ميخ و سيخ و زنبور و باقی جانوران

اين چيزی که توی عکس می‌بينيد دو تا از انگشت‌های من هستند که چسب‌کاری‌شان کردم. خون هم از زير چسب‌ها بيرون زده. باقی انگشت‌های دست راست و چپم همگی لت و پار شده‌اند. چرا؟ الان دارم همين را می‌نويسم.


قبلن در مورد کيسه سمی زنبور نوشته بودم و اين که شبکه‌ی عصبی قابل توجهی دارند که بعد از جدا شدن نيش و کيسه از بدن زنبور هم فعالند و با تحريک رشته‌های عضلانی اطراف کيسه باعث تزريق سم به بدن موجود مادر مرده‌ای می‌شوند که زنبور نيشش زده. کيسه سمی زنبور هم اين چيزی‌ست که می‌بينيد:


 
يک شبکه‌ی پيچ در پيچی در داخل اين کيسه وجود دارد که سم را توليد می‌کنند. با بعضی مواد شيميایی و از جمله با رنگ‌آميزی‌های که در آن‌ها آنتی‌بادی (Antibody) وجود دارد می‌شود ساختار اين شبکه را ديد.

آنتی‌بادی چيزی نيست جز پروتئين که در دستگاه ايمنی بدن موجودات زنده وجود دارد. وقتی می‌رويد واکسن می‌زنيد يک عامل خارجی را وارد بدن‌تان می‌کنيد و دستگاه ايمنی بدن‌تان برای مقابله با آن عامل خارجی شروع می‌کند به توليد مواد شيميايی ضد همان عامل خارجی. به آن عامل خارجی می‌گويند Body و به چيزی که در بدن بر عليه آن توليد می‌شود می‌گويند Antibody. توی عالم سياست خودمان به اين آنتی‌بادی‌ها يا همان پروتئين‌ها می‌گويند سربازان گمنام امام زمان منتها در بعضی بيماری‌ها، دستگاه ايمنی بدن بر عليه خود بدن فعال می‌شود و در نتيجه به جای اين که از دم و دستگاه‌های بدن در مقابل عوامل خارجی محافظت کنند صاف می‌زنند پدر خود دم و دستگاه‌های بدن را درمی‌آورند. به اين بيماری‌ها می‌گويند "بيماری‌های خودايمنی" که الان سربازان گمنام امام زمان در مملکت خودمان همگی دارند همين کار را می‌کنند. حالا هم که جزو کشفيات تازه علمی معلوم شده سانديس باعث ايجاد بيماری‌های خودايمنی می‌شود.

يکی از گرفتاری‌ها اين است که هر چيزی که بعد از رنگ آميزی کيسه سمی ديده می‌شود همه‌اش از بيرون کيسه هست. البته جدار کيسه سمی شفاف است و می‌شود توی آن را ديد منتها وقتی کيسه را می‌گذاريد بين دو تا تکه شيشه‌ی کوچک که بتوانيد با ميکروسکوپ سلول‌های آن را نگاه کنيد در اثر فشار شيشه‌ها تمام کيسه چين می‌خورد و در نتيجه تصويری واضحی از جدار يا درون کیسه به دست نمی‌آيد. راه حل اين است که کیسه را باز کنيد. يعنی يک قيچی برداريد و کيسه را از کنار قيچی کنيد و دو تا تکه جدا از هم به دست بياوريد.

خوب حرف زدنش خيلی مفرح است ولی عمل کردنش خيلی حال می‌دهد شديد! تمام ابزارهايی که فعلن هست، يا دست کم در آزمايشگاه‌های اين اطراف هست برای اين کار مناسب نيستند. مثلن کوچک‌ترين قيچی که اينجانب دارم اين چيزی‌ست که می‌بينيد:


 
همين قيچی يا مثلن انبر را که می‌بريد توی آن ظرف شيشه‌ای که کيسه را توی آن گذاشته‌ايد از زور بزرگی مثل اين است که بخواهيد با يک تيرآهن شماره 14 هندوانه قاچ کنيد.


