحت تقلب کردن رو ياد گرفتن. میدونی بابای من از بس که جدولهای رياضی رو حفظ کرده اصلأ يادش نمياد چه وقت نوجوان بوده. مواقع بیکاری هم میرفته توی ساختمانهای حزب کمونيست شيشه پاک میکرده.
من: ... ها ها ها ها ... من يک دوست هندی دارم میگه بابام کلی از جدول اعداد اول رو حفظه.
زن: ... ها ها ها ها ... خوب تو فکر کن اينجا توی استراليا اگه بگی من جدول اعداد اول رو از حفظ بلدم بهت میخندن. خوب ما يک چيزهايی رو بلد نيستيم که بيشتر به دردمون میخوره ولی از اين جدولها خيلی بلديم. من کلی اشعار پوشکين رو حفظمه، اصلأ يک خط هم به درد کار حسابداری نمیخوره.
من: حالا بلاخره توی ايران که فعلأ مردم با روسيه خيلی دشمن هستن.
زن: ببين ما هم يک وقتی با امريکا خيلی دشمن بوديم ولی حالا که مردم ميان بيرون رو میبينن متوجه ميشن اين همه سال بيخودی به خودمون زحمت داديم. الان توی روسيه همه دنبال پول درآوردن هستن. خوب اگه تقلب کردن هم خريدار داره میفروشن.
من: ... ها ها ها ها ... دقيقن همين رو توی ايران میگن. مردم ميگن روسها پول ايران رو میخوان.
زن: خوب روسها يعنی دولتیها چون خيلی زمان لازمه که مردم روسيه از زير بار اون فشارهای فکری بيان بيرون. میدونی هنوز اثر حکومت کمونيستی روی سر مردم هست ولی يک عدهای از دولتیهای سابق خوب پول درميارن.
من: حالا بلاخره ما بايد تکليفمون رو با روسها روشن کنيم.
زن: ... ببين به من ربطی نداره ها...
من: ... بلاخره تو الان تنها روسی هستی که من دستم بهش میرسه ... بايد به سهم خودم تکليفم رو با تو روشن کنم ...
زن: ... ها ها ها ها ... ببين اگه راهش رو بلدی به من هم ياد بده چون من خودم اگه بشه میخوام تکليفم رو باهاشون روشن کنم.
من: ... ها ها ها ها ... خوب من دفعهی بعد برات يک دستبند سبز ميارم تو هم بيا طرف ما ...
زن: ... ها ها ها ها ... آره از رنگش که خيلی خوشم اومد ...
زن: خيلی خوشرنگه.
من: آره. اينروزها هر جا ديدی مردم از اين دستبندهای سبز دستشون هست يادت باشه برای ايرانه.
زن: ... هااااااا... ديده بودم توی خبرها. برای چی سبز؟
من: واقعأ نمیدونم ولی خوب سبز توی ايران رنگ مذهبیه. معترضان به نتيجه انتخابات همگی سبز به دستشون میبندن. ما هم با همين دستبندها ازشون حمايت میکنيم.
زن: تو هم رأی دادی؟
من: آره. اينجا توی بريزبن صندوق رأی آوردن. خيلیها رأی دادن.
زن: جالبه. من فکر نمیکنم هيچوقت برای انتخابات روسيه اينجا صندوق بيارن. البته بيارن هم من رأی نمیدم.
من: چرا؟
زن: خوب خودشون يکی رو انتخاب میکنن برامون. بيخودی نمیرم رأی بدم.
من: ... میدونی اينروزها توی ايران ميگن اين دولتی که اومده سر کار با کمک روسيه بوده. يعنی تقلب کردن ولی روسيه حمايت میکنه ازشون.
زن: ... ها ها ها ها ... خوب اينا سالهای ساله که از اين کارها کردن ديگه خوب بلدن چطوری تقلب کنن. يک جوری سر مردم رو گرم میکنن که اصلأ کسی دنبال تقلبشون نميره.
من: خوب آره ولی فعلأ که توی ايران گرفتار شدن. کسی هم رضايت نميده.
زن: ببين من هفت سال پيش که اومدم استراليا وقتی رفتم دانشگاه فوق ليسانس بگيرم از درسهايی که اينجا میخوندن خندهم گرفته بود. حالا بعد از هفت سال از درسهايی که خودم توی روسيه خوندم خندهم گرفته. معلوم نيست اين همه درسی که من خوندم برای چی اين همه زياد بود.
من: ... ها ها ها ها ... من خودم توی رشتهی زيست شناسی از بس که رياضی خوندم خفه شدم.
زن: خوب حالا من و تو درسهای الکی خونديم و استراحتی نداشتيم اونا هم راحت تقلب کردن رو ياد گرفتن. میدونی بابای من از بس که جدولهای رياضی رو حفظ کرده اصلأ يادش نمياد چه وقت نوجوان بوده. مواقع بیکاری هم میرفته توی ساختمانهای حزب کمونيست شيشه پاک میکرده.
من: ... ها ها ها ها ... من يک دوست هندی دارم میگه بابام کلی از جدول اعداد اول رو حفظه.
زن: ... ها ها ها ها ... خوب تو فکر کن اينجا توی استراليا اگه بگی من جدول اعداد اول رو از حفظ بلدم بهت میخندن. خوب ما يک چيزهايی رو بلد نيستيم که بيشتر به دردمون میخوره ولی از اين جدولها خيلی بلديم. من کلی اشعار پوشکين رو حفظمه، اصلأ يک خط هم به درد کار حسابداری نمیخوره.
من: حالا بلاخره توی ايران که فعلأ مردم با روسيه خيلی دشمن هستن.
زن: ببين ما هم يک وقتی با امريکا خيلی دشمن بوديم ولی حالا که مردم ميان بيرون رو میبينن متوجه ميشن اين همه سال بيخودی به خودمون زحمت داديم. الان توی روسيه همه دنبال پول درآوردن هستن. خوب اگه تقلب کردن هم خريدار داره میفروشن.
من: ... ها ها ها ها ... دقيقن همين رو توی ايران میگن. مردم ميگن روسها پول ايران رو میخوان.
زن: خوب روسها يعنی دولتیها چون خيلی زمان لازمه که مردم روسيه از زير بار اون فشارهای فکری بيان بيرون. میدونی هنوز اثر حکومت کمونيستی روی سر مردم هست ولی يک عدهای از دولتیهای سابق خوب پول درميارن.
من: حالا بلاخره ما بايد تکليفمون رو با روسها روشن کنيم.
زن: ... ببين به من ربطی نداره ها...
من: ... بلاخره تو الان تنها روسی هستی که من دستم بهش میرسه ... بايد به سهم خودم تکليفم رو با تو روشن کنم ...
زن: ... ها ها ها ها ... ببين اگه راهش رو بلدی به من هم ياد بده چون من خودم اگه بشه میخوام تکليفم رو باهاشون روشن کنم.
من: ... ها ها ها ها ... خوب من دفعهی بعد برات يک دستبند سبز ميارم تو هم بيا طرف ما ...
زن: ... ها ها ها ها ... آره از رنگش که خيلی خوشم اومد ...
نظرات