کويت و آنتاليا و پاتايا

سازمان زندان‌های استراليا تازگی‌ها يک کار بديعی برای مادران زندانی انجام داده که نتيجه‌ همکاری يک گروه از روانشناس‌ها و جامعه‌شناس‌ها دانشگاه نيوساوث ولز در سيدنی‌ست. محققان دانشگاه گفته‌اند که بچه‌های اين زنان که نمی‌توانند توی زندان بمانند و مادران‌ هم که می‌توانند بيرون از زندان باشند بنابراين رابطه عاطفی بچه‌ها با مادران‌شان قطع می‌شود و اين بچه‌ها نسبت به بچه‌های ديگر زمينه پرخاشگری‌شان بيشتر است. يک طرحی داده‌اند که مادران داستان بخوانند و روی سی‌دی ضبط کنند بفرستند برای بچه‌ها. در واقع آموزش غيرمستقيم مادرانه. نتايج اين کار تحقيقاتی خيلی جالب بوده. محققان متوجه شده‌اند که قصه خواندن مادران برای بچه‌ها فقط روی روحيه بچه‌ها اثر نمی‌گذارد بلکه خود مادران هم از اثر داستانی که خوانده‌اند روحيه بهتری پيدا می‌کنند و برای روزهای آزاد شدن‌شان آمادگی بيشتری پيدا می‌کنند و در نتيجه زمان ورودشان به جامعه کوتاه‌تر می‌شود. از قرار موضوع قصه خواندن مادران زندانی خيلی بيشتر از آنچه به نظر می‌رسيده روی بچه‌ها و مادران اثر گذاشته و حالا برنامه قصه‌خوانی را تعميم داده‌اند به تمام زندان‌های زنان. امروز يک برنامه راديويی مفصل در راديو سراسری استراليا ترتيب داده بودند برای بحث درباره همين موضوع.. اين را داشته باشيد ... سه چهار هفته پيش توی نشريات تخصصی علوم پزشکی داشتم دنبال يک مقاله‌ای می‌گشتم همينطور از اين مقاله به آن مقاله کشيده شدم به يک گزارشی از زندان مرکزی کرج. يک گروه محقق ژاپنی با يک بودجه تحقيقاتی از طرف سازمان بهداشت جهانی رفته بودند از زندانيان زندان مرکزی کرج در مورد استعمال مواد مخدر گزارش بگيرند. سر تا سر گزارش مثل جوک بود. مسئولان زندان گفته بودند که توی زندان مرکزی کرج همه چيز تحت کنترل است، بعد که‌ محققان با زندانی‌ها حرف زده بودند متوجه شده‌اند که اوضاع توی زندان از بس که رديف و تحت کنترل است زندانی‌ها توانسته‌اند سر فرصت سرنگ دست‌ساز هم درست کنند و خيلی به خودکفايی رسيده بودند. مسئولان زندان اعلام کرده بودند که زندانيان مواد مخدری را معرفی کرده‌اند برای متادون درمانی که مثلن ترک کنند. بعد که محققان با زندانی‌ها مصاحبه کرده بودند ازشان شنيده‌اند که تا هفته قبل از مصاحبه هر کسی دوست داشته رفته هر قدر می‌خواسته توی زندان ترياک و هروئين کشيده و خودش را ساخته. حالا امروز که توی راديو می‌گفتند مادران زندانی با قصه‌خوانی برای روزهای آزادی آمادگی پيدا می‌کردند ياد گزارش زندان کرج افتادم. فکر کردم زندانی‌های مواد مخدر هم برای روزهای آزادی خودشان را آماده می‌کردند که يک جايی بفرما زدند آمادگی داشته باشند. اگر امکان اينترنتی داريد برويد توی PubMed و توی قسمت جستجوی وبسايت اسم زندان کرج را جستجو کنيد.

اين از اين.

برداشته‌اند کنار خيابان اصلی دانشگاه يک چوب بلند نصب کرده‌اند برای ادای احترام به ساکنان بومی استراليا. چوب را به رنگ سنتی بوميان رنگ آميزی کرده‌اند و آنقدر بزرگ است که از دور هم می‌بينيدش. بالای سردر تمام ساختمان‌هايی که پرچم رسمی استراليا نصب شده هم يک پرچم بوميان استراليا را نصب کرده‌اند که بگويند مالک اصلی اين سرزمين همان بومی‌ها هستند. شش سال هم هست که يک نمايشگاهی به نام Dandiiry Maiwar در موزه تاريخ طبيعی کوئينزلند برقرار است که پر است از شرح و تفصيلات و عکس و فيلم از بلاهايی که در دوران ورود انگليسی‌ها به استراليا بر سر بومی‌ها آورده شده. Dandiiri Maiwar هم به زبان جينگولو که زبان بوميان استراليايی منطقه کوئينزلند است يعنی آبراه که منظورشان همين رودخانه بريزبن است. از اين سر نمايشگاه که می‌رويد داخل از آن طرفش که می‌آييد بيرون يک چشم‌تان اشک است يک چشم‌تان خون. چپ و راست هم مراتب انزجار خودشان را از آنچه به سر بوميان استراليايی آمده اعلام می‌کنند. برای استخدام در ادارات دولتی هم بومی‌ها مقدم هستند. اين را که می‌گذاريد کنار التماس‌های بين‌المللی برای نجات جان سکينه محمدی تازه دستگيرتان می‌شود که اين حضرات جمهوری اسلامی کجای دنيا ايستاده‌اند. يک کاری کرده‌اند که همه‌مان با خيال راحت سکولار شده‌ايم. بلکه يک کمی پافشاری کنند از آن طرف سکولاريسم هم بزنيم بيرون ديگه کويت و آنتاليا و پاتايا.


اين هم از سفر به کويت و آنتاليا و پاتايا به حساب جمهوری اسلامی.

آدم توی دانشگاه هم که می‌رود دم يک دکه‌ای قهوه بخرد بايد امتحان پس بدهد ... بابا يواش ... يک دکه قهوه‌فروشی هست پشت ساختمان رياست دانشگاه. به نظرم رئيس دانشگاه می‌رود از اين دکه قهوه می‌خرد. صاحبش هر روز يک سؤال طرح می‌کند که تا وقتی قهوه‌تان را حاضر می‌کند مثل آيینه دق جلوی چشم‌تان است. يک سؤالاتی هم طرح می‌کند که احتمالن يا رئيس دانشگاه جواب‌شان را بلد است يا معاونش. سؤال امروزش اين بود که "چه کسی گفته اگر داريد به طرف جهنم می‌رويد به راه‌تان ادامه بدهيد؟". من از چند تا از آدم‌های به نظر باسواد پرسيدم مطلقن جوابش را نمی‌دانستند. هر روز هم می‌نويسد قرعه‌کشی برای برنده رأس ساعت 4 عصر. با اين سؤالاتی که طرح می‌کند احتمال می‌دهم هر روز جايزه را بفرستد دفتر رئيس دانشگاه. يعنی پاچه‌خواری از اين تابلوتر!


اين هم از قهوه خوردن که کوفت آدم می‌شود.

اين که می‌بينيد بنز نيست. کيسه سم زنبور است. عکسی شده واقعن.


نظرات

پست‌های پرطرفدار