حکايت صورتی ِ سياه

صورت آقای پلنگ صورتی شده است مثل اتللو، سياه. از زور بيایانگردی در تابستان امريکا. امروز که بعد از نزديک به سه هفته در اتاق رؤيت شدند يک لباس سر تا پا مشکی هم پوشيده بودند که موضع اتللويی‌شان را تثبيت کنند. چرا اتللو شده؟ چون توی کنفرانس امريکا يک دزدمونای فرانسوی هم به تور زده بوده و حالا ... وای غريبم حسين ... يعنی همين را کم داشتيم ... احتمالأ در ادامه‌ی گرفتاری‌های ايشان بايد منتظر دعوای مربوط به دستمال روز اول آشنايی‌شان هم باشيم ... همان دستمال اَی ٱووخ ...

امروز صبح به مناسبت ورود پلنگ آقا همگی رفتيم قهوه خانه و خودمان را بستيم به قهوه و کيک. اما قبل از عزيمت خيلی هول هولکی گفت بيا اين عکس‌ها را ببين که يک قدم از باقی ملت جلو افتاده باشی. خوبی پلنگ آقا همين چيزهاست که آدم را هل می‌دهد يک قدم جلوتر از باقی ملت، منتها گاهی اشتباهی با همان يک قدم جلوتر رفتن آدم سقوط آزاد می‌کند به ته دره.

از در و ديوار عکس گرفته بود. از مردم هم به همچنين. منتهای مراتب تنها در دو تا از شهرهای بعد از کنفرانس دو روز مانده بود. يکی در لاس وگاس که هيچ و آن يکی سانفرانسيسکو که همه چيز. يعنی از لاس وگاس فقط اينقدری که از شب‌های چراغانی‌اش عکس بگيرد خوشش آمده و هيچ چيز جالب‌ توجهی در شهر نديده. به نظر همکار امريکايی‌مان هم لاس وگاس خيلی هم قابل تعريف نيست. گردن خودشان.

ولی تا دلتان بخواهد از سانفرانسيسکو به خاطر بالا و پايين‌های خيابان‌هايش تعريف کرد ... حالا آدم يک چيزی بگه ها ... بعد هم همه‌اش تعريف و تمجيد از پارک‌های حفاظت شده‌ی مسير راهش. از همينجا ماشين کرايه کرده بود برای تحويل در فرودگاه نمی‌إانم کجا که کلی از مسير را رانندگی کند که هر جا خواست بماند و ببيند مشکلی نداشته باشد.

حالا ايشان ديروز عصر رسيده استراليا و خواب آلودگی‌اش تا هفته‌ی ديگر همينطور هست تا بلاخره به تغيير ساعت عادت کند منتها نه که پلنگ آقاست در نتيجه خبری از خواب و اين‌ها توی بساطش نيست. اگر علتش را بدانيد که حالا می‌نويسم کلی به حالش گريه زاری می‌کنيد.

خوب اصل داستان اين است که آقای پلنگ از روزی که وارد استراليا شده، که تقريبأ يک سالی می‌شود، در مجموع دو سه ماه توانسته توی خانه‌اش بخوابد. باقی‌اش را يا توی دفتر کارمان خوابيده يا اگر جايی نيمکتی چيزی پيدا کرده همانجا خوابيده. يک جور کارتن خوابی.

يک مدت طولانی‌ای که خانه‌اش کنار ريل قطار بود. بعد تعميرات خط آهن هم اضافه شد. آن آخری‌ها هم آسفالت خيابان روبروی خانه‌اش را داشتند بازسازی می‌کردند. يک چند وقتی هم مادرش آمده بود که اصولأ اينجا هم به سبک فرانسه تا نزديکی‌های صبح بيدار می‌ماند و با پلنگ آقا حرف می‌زد. يک مدت مديدی هم هست که خود پلنگ رفته دم و دستگاه بازی‌های کامپيوتری خريده و آنلاين با دوستان فرانسوی‌اش مسابقه می‌دهند که معنی‌اش بيدار ماندن تا 4 صبح است. چند وقتی هم دو سه تا از دوستانش از فرانسه آمده بودند که در نتيجه خواب تعطيل شده بود. حالا هم از سفر آمده که خواب آلود است، توی سفر هم که درست نخوابيده چون مسافر بوده و يا رانندگی می‌کرده يا پياده روی.

با اين اوضاع ... فردا صبح رأس ساعت 6 صبح بابای پلنگ آقا هم وارد فرودگاه بريزبن می‌شود.

گريه‌تان نگرفت؟

همينطوری حساب کنيد که بابای پلنگ آقا از فرانسه دارد می‌آيد و کلی بيخوابی و به هم ريختن ساعت خواب دارد که يک هفته‌ای گرفتاری دارد تا تنظيم بشود. خود اين يعنی تا صبح بيدار ماندن. بعد هم قرار است ايشان را اين طرف و آن طرف بگرداند که باز مسافرت است و کم خوابی، حالا البته اگر تا ساعت 11 ظهر هم بخوابد ولی حتمأ قبلش 4 صبح خوابيده بوده. خودش هم که تازه ديروز آمده.

عصر زود از سر کار رفت که بلکه يک کمی بخوابد که ساعت 5 صبح راه بيفتد برود فرودگاه.

يعنی امروز اينجانب به پلنگ آقا سفارش کردم از زير مسیرهای سقفدار رد بشود چون احتمال اين که يک سنگی چيزی صاف بيفتد روی سرش زياد است.

فرمودند يادم باشد در اولين فرصت درباره‌ی دزدمونا يک چيزهايی برايت تعريف کنم. گفتم دستت درد نکنه من يکی حوصله‌ی کازيو شدن ندارم ... والا ... حالا آدم يک چيزی بگه ها ...

نظرات

پست‌های پرطرفدار