کنفرانس جهانی تغيير آب و هوا، کپنهاگ - هفت


حالا من البته آمار ندارم ولی در همين بی‌آماری و در همين نگاه گذرا توی کوچه و خيابان‌های مالمو و کپنهاگ متوجه شدم اهل هر دوی اين شهرها بر خلاف انتظاری که از يک جامعه‌ی صنعتی و پيشرفته داریم سبک زندگی عمومی‌شان به مراتب اقتصادی‌تر از حال و روز ما ايرانی‌هاست. يک کمی هم پرس و جو کردم و حرف زدم و به اندازه‌ای که بشود اينجا بنويسم متقاعد شدم که اقتصاد خانواده‌شان هم خيلی حساب و کتاب‌دارتر از اوضاع ما ايرانی‌هاست. منتها يک نکته‌ی باريک‌تر از مو هم هست.

من شهری‌های اينجا را با شهری‌های خودمان مقايسه می‌کنم در حالی که شهری‌های ما، يعنی همين خودمان، از جنبه‌ی مدرن بودن خيلی بيشتر از اين‌ها مدرنيم. يک کمی از داستان به نظرم مربوط است به اوضاع حکومت‌مان که از بس که زندگی خارج از خانه را محدود کرده مردم مجبورند همه چيز را بار کنند بياورند توی خانه. دست‌شان برسد ماشين خيلی خوب هم می‌خرند و از نان شب‌شان می‌زنند که بنزين بريزند توی باکش و ماشين سواری کنند. من هم تا توی غرب زندگی نکرده بودم توی ايران خيلی از اين اشتباهات می‌کردم منتها الان باورم شده که راهی که اين‌ها دارند زندگی می‌کنند درست‌تر از راهی‌ست که ما شهری‌های ايران داريم. آن نکته‌ی باريک‌تر از مو همينجاست. در اين چهار پنج روز کلی خانم‌های شيک با لباس‌ و کفش گرانقيمت ديدم که سوار دوچرخه بودند. منتها اين دوچرخه‌ها را توی ايران به زور شمشير هم نمی‌شود داد به کسی که سوارشان بشود. آدم ياد روستاهای خودمان می‌افتد که از وسيله‌ای که دارند حتی دمده هم که شده باشد استفاده می‌کنند. ظاهر دوچرخه‌ها خيلی قديمی‌ست و يک چيزی شبيه دوچرخه‌هايی‌ست که توی يزد می‌بينيد. يک جايی از زندگی اين‌ها شبيه به روستايی‌های خود ماست در حالی که شهری‌های ما از جنبه‌ی قر و فر اجتماعی از اين‌ها جلوترند. انصافن بدترکيب هم نيستند و من هنوز آدم چاق ناجور نديدم اينجا. يعنی تا الان با اين همه قطار سوار شدن چيزی نديده‌ام.

خيلی خوشم آمده از مدل زندگی روزانه‌شان. حالا همينقدری که ديدم را نوشتم.

توی پرانتز هم اين که الان مدت طولانی‌ست که عينک ری‌بن آفتابی‌ام را استفاده نکردم. هر ساعتش مثل يک قرن می‌گذرد. نه که هوا ابری‌ و عصرانه‌ای‌ست آدم بايد خيلی زور بزند که از عينک بشود استفاده کند. چشم‌تان البته روز بد نبيند اينجانب روز اول تا برسم به ايستگاه قطار عينک زدم منتها از فردا مسير رفت و آمدم را عوض کردم که اهل همان کوچه‌ی روز اول چشم‌شان بهم نيفتد. الان احساس می‌کنم تا برسم به استراليا چند شبانه روز با عينک آفتابی بخوابم که جبران بشود. از شما چه پنهان ما خوزستانی‌ها مثل خلبان‌های اف 14 ... کا کمتر راه نداره ... بايد هر ماه يک مقدار مشخصی عينک ری‌بن بزنيم وگرنه جواز پروازمان باطل می‌شود. فتا

نظرات

پست‌های پرطرفدار