ايران به ترجمه احمدینژاد
اين چند روز گذشته مرتب از خودم میپرسم اين نگاه جديد احمدینژاد و دار و دستهاش به متخصصان ايرانی خارج از کشور برای چه منظوریست؟ چه دليلی دارد که اين همه متخصص را دعوت کنند برای حضور در ايران؟
خوب يک قسمت موضوع به دوران قبل از احمدینژاد میرسد. رفسنجانی هم همين رويه را داشت و يک تشکيلاتی به نام دفتر جذب نخبگان در رياست جمهوری راه انداخته بودند که با متخصصان ايرانی خارج کشور در تماس بودند. خيلیهایشان هم میآمدند ايران و گاهی در گروههای نسبتن بزرگ. تا جايی که از منابع مؤثق باخبر بودم حتی تلاش میکردند سيد حسين نصر را هم بياورند ايران منتها خود او نمیآمد چون میگفت بهشان نمیشود اعتماد کرد ولی به طور مرتب گفتگوی تلفنی داشت با برنامههای زنده شبکه جام جم. دو نمونه خيلی معروف از اين متخصصان عبارت بودند از علی جوان و کامران وفا که من هر دویشان را ديدم. انجمن فيزيک ايران هم پيشقراول دعوت از فيزيکدانهای ايرانی در خارج کشور بود که بسياریشان مثل ملايری و پيغمبريان و شوشتری برای تدريس در مراکز تحصيلات تکميلی مثل مرکز کاوه زنگ زنجان آمدند ايران. از متخصصان پزشکی هم که زياد میآمدند مثل کاظم فتحی که جراح اعصاب است و چندين بار آمد ايران. باز همهی اينها را من ديدم و با خيلیهایشان مصاحبه کردم. در دوران خاتمی هم همين تمايل وجود داشت و در بسياری موارد که باز من خودم شاهدشان بودم خيلی از متخصصان ايرانی میآمدند به کشور برای شرکت در همايشهای علمی. بنابراين نفس تماس دولتهای جمهوری اسلامی با متخصصان خارج کشور موضوع تازهای نيست.
يک چيزی بنويسم توی پرانتز. لابد میدانيد که هر سال يک برنامه چهرههای ماندگار در صدا و سيما برگزار میشود. طرح اين کار را من، از روی نادانی، داده بودم. چرا نادانی را حالا مینويسم.
دليل اين که میگويم از روی نادانی مربوط است به اين که يک وقتی در دورهی محمد هاشمی که رئيس صدا و سيما بود با کمک انجمن فيزيک ايران يک جشنواره علمی به نام جشنواره علمی فنی جوان به راه انداختيم که متولی رسانهایاش گروه جوان راديو بود. من به دليل اختلاف شديدی که با مدير گروه دانش، که آن موقع رضا پورحسين، همين آقایی که مجری مناظرههای انتخابات اخير در تلويزيون بود، داشتم طرح را بردم دادم به گروه جوان و مدير گروه جوان هم گفت چون ما آدم علمی توی گروه نداريم خودت بايد انجامش بدهی. من هم از سر همان اختلافی که با مدير گروه دانش داشتم هر چه از دستم برآمد برای خوب برگزار شدن جشنواره انجام دادم و خيلی از استادان دانشگاه شریف و دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتی هم کمک کردند به ارزيابی کارهايی که برای جشنواره رسيده بود و در همان دانشگاه شريف هم مراسم را برگزار کرديم. بعد از مراسم محمد هاشمی کلی از من و دوستانم که کارهای جشنواره را انجام داده بوديم تشکر کرد.
نادانیاش اين بود که بعدها که اختلافات ما در گروه دانش کم شد من به فکرم رسيد که همين مراسم را در يک سطح بالاتری برگزار کنيم و از فرهنگستانها بخواهيم دربارهی کارهای افراد داوری کنند. متأسفانه صدا و سيما خودش همه کارهی جشنواره شد و اعتبار علمی جايزه دادنها از بين رفت. يعنی به آدمهای خوب که جايزه میدهند قاطیاش به آدمهای به درد نخور هم جايزه میدهند. از همان زمان هم رئيس جشنواره همين رضا پورحسين شد که هنوز هست. اگر دوست داشتيد اينهايی را که نوشتم از خودش بپرسيد.
توی اين داستان چهرههای ماندگار هم به خيلیها جايزه دادهاند. از محققان تراز اول علمی مثل دکتر ثبوتی تا هنرمندانی مثل محمود فرشچيان و محمد نوری. در واقع هم لاريجانی و هم الان ضرغامی از اين برنامهی چهرههای ماندگار استفاده تبليغاتی میکنند. بنابراين اگر قرار باشد همايش رفتن و جايزه گرفتن و چهره ماندگار شدن در دوران جمهوری اسلامی چيز نکبتی باشد اين نکبت همه را گرفته. جايزه علمی خوارزمی و مثلن کتاب سال را هم که اضافه کنيد دستتان میآيد که حتی خود احمدینژاد هم از اين جايزهها به آدمهای علمی شبيه به همينهايی که آمدهاند همايش اخير میدهد. اين نکبت، اگر نکبت فرض کنيم، در دوران شاه هم بود و همان حکومتی که ساواکش پدر همه را درآورده بود و شکنجهگر و شعبان بیمخ داشت از اينطرف هم بورس تحصيلی میداد به دانشجويان و خيلی از باسوادهای امروز ايران محصول همان حکومتی هستند که زندان اوين را علم کرده بود.
