هفت روز هفته
روز اول. "اوباما فرستادگانش در مناطق حساس را معرفی کرد". يعنی اين تيتر خبر وبسايت بی بی سی خدا بود. يکی از همين حضرات فرستادگان هم که قبلأ مسئول تحقيق در زمينهی داروهای انرژیزا بوده. حالا باز خدا را شکر که برای جمهوری اسلامی هيچ فرستادهای تعيين نکرده وگرنه که اسم جمهوری اسلامی هم میشد منطقهی حساس. فکرش را بکنيد ممکن بود در راستای مشت محکم زدن توی دهن استکبار و اخيرأ کفش زدن به دهان استکبار، حضرات به اين فکر بيفتند برای رو کم کنی فرستادهی مسئول داروهای انرژیزا که حساب دستش بيايد با کی طرف است منبعد چيزهای حساسشان را هم بزنند توی دهن استکبار. خوشبختانه جريان از بغل گوشمان رد شد.
روز دوم. امسال عنوان "استراليايی سال" که يک افتخار ملیست به يک پروفسور دانشگاه به نام Mick Dodson، که اصلأ از بوميان استرالياست تعلق گرفت. به طور سنتی برگزيدگان اين عنوان توسط نخست وزير استراليا و يک روز پيش از روز ملی استراليا اعلام میشود که امسال هم کوين راد "استراليايی سال" را اعلام کرد. نکتهی جالب اين است که روز ملی استراليا 26 ژانويه است وMick Dodson در اولين اظهار نظرش گفته که عنوان روز ملی استراليا بايد از 26 ژانويه عوض بشود چون اين روز يادآور حذف بوميان استرالياست. منظور از حذف بوميان اين است که روز 26 ژانويه در واقع روز قدم گذاشتن اولين ساکنان استراليا در سال 1788 به اين سرزمين است در حالی که قرنها پيش از آن بوميان در همين سرزمين زندگی میکردند. دادسون گفته که بوميان به روز 26 ژانويه میگويند روز تهاجم. کوين راد، نخست وزير، هم اعلام کرده که با وجود احترامی که برای بوميان قائل است اما حزب کارگر هيچ برنامهای برای تغيير روز ملی استراليا ندارند. معمولأ هر سال مراسم ويژهای برای معرفی برگزيده سال در کنبرا برگزار میشود منتها هنوز معلوم نيست ميک دادسون در روز تهاجم به کنبرا میرود يا نه.
روز سوم. آنقدری که بشود دربارهی تلويزيون بی بی سی به طور کلی حرف و نقد نوشت هنوز زود است. منتها در مورد بعضی جزئياتش میشود حرف زد. البته من به همين اندازهای که از طريق اينترنت میتوانم ببينم نظر میدهم و در نتيجه حرف کلیام اين است که وجود تلويزيون بی بی سی اتفاق خوبیست که میتواند منشاء اثر باشد. اما از جزئياتی که میشود حرف زد يکی اين است که برنامهی صفحهی دو که توسط عنايت فانی اجرا میشود هيچ جوری به کار تلويزيونی شباهت ندارد. نه مجری، که همان عنايت فانیست، کارش به عنوان مجری قابل توجه است و نه اصولأ خود برنامه برای آن اندازه زمانی، شکل و محتوای درخور توجهی دارد. اجرای عنايت فانی در اين برنامه هم شبيه است به بعضی آدمهای رسانهای ايران که نه کارشناس يک موضوعی هستند، و نه طاقت مجری بودن را دارند. نه به نيابت از مخاطب سؤال میپرسند و جواب میشنوند، و نه مهلت میدهند کارشناسان خودشان حرف بزنند. اين اشکال قابل توجهیست. گرفتاریاش مربوط به اين است که رسانه را از چشم مخاطب میاندازد و دست آخر يک چيزی شبيه به تلويزيونهای لس آنجلسی تحويل مخاطب میدهد که آدم میماند که به چه مناسبتی بايد حرف مجری يک برنامهای را پذيرفت. توی خود دم و دستگاه صدا و سيما هم از اين مدل مجریها هستند منتها مردم چارهای جز تحمل کردنشان ندارند. در مورد بی بی سی البته خيلی هم اوضاع ناچاری نيست. همين که رسانه انگليسیست و طبق معمول کار کار انگليسیهاست و عنايت فانی هم اجرای درخوری نداشته باشد باعث میشود مخاطبان بروند سراغ شبکههای ديگر ماهوارهای. خود اين موضوع که چطور بايد با آدمهای قديمی در رسانههای ايرانی سر و کار پيدا کرد شده است معضل رسانههای ايرانی.
