کنفرانس جهانی تغيير آب و هوا، کپنهاگ - پنج


يک کمی که محاسبه کنيد، يعنی خوب برانداز کنيد که تفاوت‌های توسعه يافتگی و توسعه نيافتگی در چه چيزهايی‌ست آنوقت می‌بينيد چقدر مرز نامحسوسی دارد. حالا امروز و ديروز گوشه و کنار همايش اتفاقات جالبی افتاد که فکر کردم بنويسم شايد برای‌تان جالب باشد.


اسم محلی که همايش در آن برگزار می‌شود Bella Centre هست که عبارت است از يک سوله‌ی بزرگ و چند تا ساختمان آجری متصل به آن. از قرار برای همايش‌های بزرگ از آن استفاده می‌شود و حالا همايش تغيير اقليم را هم گذاشته‌اند در آنجا. صبح‌ها تمام زندگی آدم را با دستگاه می‌گردند تا برويد داخل. کمربند و کاپشن‌تان هم که بايد برود زير دستگاه. امروز همينطور که منتظر بودم وسايلم از زير دستگاه بيايد بيرون به يکی از مأموران بازرسی که يک دختر دانمارکی بود گفتم از فردا با پيژامه می‌آيم خودم هم می‌خوابم زير دستگاه که راحت بشوید. افتاد به خنده. ده تا دستگاه دارند و در نتيجه ده تا صف درست می‌شود که بيا وببين. تا آدم اين همه لباس و وسايل را بگذارد توی سبدها و از آن طرف بپوشدشان کلی وقت تلف می‌شود. باز دو قدم آن طرف‌تر کارت‌های شناسايی‌تان را اسکن می‌کنند. بعد می‌رسيد به يک جايی که می‌توانيد لباس‌های اضافی‌تان را بدهيد به يک محلی و شماره بگيريد. نه که بيرون هوا خيلی ناجوانمردانه سرد است ناگزيريد هر چقدر لباس گرم داريد بپوشيد ولی بعد دست و پا گير می‌شوند و ناچاريد بسپاريدشان به يک جايی که البته خدا پدرشان را هم بيامرزد برای اين محلی که درست کرده‌اند.


از همينجا داستان توسعه نيافتگی شروع می‌شود. فکر کنيد همين کارها را در اماکن زيارتی و شهرهايی مثل قم و مشهد هم انجام می‌دهند. حالا اينجا سر و کارتان با يک عده مهرويان و پريرويان می‌افتد که کاپشن‌تان را می‌گيرند آنجا با رسول خادم مثلن، ولی اصل داستان فرقی ندارد.


حالا شب که می‌خواهيد برگرديد می‌رويد کاپشن‌تان را بگيريد. باز صف به چه دور و درازی. به سلامتی‌تان قر و قاطی. يعنی صف يه نونی و توی صف بزنی و همه‌ی اين‌ها را می‌بينيد. همه هم که مثلن آمده‌اند کنفرانس. خوب آن بيچاره‌ها هم که دارند وسايل آدم را می‌آورند بدهند دستش با هر سرعتی که کار کنند باز مجبوريد توی صف بمانيد. اين هم عکس‌هايش که ببينيد اوضاع چطوری‌ست.



امروز خيلی از سرويس‌های بهداشتی هم کثيف و هم بدون دستمال بود. خوب اين همه جمعيت با اين همه چپ و راست مواد غذايی فروشی بلاخره توی بيابان هم بودند همه جا را آباد می‌کردند. توی صف داشتم فکر می‌کردم اين دم و دستگاه برای کشور کم جمعيت دانمارک خيلی خوب جواب می‌دهد و اگر يک اپرا هم برويد خط اتوی لباس‌تان کج نمی‌شود منتها الان هر طرف را که نگاه می‌کنيد موج جمعيت است که دارد جا به جا می‌شود. بعضی‌ از NGOها هم که يکباره ويرشان می‌گيرد با هم راه بروند و شعار بدهند. خوب اين تشکيلات اصولن نمی‌رسد به اين همه آدم خدمات ارائه کند. نتيجه‌اش می‌شود صف طولانی و سرويس بهداشتی نامرتب.


از همه بامزه‌ترش را به يکی از آدم‌های خيلی قدر قدرت کنفرانس گفتم. گفت اين که گفتی خيلی افتضاح است. برداشته‌اند برای آب خوردن ليوان يکبار مصرف پلاستيکی گذاشته‌اند همه جا. هوای سالن هم با آن همه جمعيت گرم است آنوقت ملت چپ و راست آب می‌خورند و ليوان را می‌اندازند دور. بخواهيد نگهشان داريد هم نمی‌شود. می‌شکنند. يک آدم بيعقل پيدا شده که چنين راه حلی داده. از اين آدم‌ها هم که همه جا هست. حالا توی کنفرانس تغيير اقليم همينطور دارند زباله پلاستيکی توليد می‌کنند. از فرط جمعيت زياد.


خوب همين جمعيت عامل توسعه نيافتگی‌ست. يعنی دانمارک هم با يک کنفرانس می‌رود توی دسته توسعه نيافته‌ها. فکر کنيد دو روز برويد يک شهر زيارتی توی ايران همين چيزها را می‌بينيد. از زيارت هم که برمی‌گرديد دو تا دگمه لباس‌تان کنده شده چند تا هم مشت توی پهلوهای‌تان خورده. تازه ممکن است رسول خادم هم کفش‌تان را داده باشد به يکی ديگر.


نظرات

پست‌های پرطرفدار