اون بلانسبت خريت مال همين وقت‌هاست

وقتی يک سلول جنسی نر و يک سلول جنسی ماده آميزش پيدا می‌کنند يک محصولی از اين آميزش به دست می‌آيد که ترکيبی‌ست از هر دوی اين‌ها. اسم اين ترکيب را گذاشته‌اند سلول تخم که فقط يک سلول دارد. درست شبيه تخم مرغ که وقتی آن را توی ماهيتابه می‌شکنيد فقط يک زرده دارد و يک مقداری سفيده. مدت کوتاهی بعد همان يک سلول بدون اين که اندازه‌اش تغيير کند شروع می‌کند به تقسيم شدن و هر بار تعداد سلول‌هايش زيادتر می‌شود تا اين که می‌رسد به يک توده‌ی پر سلولی ... اما فدات شم داستان از اينجا به بعدشه که تازه جذاب ميشه ... چرا؟ چون کم‌کم چند تا از سلول‌ها راه‌شان از بقيه جدا می‌شود و علاوه بر رشد نامتقارنی که پيدا می‌کنند بزرگ‌تر هم می‌شوند. مثلن بال حشرات به همين نحو درست می‌شود.

يک سؤال خيلی کليدی در زيست‌شناسی رشد وجود دارد که عبارت است از اين که چطور می‌شود يکباره دو تا سلول کنار هم دچار رشد نامتقارن می‌شوند تا اين که بلاخره يکی‌شان می‌شود مثلن بال و آن يکی می‌شود پای يک جاندار؟

يکی از يافته‌های مهم در اين باره عبارت است از يک پروتئين و يک شبکه‌ پيام‌رسان. اسم پروتئين Numb و اسم آن شبکه‌ی پيام‌رسان هم Notch است ... حالا برو که بريم توی داستان ... داستان رشد نامتقارن از آنجايی شروع می‌شود که پروتئين وارد يک سلول می‌شود و اجازه نمی‌دهد شبکه‌ی پيام‌رسان در آن سلول فعال شود. خوب درست در سلول کناری شبکه‌ی پيام‌رسان در غياب پروتئين Numb فعال می‌شود و در نتيجه دو دسته سلول درست می‌شوند. برای اين که خيلی خوب موضوع دستگيرتان بشود می‌توانيد مثلن اسم يکی‌شان را بگذاريد مجمع يتی‌ها و آن يکی مجمع يونی‌ها. جدی جدی زيست‌ شناسی را بايد همينطوری ياد بگيريد.

خوب يک مجموعه آزمايش نشان داده که اين حضرات سلولی با وجود اين که در زمان رشد نامتقارن هر کدام‌شان در يک سلول حضور بهم می‌رسانند و به آن يکی اجازه ورود نمی‌دهند ولی در زمان‌های ديگر هر دوی‌شان را می‌توانيد در مراسم عروسی و بله‌برون اين و آن ببينيد که با هم نشسته‌اند و دارند شيرينی و شربت می‌خورند. از قضا که يک مجموعه سلولی هم درست می‌کنند که ناشی از همکاری پروتئين و شبکه‌ی پيام‌رسان‌ست. مثلن هر دوتا گروه نسبت به يک چيزهايی واکنش مشابه نشان می‌دهند چون هر دو در واقع اجزای يک بدنه هستند. باز برای اين که حساب کار دست‌تان بيايد می‌توانيد به موضوع پاره شدن يک عکس مراجعه کنيد که هر دو دسته دارند می‌زنند توی سر خودشان. حالا سؤال مهمی که پيش می‌آيد اين است که اگر اين پروتئين و آن شبکه پيام‌رسان می‌توانند يک جاهايی با هم باشند پس چرا يک جاهايی اين همه بر عليه همديگر عمل می‌کنند تا جايی که يکی بال درست می‌کند و آن يکی پا؟

حدود سال‌های 1994 تا 1998 چند گروه زيست شناس برای پيدا کردن جواب شروع کردند به کار و در نتيجه متوجه شدند که يک پروتئين ديگری به نام sanpodo وجود دارد که درست در زمان رشد نامتقارن وارد عمل می‌شود و شبکه‌ پيام‌رسان را کنترل می‌کند. منتهای مراتب يک نکته‌ی مهم درباره‌ی sanpodo اين است که بعدترها معلوم شد که از قضا همين sanpodoست که باعث می‌شود که امکان فعاليت شبکه‌ی پيام‌رسان در يک گروه سلولی بوجود بيايد و جا برای پروتئين Numb باز نشود. فی‌الواقعش اين است که اول هر دو سلول‌ مادری واجد Numb هستند يعنی هر دو می‌گويند يک آقايی نايب امام زمان است اما بعد که sanpodo فعال می‌شود آنوقت همين جناب به طور اختصاصی شبکه‌ی پيام‌رسان را در يک سلول تقويت می‌کند و در نتيجه پروتئين Numb فقط در يک سلول ديگر به فعاليت خودش ادامه می‌دهد. وقتی شبکه فعال می‌شود و دارد مثلن بال را درست می‌کند آنوقت در اثر اين که خيلی خوش به حال‌شان شده در نتيجه برای آن دسته سلول يک بابای ديگری می‌شود نايب امام زمان در حالی که آن دسته‌ی ديگر که هل داده شده‌اند به کنار هنوز به همان آقای قبلی می‌گويند نايب امام زمان. خوب جهت اين که باز خيلی خوب زيست شناسی را ياد بگيريد می‌توانيد اسم اين sanpodo را بگذاريد مثلن مهدوی کنی. انصافن خيلی شبيه ايشان عمل می‌کند چون تنها زمانی اين پروتئين و آن آقا کار می‌کنند که قرار است کفه‌ی ترازو برای يک طرف سنگين‌تر بشود يا اصولن قرار است بال و پا درست بشوند.