خيلی که سرسری نگاه کنيم به نظر میرسد احمدینژاد هم دارد همان مسيری را میرود که دولتهای قبلی رفته بودند منتها، به نظر من، اين که همايش برگزار کنند و صدای اهل عمامه را دربياورند موضوع تازهایست. در واقع در تمام دولتهای قبلی که از ايرانیهای خارج کشور دعوت میکردند بيايند ايران اگر اعتراضی صورت میگرفت بيش از همه دار و دسته الله کرم بودند که سر و صدا میکردند و کيهان هم چهار تا دری وری مینوشت و تمام میشد و کار به جايی نمیرسيد که محتوای سخنان خود رئيس دولت يا همراهانش مورد اعتراض باشد. اين را که بگذاريد در کنار حضور مرضيه وحيد دستجردی، وزير بهداشت، و اين سابقه در دولت احمدینژاد که بعضی از وزرای ذوب در ولايت بابت حرف مخالف با رهبری در جلسه هيئت دولت اصولن جلسه را ترک میکردند آنوقت متوجه میشويد موضوع همايش بهانهایست برای ايجاد مخالفت با اهل عمامه.
مکتب ايران که مشايی از آن حرف میزند محل دعوای اهل عمامه با دار و دسته احمدینژاد است. دستورات غيرعادی احمدینژاد مثل آزادی ورود خانمها به ورزشگاهها، آرايش موهای پسرها و دفاع از مشايی برای شکستن خط قرمزهايی مثل دوستی با اسرائيل و دعوت از خوانندگان همهشان، به نظر من، موضوعات قابل توجهی هستند که نشان میدهند احمدینژاد و صد البته حاميان او که عمدتن نظامی هستند در فکر کنار زدن اهل عمامهاند. اين خطر را مصباح يزدی هم احساس کرده و به نظرم طولی نخواهد کشيد که يک گروه تکنوکرات جديد وارد عرصه سياسی ايران بشود که سردمدار آن همين احمدینژاد است. شايد بشود گفت چيزی که از تويش درمیآيد خيلی به دوران بعد از 28 مرداد 32 شباهت پيدا میکند که البته جزئياتش به دليل بازيگران صحنه متفاوت از سال 32ست. يک نشانی ديگر داستان که به نظرم قابل تأمل است رقابت برای مذاکره با امريکاست که قبلن ميان اصلاح طلبان و راستیها بود ولی حالا ميان احمدینژاد و خامنهایست.
اين را که بگذاريد در کنار امتيازات مالی عظيمی که دارند به قرارگاه خاتمالانبيا میدهند و در واقع سپاه را دارند از جنبه مالی تقويت میکنند آنوقت میشود علم و کتل اين گروه تکنوکرات جديد را ديد که دارند سرمیرسند و اهل معامله هم هستند. چنين مدل حکومتی در کشورهای امريکای جنوبی خيلی مسبوق به سابقهست و بهترين نمونهاش آرژانتين است ولی نمونههای نزديکترش عبارتند از حکومت سالازار در پرتغال و حکومت سرهنگان در يونان. منتها يک نمونه خيلی خوب و نزديک به شرايط فرهنگی ايران وضعيت ترکيهست که ارتش در مقابل مذهبیها قرار دارد.
نکتهی جالب که شرايط ترکيه را از ايران جدا میکند، به نظر من، اين است که در جامعهی ترکيه مردم بيشتر به مذهب پايبندند و سکولاريسم مظهر حکومت است در حالی که در ايران اين حکومت است که میخواهد مردم را به زور بفرستد به بهشت و سکولاريسم مايهی اجتماعی دارد. اگر چنين چيزی درست باشد، که من فکر میکنم هست، آنوقت میشود فهميد که حالا که حزب اسلامی عدالت و توسعه در ترکيه دولت را در دست گرفته مردم به آن علاقه نشان میدهند چون مخالف مشی حکومت است. بنابراين اگر يک دولت با تمايلات ملیگرايانه در ايران به قدرت برسد به دليل مخالفت با منش اسلامی حکومت توجه مردم را بيشتر به خودش جلب میکند.
حدس من اين است که حرکت احمدینژاد برای بهرهبرداری از اين تمايل اجتماعی در ايران است و در بين مردم هم طرفدارانی پيدا خواهد کرد. طبيعی هم هست که دعوت از ايرانیهای متخصص در خارچ کشور میتواند به حرکت احمدینژاد کمک کند که جامعه را بيشتر به طرف حرکت خودش جلب کند. اگر معامله بر سر توقف برنامه اتمی سربگيرد، آنوقت رونق اقتصادی در ايران رخ خواهد داد و طبقات متوسط و پايين جامعه هم از زندگی راضی میشوند و اعتراضات منحصر میشود به يک گروه کوچک که شامل بخشی از دانشجويان و گروههای سياسیست. در واقع دار و دسته احمدینژاد دارند آرام آرام جامعه و بخصوص طبقه متوسط را از اهل عمامه جدا میکنند و خلاء به جا مانده از آن را با اهل علم پر میکنند. نکتهی قابل توجه هم هميشه همين بوده که در جامعه ايرانی اگر مردم از اهل عمامه جدا بشوند آنوقت دنبالهروی چه گروهی بشوند. به نظر من، اين گروه را احمدینژاد دارد با استفاده از زمينههای اجتماعی بدنامی اهل عمامه در جامعه که عمدتن اين بدنامی محصول کارهای خامنهایست يک رويه تازهای برای دنبالهروی طبقه متوسط از يک گروه جديد ذرست میکند. مکتب ايران و همايش متخصصان ايرانی خارج کشور، به نظر من، همين رويهست.
فیالواقع همگی داريم میرويم به يک دورهی مشابه با بعد از 28 مرداد 32 و اين بايد برای سبزها محل توجه جدی باشد.
نظرات