روز چهارم. دولت استراليا اعلام کرده که همزمان با روز ملی استراليا به 13 هزار نفر که از 120 کشور جهان به استراليا مهاجرت کردهاند شهروندی اين کشور اعطاء میشود. از قرار به همين مناسبت 318 مراسم برگزار میشود و بيشترين تعداد از شهروندان جديد مربوط به ايالت استراليای غربیست. امسال هم يک مناسبت ويژهای قرار برگزار بشود که عبارت است از شصتمين سال اعطای شهروندی استراليا به مهاجران. آن طوری که وزير مهاجرت استراليا اعلام کرده مهاجران از تمام کشورهای جهان بدون استثناء به استراليا آمدهاند. اين يکیاش را آدم هر بار که سوار اتوبوس میشود حس میکند. هر دو سه نفری به يک زبان حرف میزنند.
روز پنجم. موفق الربيعی، مشاور امنيت ملی عراق، خيلی ناگهانی دربارهی گسترش روابط با جمهوری اسلامی تغيير عقيده داده. تا سال گذشته هر بار که به نقش جمهوری اسلامی در عراق اشاره میشد مواضع موفق الربيعی از جمله تندترينها بود. منتها حالا برعکس شده. کم جالب نيست. مهمتر از همه هم موضوع دار و دستهی مجاهدين است که در عراق هستند و الربيعی دربارهی استرداد گروهی از آنها به جمهوری اسلامی خبر داده. چرا الربيعی اين همه ناگهانی تغيير عقيده داده؟ خوب به نظرم اصل داستان در موضعگيری اوباما دربارهی عراق است که ظاهرأ خواهان نقش بيشتری برای دولت عراق شده و طبيعیست که عراقیها مايلند اول از همه با جمهوری اسلامی به توافق برسند. منتها يک نکتهی مهم ديگری هم هست. قرارداد امنيتی امريکا و عراق با همهی جرح و تعديلهايش هنوز هم کفهی ترازو را به سمت امريکا سنگين کرده و در نتيجه دولت عراق به يک شبه دولت يا کارگزار دولتی شبيه است. برای دولت عراق مهم است که بتواند اعتماد جمهوری اسلامی را به قدرتمند بودن خودش جلب کند. طبيعی هم هست که بعد از مشکل امريکا، حل و فصل مشکل دار و دستهی مجاهدين خلق برای جمهوری اسلامی در اولويت دوم است. خوب عراقیها که نمیتوانند کاری در مورد دشمنی جمهوری اسلامی و امريکا انجام بدهند پس همهس سعیشان اين است که دست کم موضوع مجاهدين را يک جوری به عنوان نشانهی قدرتمندیشان به رخ جمهوری اسلامی بکشند. البته اين کار هم به نظر نشدنی میرسد چون اگر اروپايیها به دار و دستهی مجاهدين به عنوان تروريست نگاه نکنند آنوقت دولت عراق همين يک کار را هم نمیتواند انجام بدهد و عمدتأ در حوزهی داخلی بايد متمرکز بشود به وضع آسفالت خيابانها و در حوزهی خارجی هم بايد تورهای زيارتی برای زوار ايرانی برقرار کند. فعلأ به نظر میرسد اوضاع در همين حد است. بنابراين حرفهای موفق الربيعی ضمانت اجرايی ندارند، مگر اين که دولت عراق خودش يک گروهی درست کند که بروند از داخل کشور خودشان آدم ربايی کنند و بياورند بدهند به جمهوری اسلامی که بلاخره يک کاری کرده باشند. اين کار يک کمی خندهدار است ولی به هر حال شدنیست.
روز ششم. ورزش که میکنيد؟ به خودتان مربوط است اما اگر فردای روز لباسهایتان تنتان نرفت دبه درنياريد که هيچ کس به ما نگفت برو ورزش کن ها.