در سلول‌هايی که پروتئين Numb دارند جناب sanpodo و دوستان در يک جاهایی متمرکز می‌شوند و همه جا نيستند. مثلن يک اداراتی را می‌دهند بهشان که حقوق و مزايای خوب هم دارند و می‌شود فهميد کجا هستند. در اين حالت بلاخره باقی ملت از يک جاهايی نان می‌خورند. اما در سلول‌هایی که شبکه‌ی پيام‌رسان فعال است اين جناب sanpodo و دوستان اصولن تمام غشاء سلولی را اشغال می‌کنند. يعنی اصولن اول بايد دم آقايان را ببينيد تا بعد اجازه زندگی و کسب و کار داشته باشيد. در سال 2003 معلوم شد که ای آقا اصلن همين پروتئين Numb است که اجازه می‌دهدsanpodo در يک جاهايی در درون سلول وجود داشته باشد و اصولن خود اين Numb است که مرض دارد و اين پروتئين را نگه می‌دارد. اصل مرض هم اين است که Numb از طريق sanpodo باعث می‌شود که يک گروه سلولی درست بشود که همه‌اش در اختيار شبکه‌ی پيام‌رسان Notch است. در واقع اين خود Numb خاک بر سر است که باعث ايجاد يک گروه سلولی مجزا می‌شود که در اختيار شبکه‌ی پيام‌رسان Nutch است و مرحوم منتظری هم همين را می‌گفت که با اين همه رأی نبايد مماشات کرد. واقعن زيست شناسی همينطوری‌ست. حالا يک وقت‌هایی از تويش مرلين مونرو و هيو گرانت درست می‌شود يک وقت‌هایی هم پارک ژوراسيک و دايناسور و تمساح. دقيقن در اين مواقع است که شاعر می‌فرمايد چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

خوب حالا سؤال: چرا آدم عاقل يک کارهایی می‌کند که بعد بلانسبت مثل فلان پشيمان می‌شود؟ ... آقا يک کلام ... عشق، دوستی، محبت ...

در شرايط عادی در سلول‌هايی که پروتئين Numb دارند جنابان sanpodo و شبکه پيام‌رسان Notch هم وجود دارد منتها همه چيز تحت کنترل است. ولی يک کمی که يک بابايی در سلول‌ دارای Numb فيلش ياد هندوستان می‌کند و می‌خواهد برگردد به دوران قريش آنوقت sanpodo به سرعت ميزان فعاليت شبکه‌ی پيام‌رسان Notch را افزايش می‌دهد و زمينه را برای رشد نامتقارن فراهم می‌کند ... اون بلانسبت خريت مال همين وقت‌هاست ... بابا تو که وبلاگ می‌نويسی مثلن مدرن شدی عکست هم کجکی مثل آلن دلون گذاشتی اون بالاش مگه مرض داری ولنتاين رو با حضرت رقيه قاطی می‌کنی؟ ... آخه کدوم ورت رو بچسبيم؟ ... نميشه که برات ماشين کورسی بسازن که شکلش مثل شتر باشه که ... حالا بفرما جمعش کن ...

در واقع اصل داستان در مورد حشرات همين است. يعنی تمايز ميان بافت‌های حشرات که منجر به ظهور اندام‌های مختلف می‌شود حاصل تعامل ميان پروتئینNumb و شبکه‌ی پيام‌رسان Notch از طريق فعال شدن پروتئين sanpodoست. منتهای مراتب همه چيز را بايد خيلی با حوصله کنار هم گذاشت چون در اين راستا که می‌شود به وجود حشراتی مثل زنبور عسل افتخار کرد که به هر حال يک خاصيتی دارند ولی بيگدار که به آب بزنيد آنوقت در همان راستای قبلی نمی‌شود به باقی زنبورها اعتماد کرد چون سمی هستند. مگر اين که يک بابايی بدون نظارت پرورش‌شان بدهد برای توليد سم که بعد از همان سم برای توليد مواد مخدر استفاده کند. مثل مدل افيون که مستحضر هستيد در بعضی جوامع از طريق آموزش توليدشان می‌کنند که بعد درد و رنج ملت را ببرد و اساسی بخواباندشان. حالا که خوشبختانه قرار است از کلاس اول دبستان هم اجرا بشود. مرحوم خلد آشيان مولوی هم در بيت شادی آمد غصه از خاطر برفت ... خر برفت و خر برفت و خر برفت به همين نکته‌ی زيست شناسانه اشاره کرده بود که حواس‌تان باشد به هر حال. منتهای مراتب در حالی که آدم عاقل می‌تواند برود انيشتين توليد کند که اگر چه خوش قيافه نیست اما مغزش کار می‌کند خوب واقعن نبايد عقلش برسد که با کنترل صندوق‌های رأی نگذارد يک موجودی توليد بشود که نه خوش قيافه‌ست و نه مغزش کار می‌کند؟ ...

... آخه فدات شم یعنی عشق، دوستی، محبت اينقدر ارزش داره که آدم هر چيزی توليد کنه که بعد بيفته به مبارزه بيولوژیکی باهاش؟ ...

نظرات

پست‌های پرطرفدار