هفت روز هفته

روز اول. به نظر من، آتش بس اسرائيل يعنی باخت حماس. حالا البته سر و صدا که زياد هست ولی اصل داستان اين است که اگر به داد و هوار کردن بود که لابد اوضاع ليبی بايد از همه‌ی دنيا بهتر بود و تا به حال چهل تا لاکربی ديگر هم درست کرده بودند. منتها همان يکی را هم با خسارت دادن تمام کردند. راه دور چرا، اگر به داد و هوار کردن بود که الان هر دلار امريکا در بازار ايران بايد به قيمت 10 تومان فروخته می‌شد. موضوع اين است که زير ساخت‌های اقتصادی غزه از بين رفته و طبيعی‌ست که برای بازسازی همين منطقه هم بايد از اين و آن پول گرفت. جان آدم‌ها هم که ديگر برنمی‌گردد. فرقی نمی‌کند که چه کسی پول می‌دهد، مهم اين است که آن که پول می‌گيرد اگر باز دوباره همه‌ی پول‌های را صرف ساخت و سازی کند که با دو تا موشک پرانی بروند توی هوا در نتيجه آن که پول می‌دهد يا بايد توی کشور خودش حکومت نظامی برقرار کند که مردمش نپرسند چرا پول می‌دهی و نتيجه نمی‌گيری يا اين که پول را می‌دهد به کسی که ممکن است منافع منطقه‌اش را از راه مذاکره حل و فصل کند. خوب طبيعی‌ست که هر آدمی وقتی پای اقتصاد و بی پولی در ميان است بلاخره بايد جام زهر را هم سر بکشد. اين را که ديگر در ابعاد خيلی بزرگ‌تر از نوار غزه هم ديده‌ايم. بنابراين جدا از سر و صداها باز هم جام زهر را دادند دست مقامات مسئول که سر بکشند. نکته‌ی مهمش اين است که بعد از جنگ ايران و عراق آدم از خودش می‌پرسيد که اين هشت سال بزن بزن و اين همه تلفات چه حاصلی داشت، انقلاب هم که صادر نشد، راه قدس هم که باز نشد، حالا باز آدم از خودش می‌پرسد نتيجه‌ی اين همه خرابی و تلفات در غزه چه چيزی بود؟ به نظرم نتيجه‌ی جنگ ايران و عراق، و درگيری‌های غزه در اين است که در هر دو مورد مقامات مسئول يک گروه هستند و هنوز هم کشتيبان مقامات مسئول را سياستی ديگر نيامده است وگرنه که اين راهش نبود که هم خرابی و هم تلفات و هم بی نتيجه.

روز دوم. گاز روسيه هم دوباره به طرف اروپا به جريان افتاد، منتها نه از طريق خطوط لوله "نورت استریم" و "ساوت استریم" بلکه از طريق اوکراين، يعنی همان مسير قبلی. چرا؟ خوب اروپايی‌ها می‌دانند که اگر اوکراين را به عنوان متحد استراتژيک‌شان در برابر روسيه حفظ نکنند آنوقت روسيه به راحتی می‌تواند حکومت مورد علاقه‌ی خودش را در اوکراين مستقر کند و در نتيجه کنترل روسيه سخت‌تر می‌شود. يادتان هست که در جريان بحران اوستيای جنوبی، دولت اوکراين به ناوگان روسيه اجازه‌ی عبور به طرف سواحل گرجستان را نداد. اگر اروپا به اوکراين نزديک نبودند آنوقت تا به حال گرجستان و اوکراين به منطقه‌ی نفوذ نظامی روسيه تبديل شده بود. همين هم هست که در بحران گاز ميان روسيه و اوکراين، اروپايی‌هايی‌ها به همان روش انتقال گاز از طريق اوکراين اعتقاد داشتند و همين را هم مورد حمايت قرار دادند. اين حمايت را ژوزه مانوئل باروسو، رئیس کمیسیون اروپا اعلام کرد که گفته بود اگر انتقال گاز از روسیه به اروپا از طریق خط لوله گاز اوکراین از سر گرفته نشود از شرکت های گازپروم، شرکت گاز روسیه و "نفت و گاز"، شرکت گاز دولتی اوکراین شکایت می‌کنند. اين که چرا از شرکت اوکراينی هم شکايت می‌کنند در اين است که هنوز مخالفان ویکتور یوشچنکو، رئیس جمهور اوکراین، در صنايع نفت و گاز اين کشور دست بالا را دارند و يوشچنکو می‌تواند به هر بهانه‌ای ساختار مديريتی صنايع نفت و گاز را تغيير بدهد. اين بهانه می‌تواند همين شکايت کردن اروپايی‌ها باشد. بنابراين اروپايی‌ها با اعلام شکايت از شرکت اوکراينی به آن‌ها پيام داده‌اند که زمينه‌ی برکناری‌شان را می‌توانند فراهم کنند. جالبش هم اين است که مديران صنايع نفتی اوکراين از طرفداران يوليا تيموشنکو، نخست وزير اوکراين و رقيب انتخاباتی يوشچنکو هستند. خلاصه که اوضاع بالکان شده است مثل بازی شطرنج. اگر اهل شطرنج هستيد بشتابيد به تماشا که کلی روش‌های جالب کيش و مات کردن دارند پياده می‌کنند. ‌

