هفت روز هفته

روز اول. عمده‌ی آزمايش‌ها را بايد در درجه حرارت‌ معمولی انجام داد چون حرارت بيشتر يا کمتر می‌تواند مواد آزمايشی را از جنبه‌ی ساختاری تغيير بدهند. مثال ساده‌اش گوجه فرنگی‌ست که اگر خيلی داغ بشود و بعد آن را در حرارت معمولی بگذاريد بافت آن مضمحل می‌شود و در سرمای زياد هم بلورهای يخ در بافت‌هايش درست می‌شود و باز در حرارت معمولی مضمحل می‌شود. اتفاقأ وقتی به تکامل به عنوان يک پديده‌ی طبيعی نگاه می‌کنيد متوجه می‌شويد که خود طبيعت هم برای انعطاف پذيری تعريف عملی دارد. يک موجودی که خيلی زياد يا خيلی کم طاقت باشد از چرخه‌ی زندگی عادی خارج می‌شود. حتی زيستگاهش هم تغيير می‌کند و فقط در شرايط خاص می‌توانيد پيدایش کنيد. اين الگو را بگذاريد در شرايط انسانی و برای موضوع اعتراف‌ها تفسيرش کنيد. اگر يک آدمی را ببرند مدت‌ها در بی‌خبری نگهش دارند، ولو که هر روز هم به او غذای خوب و شيرينی و ميوه بخورانند باز هم چنين آدمی از فرط بيخبری از دنيای بيرون دچار همان شرايط خاص می‌شود که او را از مسير زندگی عادی دور می‌کند. حالا که نه خبری از غذا و شيرينی و ميوه هست و نه محل زندان‌های جمهوری اسلامی قابل تحمل است. خوب اگر يک آدمی در اين شرايط خیلی مقاومت کند که باز از آن طرف گرفتاری برای جامعه درست می‌کند. ما همين الان گرفتار همين آدم‌های سختی هستيم که جبر را جايگزين اختيار کرده‌اند. مثلأ روزه گرفتن و نماز خواندن و بهشت رفتن را اجباری کرده‌اند چون خودشان تمام اين‌ها را به هر ضرب و زوری بوده تحمل کرده‌اند. قشری شدن يعنی همين. يعنی اگر يک آدمی پيدا بشود که با تبر بزنيد دستش را قطع کنيد و ايشان لبخند بزند اساسأ چنين آدمی برای رهبری جامعه فاقد ارزش است. خراش روی دست هم دردناک است و آن کسی که متحمل درد می‌شود و از اسباب توليد درد ناغافل است می‌تواند همين را تعميم بدهد و فردای روز از همه توقع داشته باشد به ساير اسباب درد هم بی‌تفاوت باشد. درست همين است که مأموران بازداشتگاه‌ها می‌توانند به يک متهم که بيگناهی‌اش ثابت شده بگويند برو خدا رو شکر کن که زنده‌ای. اين يعنی همه‌ی وقايع قبل از آن را در حد فشار قابل تحمل قلمداد کرده‌اند. خوب رهبرانی که بتوانند اين همه فشار را تحمل کنند فردای روز به جای اصلاح قوانين يک جامعه متوقع همين مقدار فشار و تحمل از طرف مردم هستند. فی‌الواقع اگر مثلأ ابطحی اعتراف نکند و نشان ندهد که شرايط بازداشت از حد توان يک آدم معمولی خارج است آنوقت فردای روز می‌تواند همين مقدار عذاب را برای مردم تجويز کند. اين چيزی نيست که ما برای اصلاح جامعه‌مان نياز داشته باشيم. درست انگار که زورکی به همه‌ی مردم يکی يک خرس قطبی بدهيد بعد همه را وادار به اسباب کشی کنيد که بروند توی کارخانه يخ سازی زندگی کنند.

روز دوم. رسانه‌های اندونزی خبر داده‌اند که به مناسبت روز استقلال اين کشور به دو زن استراليايی که به خاطر انتقال مواد مخدر به اندونزی زندانی شده‌اند تخفيف‌هايی در طول زندان‌شان داده می‌شود. اين دو نفر يکی شپل کورپی‌ست که اتهام او حمل ماری جوآنا بوده و دومی رنه لارنس است که اتهام او حمل هروئين بوده. از قرار دو سال پيش مسئولان زندان هر دوی اين حضرات را در يک سلول قرار داده بودند که مثلأ با هم مصاحبت کنند اما بعد از چند بار بزن بزن مجبور شده‌اند دوباره آن‌ها را به سلول‌های مجزا منتقل کنند. بنا بوده موضوع دعوای آن‌ها به رسانه‌ها درز نکند، که کرده و همين شده که دست آخر ميزان کاهش مجازات برای هر دوی‌شان يکسان نباشد. به شپل کورپی 4 ماه کاهش داده‌اند که با هفت ماه کاهش قبلی‌اش می‌شود 11 ماه تخفيف اما به رنه لارنس 5 ماه کاهش داده‌اند که با 12 ماه قبلی‌اش می‌شود 17 ماه تخفيف. ظاهرأ شپل کورپی عامل بزن بزن‌ها بوده و ميزان کمتری تخفيف گرفته است.