و روز هفتم. خوب شمارهی دوم روزنامهی يک صفحهای هم درآمد. البته دو صفحه شد چون هنوز همهمان به يک پاراگراف نوشتن عادت نکردهايم. درست میشود البته. موضوع شمارهی دوم "باريافت بود" که نيکی نيکروان يادداشت اصلیاش را نوشته و تمام مطالب در وبلاگ او، شرارههای آتش در بهار، قرار گرفتهاند، رضا گنجی، آبچينوس، هم زحمت طراحی صفحه را کشيده. کمکم دارد روزنامهای میشود برای خودش. اين هم صفحات روزنامه که ببينيدشان.
روز دوم. امسال عنوان "استراليايی سال" که يک افتخار ملیست به يک پروفسور دانشگاه به نام Mick Dodson، که اصلأ از بوميان استرالياست تعلق گرفت. به طور سنتی برگزيدگان اين عنوان توسط نخست وزير استراليا و يک روز پيش از روز ملی استراليا اعلام میشود که امسال هم کوين راد "استراليايی سال" را اعلام کرد. نکتهی جالب اين است که روز ملی استراليا 26 ژانويه است وMick Dodson در اولين اظهار نظرش گفته که عنوان روز ملی استراليا بايد از 26 ژانويه عوض بشود چون اين روز يادآور حذف بوميان استرالياست. منظور از حذف بوميان اين است که روز 26 ژانويه در واقع روز قدم گذاشتن اولين ساکنان استراليا در سال 1788 به اين سرزمين است در حالی که قرنها پيش از آن بوميان در همين سرزمين زندگی میکردند. دادسون گفته که بوميان به روز 26 ژانويه میگويند روز تهاجم. کوين راد، نخست وزير، هم اعلام کرده که با وجود احترامی که برای بوميان قائل است اما حزب کارگر هيچ برنامهای برای تغيير روز ملی استراليا ندارند. معمولأ هر سال مراسم ويژهای برای معرفی برگزيده سال در کنبرا برگزار میشود منتها هنوز معلوم نيست ميک دادسون در روز تهاجم به کنبرا میرود يا نه.
روز سوم. آنقدری که بشود دربارهی تلويزيون بی بی سی به طور کلی حرف و نقد نوشت هنوز زود است. منتها در مورد بعضی جزئياتش میشود حرف زد. البته من به همين اندازهای که از طريق اينترنت میتوانم ببينم نظر میدهم و در نتيجه حرف کلیام اين است که وجود تلويزيون بی بی سی اتفاق خوبیست که میتواند منشاء اثر باشد. اما از جزئياتی که میشود حرف زد يکی اين است که برنامهی صفحهی دو که توسط عنايت فانی اجرا میشود هيچ جوری به کار تلويزيونی شباهت ندارد. نه مجری، که همان عنايت فانیست، کارش به عنوان مجری قابل توجه است و نه اصولأ خود برنامه برای آن اندازه زمانی، شکل و محتوای درخور توجهی دارد. اجرای عنايت فانی در اين برنامه هم شبيه است به بعضی آدمهای رسانهای ايران که نه کارشناس يک موضوعی هستند، و نه طاقت مجری بودن را دارند. نه به نيابت از مخاطب سؤال میپرسند و جواب میشنوند، و نه مهلت میدهند کارشناسان خودشان حرف بزنند. اين اشکال قابل توجهیست. گرفتاریاش مربوط به اين است که رسانه را از چشم مخاطب میاندازد و دست آخر يک چيزی شبيه به تلويزيونهای لس آنجلسی تحويل مخاطب میدهد که آدم میماند که به چه مناسبتی بايد حرف مجری يک برنامهای را پذيرفت. توی خود دم و دستگاه صدا و سيما هم از اين مدل مجریها هستند منتها مردم چارهای جز تحمل کردنشان ندارند. در مورد بی بی سی البته خيلی هم اوضاع ناچاری نيست. همين که رسانه انگليسیست و طبق معمول کار کار انگليسیهاست و عنايت فانی هم اجرای درخوری نداشته باشد باعث میشود مخاطبان بروند سراغ شبکههای ديگر ماهوارهای. خود اين موضوع که چطور بايد با آدمهای قديمی در رسانههای ايرانی سر و کار پيدا کرد شده است معضل رسانههای ايرانی.
