کنفرانس جهانی تغيير آب و هوا، کپنهاگ - پانزده
الان ا.ن آمد برای کنفرانس خبری. من هرگز از زمان روی کار آمدن ا.ن در ايران نبودم و سخنرانیهای ا.ن را به طور زنده نشينده بودم. حالا که برای اولين بار برای يکی از نشستهای ا.ن توی سالن بودم از بيسوادی اين آدم خجالت کشيدم. مهارت آدمهای سياسی در ربط دادن موضوعات مختلف به هم و در آخر نتيجهی قابل قبول ازشان گرفتن جزو شاخصههای کليدی يک آدم سياسیست که مثلن ادارهی امور يک دولت را بعهده گرفته. خيلی مايه تأسف و خجالت شده که ا.ن از اين مهارت که بیبهرهست از آن طرف هم به خودش روا میبيند که به جای قابل قبول نشان دادن حرفهايش همه را عين واقعيت میداند و جالب هم هست که همه را وصل میکند به خدا و دين و پيغمبر. يعنی اگر آدم مذهبیای باشيد از چنگ ا.ن که دربياييد مجبوريد پنجه در پنجهی خدا و پيغمبر بيندازيد. من و مهدی پرپنجی و احسان آمر طوسی از بیبیسی رفتيم کنفرانس مطبوعاتی ا.ن. خيلی هم نزديک نشستيم يعنی رديف سوم بوديم. به نظرم بيست تا محافظ آمده بودند و همه هم بینظم. اين همه نشست مطبوعاتی در اين دو هفته برگزار شده يکیشان اين همه آدم روی سن و اطرافش راه نمیرفتند. دقيقن همين که میگويند هيئتی عمل میکنند نشانهاش را میتوانستيد در اين نشست خبری ببينيد. بیبرنامه و قر و قاطی. من يک روبان سبز داشتم که بستم به کنار دوربينم که تا بالا میبردم برای عکس گرفتن از همه جا معلوم میشد. مهدی را هم که توی تلويزيون ديدهاند و ميکروفن بیبیسی هم که توی دست احسان بود بنابراين توجهشان جلب شد به طرف ما. يکیشان آمد نشست اول رديفی که ما نشسته بوديم. صحبتهای ا.ن که شروع شد من ديدم محافظها دارند با هم پچ پچ میکنند. بعد يکیشان آمد نشست درست کنار دست من. يکی دو دقيقه بعد هم عکاس و فيلمبردارشان آمد و شروع کرد به عکس گرفتن از ما. چشم هم برنمیداشتند که نکند تکان بخوريم. محض امتحان يک بار نيمخيز کردم که مثلن شلوارم را صاف کنم، اين بابايی که بغل دست من نشسته بود آماده شد که بپرد دستم را بگيرد. خندهدار شده بود که اينها چقدر هراسناکند. اول ا.ن آمد بعد متکی و بعد هم هاشمی ثمره. يکی هم که اول نشسته بود کنار ا.ن ولی بعد که اين دو تا آمدند رفت کنارشان نشست. هر چقدر هم که مهدی دستش را بلند کرد برای سؤال پرسيدن وقت ندادند.
الان مهدی آمد گفت حرفی که زدی دربارهی محافظها درست بود. ظاهرن يک تصويربردار تاجيک لابلای محافظهای ا.ن داشته تصوير میگرفته. يکیشان از او میپرسد اين سه نفر را میشناسی؟ تصويربردار گفته نه. بعد يکی دو تا را صدا میزنند که برويد بنشينيد کنارشان. باخبر نبودند که اين تصويربردار تاجيک است و فارسی میداند. خودش الان آمده به مهدی گفته که دور و برتان پر بود از محافظهای ا.ن.
نظرات