وقتی خود ما میشويم رسانه کودتاچیها
"... اشخاص سياسی به دلايل سياسی حرفی را در جايی میزنند که فقط همانجا هم کاربرد دارد. هنگام افتتاح نيروگاه بادی از مزايای باد و هنگام راهاندازی پتروشيمی از مزايای آن سخن میگويند. اين حرفها فقط در زمان و مکان خاص مصرف دارد. بخشی از آن هم واقعأ ممکن است به دليل ناآشنایی با واقعيتها و عدم درک اهميت موضوع باشد. با خودشان میگویند اين همه درخت اينجاست حالا چند تا هم قطع شود، مشکلی پيش نمیآيد. کسی که ارتباطات درون طبيعت را درک نکند نمیداند قطع درخت چه معنایی دارد. درخت هم نکاشتهاند بدانند چقدر کند رشد میکند. درک علم پيچيده است. صرف داشتن دکترا و نوشتن چند مقاله هم به معنای آن نیست که میتوان علم را درک کرد. اين تا حدود زيادی به خاطر آن است که ما هنوز يک کار علمی مستقل در ايران انجام ندادهايم. منظورم اين است که بخشی از يک کار علمی را پيش برده باشیم. حل مساله چيز ديگری است. ممکن است بنشينيم مسالهای را حل کنيم و مقالهای هم بنويسيم، اما هرگز برای حل معضل درون کشور- خواه کيهانشناسی باشد خواه کشاورزی يا غيره- برنامهريزی نکرديم که آدم استخدام کنيم، بودجه بگذاريم و بعد از مثلأ 10 سال نتيجه بگيريم. ما هرگز اين کار را نکردهايم. ما نمیدانيم علم چگونه اتفاق میافتد. تاکنون یک پروژه یک میلیارد دلاری نداشتيم که در آن مثلأ 10 هزار مهندس و دانشمند بيايند مسالهای را حل کنند. ما درک نمیکنيم چرا اروپايیها 10 ميليارد دلار برای پروژه LHC هزينه کردهاند. اصلأ درک اين موضوع برای ما مقدور نيست. فکر میکنيم ديوانهاند و نهايتأ آنکه ما بعدأ زرنگی میکنيم و ميانبر میزنيم و از دستاوردهای آنها استفاده میکنيم. چگونه است که آنها 50 سال پيش به فکر ايجاد چنين مرکزی افتادهاند و برايش بودجه گرفتهاند و از 20 سال پيش شروع به کار کردهاند؟ چرا امريکايیها برای پروژه تلسکوپ فضايی هابل بيش از 5 ميليارد دلار هزينه کردهاند؟ در اروپا اکنون يک ميليارد دلار دارد صرف ساخت يک تلسکوپ زمينی با قطر آينه اوليه چند تکه حدود 50 متر هزينه میشود. ما کوچکترين تصوری نداريم که چرا آنها اين کارها را میکنند و حتی آمادگی درک آن را هم نداريم. در ايران تصور ما از علم ساختمانی به نام دانشگاه و استخدام تعدادی استاد است که در کلاسهای آن درس میدهند ... در همه دورهها از آقای رفسنجانی تا آقای احمدینژاد گفته میشد و میشود که ما مثلأ تا 5 سال ديگر قدرت علمی چندم در دنيا خواهيم شد. شاه هم همين حرفها را میزد. اين دروغ نيست بلکه اشتباه است.".
امروز داشتم عکسهای مربوط به "همايش ايرانيان مقيم خارج از کشور" در فارس نيوز را نگاه میکردم. زير يکی از عکسها نوشته بودند "سخنرانی يکی از مدعوين در همايش ايرانيان مقيم خارج از کشور".
اين سخنران مدعو دکتر رضا منصوری، يکی از معتبرترين دانشمندان حال حاضر ايران است. آن نوشتهی بالا هم پاسخ دکتر منصوریست در جواب سؤالی که از او درباره احمدینژاد شده. متن کامل آن مصاحبه را میتوانيد در وبسايت خود ايشان بخوانيد. دکتر منصوری اصولن آدم صريحیست و همين است که او را از سايرين متمايز میکند. لابد ده تا عکس هم گرفتهاند تا اين يکی را پيدا کنند که مثلن برای انتشار در وبسايت فارس نيوز به درد بخورد.
بر خلاف اين تصور که تمام کسانی که در اينجور همايشها شرکت کردهاند همگی با قبول اوضاع سياسی و اجتماعی ايران آنجا نشستهاند از قضا وجود آدمی مثل دکتر منصوری نشان میدهد حکومت برای مقبوليت خودش هنوز هم مجبور است دست به دامن آدمهايی بشود که به شدت با کارهايش گرفتاری دارند.
بعيد میدانم از بين اهل سياست با حاشيه امنی که دارند کسی آنقدر جرأت داشته باشد که حرفهای اهل حکومت امروز را مشابه حرفهای شاه قلمداد کند و اين حرفها را در رسانههای عمومی منتشر کند. در واقع حرف بر سر اين نيست که اصولن آدمها يا موافق کودتاچیها هستند يا لزومن طرفدار جنبش سبز، بلکه حرف بر سر اين است که حکومت هنوز در مقابل آدمها مستقل چيزی برای گفتن ندارد و اين موضوع قابل توجهیست.
