دخيلت يا پنجره سوسَم

همين يک فقره در بريزبن کم بود که اين هم فراهم شد.

آقايون و خانم‌ها ... ما امامزاده‌دار شديم. توی همين بريزبن. خيلی هم شديد مراد می‌دهد.

چند وقت پيش دو تا از دوستان بريزبنی می‌بينند يک دسته زنبور حوالی يکی از پنجره‌های‌شان رفت و آمد می‌کنند. يکی دو روز بعد متوجه می‌شوند زنبورها کنار يکی از گوشه‌های پنجره جمع شده‌اند. خانم همسر می‌رود از تجمع زنبورها عکس می‌گيرد. اين هم عکس‌هايش.




خلاصه که شروع می‌کنند به سمپاشی که حضرات زنبورها را دور کنند. يک مدتی هم طول می‌کشد که زنبورها بروند دنبال زندگی‌شان.





بعد که می‌روند درست همانجايی که جمع شده بودند يک تکه موم درست شده بوده. از موم هم عکس گرفته بودند، بعد هم موم را کنده بودند که من که رفته بودم خانه‌شان که دخيل ببندم به پنجره‌شان همان تکه موم کنده شده را هم ديدم. اين هم عکس موم به ديوار.






بعد که به سلامتی قال قضيه کنده شده بود يک روز صبح می‌بينند خانه‌شان شده قدمگاه، يعنی به عبارتی عسلگاه. از همان پنجره‌ی مربوطه عسل شروع به چکيدن می‌کند. هر روز به قدر يک صبحانه‌ی درست و حسابی عسل از پنجره‌شان توليد می‌شود که هيچ راهی ندارد جز اين که خودشان شده باشند نظر کرده.






چند وقت بعد هم معلوم می‌شود همان جنابی که تشريف آورده بودند عسلگاه تعدادشان بیشتر از اين حرف‌ها بوده و عنقريب است که بتوانند عسل فروشی راه بيندازند چون از سقف خانه هم عسل می‌چکيده. وفور نعمت و همينطور چپ و راست مراد دادن از در و ديوار.






حالا الان پنجره‌ی خانه‌شان تبديل شده به امامزاده و هر کسی مراد دارد دخيل می‌بندد به پنجره و يک کاسه‌ی کوچک هم می‌گذارد زير پنجره که تا صبح اگر خوب مراد داد و عسل به اندازه‌ی کافی بود بروند نذرشان را ادا کنند.

پیشنهاد من اين است که حالا که بلاخره مشکل امامزاده داشتن‌مان در بريزبن هم حل شد اسم پنجره‌ی عسلگاه مورد نظر را به مناسبت محل قرار گرفتن آن بگذاريم "پنجره سوسَم".

خلاصه که دخيلت يا پنجره سوسَم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار