هفت روز هفته

روز اول. وقتی جنگ داخلی چين در سال 1949 به نفع حزب کمونيست تمام شد اعضای حزب کومينتانگ کنترل‌شان را بر دولت از دست دادند و مجبور شدند بروند به محلی که الان به نام تايوان شناخته می‌شود. دولت فعلی چين می‌گويد فرار کردند که خيلی هم بيراه نمی‌گويند. منتها هنوز هم دو تا اسم برای چين و تايوان وجود دارد. به تايوان می‌گويند جمهوری چين ملی و به سرزمين چين می‌گويند جمهوری خلق چين. هر کدام هم که برای خودشان پرچم جداگانه دارند و دو بار هم با هم جنگ کرده‌اند. هنوز هم جمهوری خلق چين برای هر تحرک نظامی در تنگه‌ی تايوان واکنش نظامی نشان می‌دهد. تا دهه‌ی 1970 کرسی چين در سازمان ملل در اختيار دولت تايوان بود و اهل سازمان ملل دولت جمهوری چين ملی را به عنوان نماينده‌ی ملت چين می‌شناختند اما از دهه‌ی 70 به بعد جمهوری خلق چين به عنوان نماينده‌ی مردم چين به رسميت شناخته شد، که هنوز هم هست. قسمت پيدا کنيد پرتقال فروش داستان اينجاست که يا بايد حکومت فعلی چين را با همان مرام سياسی‌ و سابقه‌ی تاريخی‌شان قبول کرد و تايوان را به رسميت نشناخت يا بايد برای اشغالگری حزب کمونيست چين با تايوانی‌ها دوست شد. اين که آدم می‌بيند بعد از انقلاب سفارت اسرائيل را بستند و در عوض سفارت فلسطين را بازگشايی کردند يعنی حکومت جديد با موضوع اشغالگری ميانه‌ای ندارد. خوب يک وقتی هم جمهوری اسلامی به مناسبت اشغال افغانستان توسط شوروی بازی‌های المپيک مسکو 1980 را تحريم کرد اما همين سال گذشته که در بازی‌های المپيک پکن شرکت کردند يعنی پذيرفتن حکومت فعلی چين به عنوان نماينده‌ی سرزمين چين. حکومت چين که تغييری نکرده که، هنوز هم که تايوانی‌ها ادعای‌شان در مورد حاکميت بر سرزمين چين سر جايش هست. حالا آن قسمتش که همه جور جنس چينی توی بازارهای ايران پيدا می‌شود و فعلأ چينی‌ها خيلی دوست و اين‌ها هستند که ديگر جای خود دارد. حالا بفرماييد پرتقال فروش را پيدا کنيد.

روز دوم. مرد که از شارلوت نمی‌ترسه که! ... خيلی هم اتفاقأ مرد می‌خواد که از شارلوت نترسه ... با اجازه‌تان توفان شارلوت دارد می‌رسد به ايالت کوئينزلند و قرار است فردا فک و فاميل ملت را به هم وصلت بدهد ... حالا خنده‌اش اين است که يک دهه است که استراليا دچار خشکسالی‌ست و تا همين اواخر سال گذشته مصرف آب در استراليا با محدوديت‌های عجيب و غريب رو به رو بود. منتها حالا دارد همه را آب می‌برد. سرعت توفان شارلوت به 125 کيلومتر در ساعت می‌رسد و اداره‌ی هواشناسی ايالت اعلام کرده که توفان فعلأ در سواحل شمالی ايالت است. منتظر است که صبح علی الطلوع که ملت در اداره هستند خدمت شهروندان خانه نشين برسد. حالا از امروز همه‌ی مراکز اورژانس در حال آماده باش هستند که فردا مردم را از رودخانه جمع کنند ... خوبی‌اش اين است که شارلوت به نهنگ‌های خوزستانی اثر نمی‌کند ... احتمالأ فردا با مايو بروم دانشگاه.

روز سوم. حرف‌های خالد مشعل در مورد استقرار نيروهای حافظ صلح در مرز ميان غزه و اسرائيل از آن پيام‌های قابل انتظاری بود که بلاخره زده شد. فکرش را بکنيد حسن نصرالله هم بعد از 33 روز جنگيدن با اسرائيل حاضر شد منطقه‌ی تحت اختيارش را به ارتش لبنان بسپارد و حتی به صورت نمايشی هم که شده قبول کند که بخشی از نيروهای فعال سياسی لبنان است در حالی که حماس با هيچ چيزی موافق نيست. در واقع به نظرم حماس هنوز دارد روی بخش عاطفی درگيری با اسرائيل مانور می‌دهد، و اين يعنی آنقدر در جريان درگيری‌ها آدم‌های غير نظامی تلف بشوند که جامعه‌ی جهانی به خاطر جان غير نظامی‌ها پا درميانی کند. يک چيز جالب‌تری هم هست که آدم را به شک می‌اندازد که اصلأ نقض آتش بس توسط حماسی‌ها با برنامه ريزی قبلی بوده. دوره خدمت محمود عباس به عنوان رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين در روز نهم ژانوپه به پایان رسیده و از نظر حماس، محمود عباس در حال حاضر کاره‌ای نيست. همين کاره‌ای نبودن عباس و تحريک عاطفی مردم فلسطين در يک جنگ می‌توانست به اتفاقی شبيه به دوران جنگ 33 روزه‌ی حزب الله و اسرائيل منجر بشود و همانطوری که جنبش حزب الله در نظر اعراب به قهرمان مبارزه با اسرائيل تبديل شد، حماس هم می‌توانست به چنين موقعيتی دست پيدا کند. فی الواقع حماسی‌ها بنا داشتند و هنوز هم در همين راهند که خودشان را آنقدر در نظر اعراب بالا ببرند که بتوانند در انتخابات به جای جناح فتح بنشينند و دولت خودگردان را کنترل کنند. منتهای مراتب اوضاع آنقدرها هم بر وفق مرادشان پيش نرفته چون بر خلاف حزب الله لبنان که وارد مجلس لبنان شد و فقط به قهرمان شدن‌ قناعت کرد حماس اصولأ خودش را يک حکومت جدامی‌داند و برای قهرمان شدن با يک نيروی عربی ديگر رقابت می‌کند. يعنی واقعأ دارد خود عرب‌ها را در مقابل اسرائيل تضعيف می‌کند. به اين ترتيب دفاع جمهوری اسلامی از حماس يعنی ضعيف شدن اعراب و مساوی‌ست با پيروزی ايران و اسرائيل، و اين دقيقأ حرفی‌ست که قهرمان اعراب يعنی صدام حسين هم می‌زد. واقعأ اوضاع بر وفق مراد حماس پيش نمی‌رود، ولی البته اسرائيل دارد سود می‌برد.

روز چهارم. يکی از صنايعی که اينروزها در استراليا حسابی پولساز شده صنعت توليد مايع دهان شويه‌ست که ارزش آن به 75 ميليون دلار می‌رسد. تبليغات تلويزيونی‌شان هم حسابی پر خرج است. منتها حالا يکی دو تا بخث جانبی هم در مورد سرطانزايی اين مايعات به راه افتاده که صاحبان صنايع را به تقلا انداخته. بحث‌ها عبارتند از اين که در مايعات دهان شويه يک ماده‌ای‌ وجود دارد به نام استالدهايد. از جنبه‌ی پزشکی مقدار زياد استالدهايد در دهان باعث بروز سرطان دهان می‌شود. جدا از اين، اتانول هم هست که باز از ديواره‌ی داخلی دهان جذب می‌شود و می‌تواند منجر به بروز سرطان بشود. هر دوی اين مواد در دهان شويه‌ها وجود دارند و همين هم شده که کارشناسان پزشکی را وادار کرده که در مقابل صنعت رو به رشد دهان شويه اعلام خطر کنند. به نظر می‌رسد در بين ايالت‌های استراليا، کوئينزلند از همه‌شان بيشتر در معرض خطر باشد چون ايالت‌های ديگر از سال‌ها قبل به آب‌شان فلورايد اضافه کرده بودند و کوئينزلندی‌ها قرار است از امسال صاحب فلورايد بشوند. همين تأخير هم به مصرف بيشتر فلورايد منجر شده. روز جمعه‌ی اين هفته يک مقاله‌ای در نشريه‌ی علوم پزشکی استراليا منتشر شد که نويسنده‌ی آن به ناکافی بودن دلايل برای بروز سرطان در استفاده از دهان شويه‌ها اشاره کرده بود ولی هنوز هيچکس به بی خطر بودن‌شان تأکيد نکرده. حالا احتمالأ در همين يکی دو ماه آينده تبليغات مربوط به دهان شويه‌ها هم کاهش پيدا می‌کند تا نتايج تحقيقات جديد نشان بدهند بعد از اضافه کردن فلورايد باز هم بايد به ميزان سابق از دهان شويه‌ها استفاده کرد يا نه.

روز پنجم. نخست وزير عراق می‌گويد مجاهدين را از اين کشور اخراج می‌کند، از آن طرف سفير امريکا در عراق می‌گويد دولت عراق چنين کاری نمی‌کند. جالب‌ترين بخش حرف‌های سفير امريکا در مورد دولت عراق اين است که گفته "آنها ضمانت داده اند". يعنی واقعأ نوری مالکی در مورد اين 4 هزار نفری که از دار و دسته‌ی مجاهدين در عراق مانده‌اند هيچ اختياری ندارد. اين اختيار نداشتن در مورد گروهی‌ست که خود امريکا هم آن‌ها را تروريست می‌داند. می‌دانيد چه چيزی جالب است؟ اين که متوجه بشويد وقتی دولت عراق نمی‌تواند در مورد يک گروه 4 هزار نفری تصميم بگيرد و ايضأ بايد ضمانت هم بدهد آنوقت لابد در مورد حضور نيروهای امريکايی به طور کلی مصلوب الاختيار است. معنی‌اش اين است که تمام آن قرارداد امنيتی و بحث‌های مجلس عراق در موردش نمايشی بوده. در افغانستان هم که دولت برای ماندن نيروهای ناتو پافشاری می‌کند. بنابراين حالا حالاها امريکايی‌ها در عراق حضور دارند و دولت جناب مالکی هم کاره‌ای نيست. متوجه که هستيد نقشه‌ی خاورميانه حتی در دوران جناب اوباما هم بر همان مسير دولت بوش ادامه پيدا می‌کند.

روز ششم. حالا کم‌کم فکری شده‌ام که کارهای رسانه‌ای بيشتری انجام بدهم. يک کمی از کارهای آزمايشگاهی‌ام دارم کم می‌کنم، که آن هم داستانی‌ست برای خودش، بنابراين کارهای رسانه‌ای‌ام را بيشتر دنبال می‌کنم. البته خيلی هم عجيب نيست. هميشه ترکيب علم و رسانه‌ جالب بوده. حالا کم‌کم ممکن است يک تغيیراتی رخ بدهد که در موردشان می‌نويسم.

و روز هفتم. يک رکورد ورزشی خدمت‌تان عرض می‌کنم. اينجانب در مدت 20 دقيقه 4800 متر دويدم. يک احساس کارل لوئيسی به آدم دست می‌دهد که جای‌تان خالی ... بابا المپيک ... بابا تيم ملی ... ولک کارل لوئيس ...

نظرات

پست‌های پرطرفدار