روز سوم. جدأ آدم هيچ جوری نمی‌تواند بر مبنای بازنشستگی اداری درباره‌ی سن آدم‌ها قضاوت کند. چون ممکن است يک آدمی در عين بچگی از يک اداره‌ای بازنشسته بشود. ناگفته نماند که حرف راست را هم بايد از بچه شنيد ولو که بازنشسته باشد. حالا البته در اين دو سه سالی که از بازنشستگی ابطحی می‌گذرد با اين چيزی که درباره‌ی رضايت مقامات از يک نامزد رياست جمهوری نوشته بود معلوم کرد بلاخره خط قرمزعزيزان دل برادر کجاست. طبيعی هم هست که جناب‌شان خواسته کانديداهای ديگر را هم تار و مار کند، يکی‌شان عبدالله نوری - که تو نيا که ازت راضی نیستند- ولی همين که وضع رئيس جمهور را با دو کلمه حرف تشريح کرده بود خودش جای تشکر دارد. انصافأ ابطحی خيلی خياط خوبی‌‌ست، هم رخت و لباس عروسی می‌دوزد، هم لباس آخرت. فی‌ االواقع تکليف همه‌ی نامزدها را روشن کرده که با لباس سفيد که می‌روند، با لباس سفيد هم برمی‌گردند. حتمأ چند وقت ديگر هم تکليف اين که یک آدمی به طور شاه سلطان حسينی که برود چطوری برمی‌گردد را هم می‌نويسد. کاشکی روزی دو سه تا پست می‌نوشت زودتر به آخر سريال می‌رسيديم.


روز چهارم. تلويزيون بی بی سی هم راه افتاد. يک کمی با بعضی اهالی‌اش گپ زدم و به يک دلايل خيلی شخصی هم کلی خوشحال شدم. خوب بی انصافی‌ست که هنوز راه نيفتاده ازشان انتقاد کنيم. هر کاری اوايلش ممکن است کمبودهايی داشته باشد. بايد راه بيفتند و اين هيجان روزهای اول هم بگذرد و بعد درباره‌شان قضاوت کرد. خيلی هم خسته نباشند چون راه انداختن يک رسانه سخت‌ترين بخش کار است. خوب حيفم آمد اين را هم ننويسم که کاش مهدی جامی هم يک راه ميانه‌ای برای راديو زمانه يا حفظ بعضی از همکارانش در آنجا انتخاب می‌کرد. می‌دانم که اوضاع نامناسبی بوده اما راديو زمانه می‌توانست رسانه‌ی قابل قبولی باشد که در همين موج جديد رسانه‌ای کار درخوری انجام بدهد. حالا البته نيست و خدایی‌اش اصلأ معلوم نیست چه کاری هم دارند انجام می‌دهند.

روز پنجم. موضعگيری همه‌ی دنيا درباره‌ی بحران غزه يک طرف، جوش زدن‌های سوريه هم يک طرف ... واقعأ که اصلأ خودشان را شهيد کردند ... يعنی شما خبری شنيديد؟ ... سوريه در کمال خاطر جمعی بابت پس گرفتن بلندی‌های جولان کم صداترين کشوری‌ست که درگير حماس است. مهم‌ترين کاری که سوريه انجام داده اجازه‌ دادن به خالد مشعل برای حرف زدن از اين کشور است. يک روزی هم صدايش درمی‌آيد که خود سوری‌ها عماد مغنيه را به عنوان پيش شرط شروع مذاکرات صلح با اسرائيل از ميان برداشتند. يک کمی که دقت می‌کنيد متوجه می‌شويد چنين حرفی دور از واقعيت نيست چون سوريه با همه‌ی ادعای رفاقتی که با خاورميانه‌ای‌ها دارد از همه‌شان هم گروگان دارد. مثلأ بخشی از دار و دسته‌ی تجزيه طلبان خوزستان در سوريه هستند و هر از گاهی اطلاعيه می‌دهند، در حالی که حکومت سوريه خيلی هم حکومت بازی نيست که هر کسی بتواند هر موضع سياسی داشته باشد و راحت ابراز نظر کند. ضمن اين که سوری‌ها پای تمام قطعنامه‌های شورای همکاری خليج فارس و اتحاديه عرب در مورد جزاير ايرانی خليج فارس را هم امضاء کرده‌اند. معامله‌گری سوری‌ها بنا به مصالح سياسی‌شان موضوعی نيست که از زمان جنگ اعراب و اسرائيل از کسی پنهان مانده باشد. منتهای مراتب حالا که بلندی‌های جولان وارد دستور کار مذاکرات صلح شده سوريه نسبت به هميشه ساکت‌تر است. خلاصه که يکی بايد سوريه را از اين همه خودزنی در مورد غزه نجات بدهد ... بسه ديگه، کشتی خودتو.

روز ششم. مسابقات دوچرخه سواری تور استراليا شروع شده. تنيس جام استراليا هم که دارد شروع می‌شود. فقط من منتظرم مسابقات المپيک باشگاه ورزشی خودمان هم شروع بشود که ديگر دنيا را بگذاريم روی سرمان. يک رکورد ديگر هم خدمت‌تان عرض می‌کنم. سی تا بارفيکس رفتم. بهترين رکورد اينجانب 25 تا بارفيکس بود ولی حالا سی تا شده. يک ضرب هم 30 تا بارفيکس رفتم ... اينجورياس ... خدا را چه ديديد شايد دفعه‌ی بعد اصلأ دم و دستگاه بارفيکس را دادند به خودم به عنوان جايزه.

و روز هفتم. اين آخری هم مربوط است به کار همان گروه روزنامه نگاران ايرانی در فيس بوک که زحمت طراحی‌ روزنامه‌اش را رضا گنجی، آبچينوس، کشيده. مطالبش را هم می‌توانيد در وبلاگ مريم نبوی نژاد، زندگی دوگانه اينانا، بخوانيد. کار جالبی دارد از آب درمی‌آيد.





نظرات

پست‌های پرطرفدار