روز چهارم. دولت استراليا اعلام کرده که همزمان با روز ملی استراليا به 13 هزار نفر که از 120 کشور جهان به استراليا مهاجرت کردهاند شهروندی اين کشور اعطاء میشود. از قرار به همين مناسبت 318 مراسم برگزار میشود و بيشترين تعداد از شهروندان جديد مربوط به ايالت استراليای غربیست. امسال هم يک مناسبت ويژهای قرار برگزار بشود که عبارت است از شصتمين سال اعطای شهروندی استراليا به مهاجران. آن طوری که وزير مهاجرت استراليا اعلام کرده مهاجران از تمام کشورهای جهان بدون استثناء به استراليا آمدهاند. اين يکیاش را آدم هر بار که سوار اتوبوس میشود حس میکند. هر دو سه نفری به يک زبان حرف میزنند.
روز پنجم. موفق الربيعی، مشاور امنيت ملی عراق، خيلی ناگهانی دربارهی گسترش روابط با جمهوری اسلامی تغيير عقيده داده. تا سال گذشته هر بار که به نقش جمهوری اسلامی در عراق اشاره میشد مواضع موفق الربيعی از جمله تندترينها بود. منتها حالا برعکس شده. کم جالب نيست. مهمتر از همه هم موضوع دار و دستهی مجاهدين است که در عراق هستند و الربيعی دربارهی استرداد گروهی از آنها به جمهوری اسلامی خبر داده. چرا الربيعی اين همه ناگهانی تغيير عقيده داده؟ خوب به نظرم اصل داستان در موضعگيری اوباما دربارهی عراق است که ظاهرأ خواهان نقش بيشتری برای دولت عراق شده و طبيعیست که عراقیها مايلند اول از همه با جمهوری اسلامی به توافق برسند. منتها يک نکتهی مهم ديگری هم هست. قرارداد امنيتی امريکا و عراق با همهی جرح و تعديلهايش هنوز هم کفهی ترازو را به سمت امريکا سنگين کرده و در نتيجه دولت عراق به يک شبه دولت يا کارگزار دولتی شبيه است. برای دولت عراق مهم است که بتواند اعتماد جمهوری اسلامی را به قدرتمند بودن خودش جلب کند. طبيعی هم هست که بعد از مشکل امريکا، حل و فصل مشکل دار و دستهی مجاهدين خلق برای جمهوری اسلامی در اولويت دوم است. خوب عراقیها که نمیتوانند کاری در مورد دشمنی جمهوری اسلامی و امريکا انجام بدهند پس همهس سعیشان اين است که دست کم موضوع مجاهدين را يک جوری به عنوان نشانهی قدرتمندیشان به رخ جمهوری اسلامی بکشند. البته اين کار هم به نظر نشدنی میرسد چون اگر اروپايیها به دار و دستهی مجاهدين به عنوان تروريست نگاه نکنند آنوقت دولت عراق همين يک کار را هم نمیتواند انجام بدهد و عمدتأ در حوزهی داخلی بايد متمرکز بشود به وضع آسفالت خيابانها و در حوزهی خارجی هم بايد تورهای زيارتی برای زوار ايرانی برقرار کند. فعلأ به نظر میرسد اوضاع در همين حد است. بنابراين حرفهای موفق الربيعی ضمانت اجرايی ندارند، مگر اين که دولت عراق خودش يک گروهی درست کند که بروند از داخل کشور خودشان آدم ربايی کنند و بياورند بدهند به جمهوری اسلامی که بلاخره يک کاری کرده باشند. اين کار يک کمی خندهدار است ولی به هر حال شدنیست.
روز ششم. ورزش که میکنيد؟ به خودتان مربوط است اما اگر فردای روز لباسهایتان تنتان نرفت دبه درنياريد که هيچ کس به ما نگفت برو ورزش کن ها.
و روز هفتم. خوب شمارهی دوم روزنامهی يک صفحهای هم درآمد. البته دو صفحه شد چون هنوز همهمان به يک پاراگراف نوشتن عادت نکردهايم. درست میشود البته. موضوع شمارهی دوم "باريافت بود" که نيکی نيکروان يادداشت اصلیاش را نوشته و تمام مطالب در وبلاگ او، شرارههای آتش در بهار، قرار گرفتهاند، رضا گنجی، آبچينوس، هم زحمت طراحی صفحه را کشيده. کمکم دارد روزنامهای میشود برای خودش. اين هم صفحات روزنامه که ببينيدشان.
نظرات