 در يک هفته گذشته خيلی از انواع تيغ‌ها و سوزن‌های کوچک و بزرگ و حتی وسايل خياطی را امتحان کردم که شايد يک چيزی از توی‌شان بشود پيدا کرد. هيچکدام‌شان به درد نخورد. امروز به فکرم رسيد که از حشره‌شناس‌های دور و اطراف بپرسم سوزن ريز دارند. معمولن توی بساط حشره‌شناس‌ها سوزن ريز هست چون با اين سوزن‌ها حشرات را توی تخته‌کار نگهداری می‌کنند. يکی‌شان گفت بيا يک سری بزنيم به آزمايشگاه آماده‌سازی حشرات شايد چيزی آن طرف‌ها باشد.

اينجایی که می‌بينيد آزمايشگاه آماده‌سازی حشرات است:


توی تمام کشوهای اين قفسه‌ها حشره نگهداری می‌کنند. همه جور حشره‌ای توی کشوها می‌توانيد پيدا کنيد.

  

يکی از جالب‌ترين‌هايش هم عبارت بود از پشه آنوفل که با انتقال پلاسموديوم به بدن انسان منجر به مالاريا گرفتن می‌شود. مالاريا هم همان "تب نوبه"‌ست که آدمی که گرفتارش می‌شود هی تب می‌کند. علت تب کردن هم اين است که پلاسموديم می‌رود توی گلبول‌های قرمز خون و هر بار که تعدادشان زياد می‌شود گلبول را می‌ترکانند و رها می‌شوند توی خون و باز می‌روند توی گلبول‌ها و مرتب همين داستان تکرار می‌شود.

 
توی اين آزمايشگاه هم چند تا سوزن کوچک پيدا کردم ولی باز به آن اندازه‌ای که می‌خواستم تيز نبودند که بشود جدار کيسه را باهاشان بريد. يک چیزی هم يادم آمد می‌نویسم همينجا شايد شما بلد باشيد. يک وقتی با يک گروهی از دوستانم برای سرفصل‌های علمی و فنی فرهنگنامه کودکان و نوجوانان در شورای کتاب کودک کار می‌کردیم. در به در می‌گشتيم که واحد شمارش ميخ و سوزن در فارسی چیست. هر جایی که فکر کنيد رفتيم و منابع را ديديم چيزی نبود. رفتيم بازار تهران که وارد کننده‌ی ميخ را پيدا کنيم شايد بلد باشد. ديديم وارد کنندگان اصلی هم میخ را کيلويی توی جعبه‌های چوبی وارد می‌کنند ولی واحد شمارش ندارند. به نظرمان رسيد واحدش "سر" باشد ولی آن هم اشتباه بود. تا وقتی توی فرهنگنامه بوديم که چيزی درباره واحد شمارش ميخ و سوزن پيدا نکرديم.


خلاصه که ديشب به همه انواع تيغ‌ها فکر کردم تا رسيدم به تيغ‌های جديد اصلاح. امروز دو تا از آن تيغ‌ها را که اصولن چهار تيغه هم دارند باز کردم و تيغ‌های‌شان را درآوردم. پدر صاحاب بچه‌ام درآمد. با قيچش کوچک‌شان کردم و نصب‌شان کردم روی پايه‌های چوبی. خيلی هم چيز بدی از آب درنيامدند ولی قيافه‌شان شده مثل ابزارآلات جنگی دوران انقلاب فرهنگی.


يک يادآوری هم از بابت حافظه تاريخی. آن اوايل انقلاب که داستان انقلاب فرهنگی و تعطيلی دانشگاه‌ها پيش آمد همين جنتی، دبير شورای نگهبان، امام جمعه اهواز بود. به نسل قبلی همين ساندیس خورهای فعلی دستور داد که بريزند توی دانشگاه جندی‌شاپور اهواز و دانشجويان هوادار گروه‌های سياسی را بيرون کنند. حضرات هم ابزار جنگی ساخته بودند برای عمليات‌شان. من با چشم خودم ديدم که روی دسته‌ بيل، داس بسته بودند و توی آن بزن بزن‌ها از دور با داس می‌زدند توی سر و صورت دانشجوها. به نظرم جنتی بايد يک جايزه بابت دستاوردهای فرهنگی‌اش بگيرد يکی هم برای رياضيات پيشرفته. ايشون که رياضياتش اينطوری‌ست خوب رئيس جمهور منتخبش هم ادعای مديريت جهان می‌کند ديگر. رياست محترم‌شان هم که مشکل خدا را هفته پيش حل کرده بود.    

نظرات

پست‌های پرطرفدار