روز سوم. "چند روز قبل از غائله اعلامیه‌ای در تهران فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود". اين را حضرات کيهان ننوشته‌اند. اين نوشته‌ی احمد رشيدی مطلق در تاريخ 17 دی ماه 1356 در روزنامه اطلاعات است. "رئيس سابق سازمان سيا به عنوان توريست وارد كشورمان شده و با چند مسئول نشريات و روزنامه ها تماس گرفته و دلارها را به خير پدرش به آنان داده است و علاوه بر آن ۲۰ ميليون دلار بودجه رسمی سيا، صدها ميليون دلار به عوامل فرهنگی و روزنامه نگارها داده شده است". منتها اين را مصباح يزدی در تاريخ 5 بهمن ماه 1368گفته است. با سابقه‌ای که از مصباح يزدی در دست است که قبل از انقلاب مخالف انقلابيون فعلی بوده از کجا معلوم که خود مصباح يزدی همان احمد رشيدی مطلق نبوده؟

روز چهارم. هوا ناغافل گرم شده. البته شب‌ها هنوز خنک، يا تقريبأ سرد است ولی روزها به اندازه‌ی شنا در دريا گرم شده. امروز درجه حرارت سيدنی به 26 درجه سانتيگراد و نواحی شمالی ايالت نيوساوث ولز هم به 34 درجه رسيده بوده. از قرار گرم‌تر هم می‌شود. امروز 12هزار نفر از ساکنان سيدنی رفته بودند برای شنا در سواحل اين شهر و در نتيجه سوت شروع فصل دريا در استراليا به صدا درآمد. اهل شنا کردن در دريا هستيد حالا وقت مسافرت به استرالياست.

روز پنجم. موضوع شکنجه و تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی اصولأ موضوع تازه‌ای نیست حتی اگر شلاق زدن را مصداقی از شکنجه ندانیم، که اتفاقأ شکنجه هم هست، ولی شلاق زدن در برابر گزارش‌های مربوط به انواع ديگر شکنجه‌ها، مثل آويزان کردن از سقف، تقريبأ به حساب نمی‌آيد. منتها حالا ديگر در فضای دو قطبی ايران کمتر کسی می‌تواند در يکی از دو سمت ماجرا نايستد. برای همين هم مطرح کردن موضوع شکنجه و تجاوز توسط کروبی عملأ همه‌ی حضرات را از خط ميانه دور و به يکی از قطب‌ها نزديک می‌کند. خوب حالا حضرات جمهوری اسلامی با يک دوراهی روبرو شده‌اند. راه اول اين است که موضوع را بکشانند به اين که قبلأ هم شکنجه و تجاوز وجود داشته و مثلأ کروبی حرفی از آن نزده. و راه دوم هم اين است که از اساس منکر شکنجه در جمهوری اسلامی بشوند که دوره‌ی فعلی را هم شامل بشود. هر دو راه از جنبه‌ی بين‌المللی برای‌ کودتاچی‌ها خيلی گران از آب درمی‌آيد. در واقع سرمايه‌ی کودتاچی‌ها متصل است به تاريخ سی ساله‌ی جمهوری اسلامی و هر اثر منفی روی اين تاريخ تمام مسلمانان معتقد به جمهوری اسلامی و بخصوص نانخورهای کودتاچی‌ها مثل حماس و حزب الله در خاورميانه را هم فراری می‌دهد و اوضاع‌شان از فرط بيجایی از شاه ايران هم بدتر می‌شود. بنابراين کودتاچی‌ها برای اين که بگويند ما همان آدم‌های انقلاب هستيم ناچارند از اساس در مورد شکنجه سکوت کنند. همين هم شده که قبل از تحقيق آن را رد می‌کنند. منتها اثر اين رد کردن را می‌شود در به تعويق افتادن مراسم توديع و معارفه‌ی رئيس جديد قوه قضاييه ديد. خوب که نگاه می‌کنيد متوجه می‌شوید علی لاريجانی و صادق لاريجانی دارند در دو جهت مختلف حرکت می‌کنند. علی لاريجانی می‌گويد شکنجه‌ای در کار نيست ولی صادق لاريجانی می‌گويد يک چيزی هست و بايد اول تکليف آدم‌ها معلوم بشود. آن از بدنامی مذاکره‌ی جواد لاريجانی با نيک براون، اين هم از بدنامی علی لاريجانی درباره‌ی شکنجه. حالا صادق‌ست و يک مدال افتخار ديگر برای خاندان لاريجانی.

روز ششم. معرفی دو زن برای کابینه‌ی احمدی نژاد معنی‌اش اين است که ايشان يکی از بلندگوهای تبليغاتی خودش را از دست خواهد داد. منظورم فاطمه رجبی‌ست که پيش از اين نوشته بود که "تاكنون نديده و نشنيده‌ام كه در اين سنت معصوم عليه‌السلام، زنانی در مديريت‌های بالای اجرايی قرار گرفته باشند. هم‌چنين در سيره امام خمينی نيز چنين سابقه‌ای وجود ندارد". حالا راه آقای هزاره‌ی سوم با راه فاطمه‌ی رجبی جدا شده است و حضرات کودتاچی منبعد بايد صابون بد و بيراه‌های فاطمه رجبی را به تن‌شان بمالند. چه بسا که تاريخ مصرف فاطمه رجبی هم به همين زودی‌ها تمام بشود.

و روز هفتم. ورزش می‌کنيد يا نه؟ رکوردتان را بنويسيد که ببينم دنيا دست کيست.

نظرات

پست‌های پرطرفدار