همين حرفهايی که اينروزها درباره علوم انسانی میگويند که اسلامی نيست در بين دانشگاهیهای مستقل و باسواد منتقدان زيادی دارد و از قضا حکومت هم زورش به اين آدمهای مستقل نمیرسد. مثلأ دکتر منصوری که اصلن کيهانشناس برجستهایست استاد راهنمای چند پاياننامه دانشگاهی در علوم انسانی و بخصوص در توسعه علم بوده. يک جايی توی همان مصاحبه که روی وبسايتش هم هست میگويد "در مقالهای که سال گذشته به همايش جامعهشناسی علم دادم هم گفتم که به نظر من علم بومی کاملأ بیمعناست. در کشورهای اسلامی و مخصوصأ مالزی کسانی اين بحث را مطرح کردند اما يا آنها نمیدانند چه میگويند يا ما از حرفشان درست سردرنمیآوريم. ما دانش بومی داريم همانطور که گياهان بومی داريم يا معرفت بومی داريم. اما علم يک پديده اجتماعی و چيزی است که توليد میشود. ممکن است روش رسيدن به آن علم در ژاپن يا امريکا تفاوت داشته باشد. اما وقتی توليد شد ديگر جهانی است".
اگر برويد مجله فيزيک مرکز نشر دانشگاهی يا سرمقالههای مجله نجوم را بخوانيد میبينيد از همين صراحتها دربارهی رويت هلال ماه رمضان هم دارد که اين چه وضعیست که با وجود آدمهای معتبر علمی در رشته نجوم باز هر سال بايد برويد روی پشت بام و هلال ماه را رويت کنيد.
يک نمونهی ديگر از همان حرفهای صريح اين است که میگويد "... نمیتوان ادعا کرد که نوعی علم محدود وجود دارد. شورای نگهبان علم همان اجتماع علمی است و محدوديتی در تعداد ندارد. تمام کسانی که در يک رشته کار میکنند به همديگر اعتبار میدهند. اگر کسی بگويد من نظريه بيگبنگ را قبول ندارم و نحوه استدلالاش طوری باشد که اهل علم بپذيرند اجازه میدهند بيايد در کنفرانسی صحبت کند و در غير اين صورت اصلأ نمیگذارند در کنفرانس صحبت کند. شورای نگهبان علم به اين طريق عمل میکند. اما شورای نگهبان به آن شکلی که شما گفتيد [يافتههای علمی را با اعتقاداتی خارج از علم بسنجند و بعضی را رد و بعضی ديگر را قبول کنند] بنا به تعريف بیمعناست. اين همان کاری است که روسها میخواستند انجام دهند و به جايی نرسيدند. بعد از انقلاب در ايران هم کسانی میخواستند اين ايده را پيش ببرند و برای مثال از فيزيک اسلامی صحبت میکنند.".
اول صبح توی فيسبوک ديدم يک کسی عکسهای اين همايش را گذاشته و بالايش نوشته "سانديس خورها". عکس دکتر منصوری هم توی آن عکسها بود. بعيد میدانم آن کسی که عکسها را منتشر کرده میدانسته آن که توی عکس هست چه کسیست، مثل فارس نيوز که زير عکس نوشته "سخنرانی يکی از مدعوين در همايش ايرانيان مقيم خارج از کشور". من افتخار همکاری با دکتر منصوری را داشتهام و مثل خيلیهای ديگر که اين افتخار را پيدا کردهاند که يا شاگرد او باشند و يا با او همکاری کنند میدانم استقلال دانشگاهی او هميشه با همهی گرفتاریهایی که برايش داشته اما اولويت مهم او بوده. همهمان اين استقلال دانشگاهی او را تجربه کردهايم. نوشتههايش هم هست و از قضا خيلی پيش از آدمهای مدعی ديگر انتقادهايش را گفته و نوشته.
چند وقت پيش که برای يکی از آدمهای توی يک رسانه نوشته بودم که همينطور از روی هوا به آدمها اتهام نزن برای همين چيزهايش بود که راه باز کردن برای اتهام زدن به ديگران دوباره ما را میرساند به همانجایی که 30 سال پيش بوديم، نمونهاش همين "سانديس خورها"ی امروز است که دارد توی فيسبوک دست به دست میشود.
اين که دکتر منصوری را برای سخنرانی دعوت میکنند يعنی حکومت خودش میداند چه کارهی روزگار است. اگر آدمی به اندازه دکتر منصوری داشتند او را دعوت نمیکردند برای سخنرانی. من اگر ايران بودم برای همين که دکتر منصوری توی آن همایش سخنرانی میکند حتمن میرفتم و پای عکس گرفتن و نمايش دادنش توی رسانهها هم میايستادم.
يک جايی خواندم که شاه خودش مهمترين رهبر انقلاب ايران بوده. حالا واقعن خيلی از ماها هم رسانهی کودتاچیها شدهايم.
نظرات