آقايان چطوری میفهمند حالا وقت برگشتن است؟
اگر بنا را بر رفتار اجتماعی بگذاريم میشود گفت در بين جانوران، از جمله انسانها، هيچ گروهی به اندازهی زنبورها و مورچهها رفتار اجتماعی ندارند. حالا شخصيت و متانت و اينهایشان بماند.
خوب اين رفتار اجتماعی از کجا نشأت میگيرد؟ هزار تا دعوای ريز و درشت بين اهل تحقيق هست که عمدهشان هم در حوزهی مغز و اعصاب است که اصولن رفتارهای اجتماعی را کنترل میکند. منتهای مراتب خوشتان میآید يا نه دست کم در مورد زنبورها بايد گفت که اگر قوانين بشری در جامعهشان حکفرما بود، بخصوص قوانين زورکی، آنوقت چيزی از رفتار اجتماعیشان باقی نمیماند. حالا دليلش را که بنویسم متوجه میشويد چرا اينطوریست.
در جمعيت زنبورهای عسل سه گروه زنبور وجود دارد که عبارتند از ملکه، کارگرها، و Droneها که مثلن میشود بهشان گفت عقيمها. البته اسم عقيم واقعن کاربردی نيست. ملکه و کارگرها همه از جنس ماده هستند و جامعهی زنبورها اصولن يک جامعهی زنانهست. خيلی به ندرت و فقط برای امور خاص سر و کلهی نرها در این جامعه پيدا میشود. واقعيتش هم اين است که تعداد نرها در جامعهی زنبور عسل بسيار بسيار کم است و همينطور سرجهازی يک چند تایی دور و بر میپلکند. البته محض خنده هم نيست کارشان، ولی حضورشان بر خلاف انتظار خيلی تلگرافیست و چی از ازشان برمیآيد همانیست که اصولن آقايان معمم حتی در سن 95 سالگی هم به آن خيلی علاقمندند و اگر در دنيا وصلت نداد باقیاش را در آخرت مطالبه میکنند ... يعنی توضيح بيشتر لازم دارين؟ ...
نرها هيچ کاری انجام نمیدهند، يعنی به کل دست به سياه و سفيد نمیزنند، و اگر هم به همان منظور مبارک در کندو حضور بهم رسانده باشند وظیفهی غذا دادن بهشان هم با زنبورهای کارگر است. کارگرها هم که همه ماده هستند. بچهداری و اينها هم که بکلی تعطیل. از جنبهی تکاملی تمام اندامهای مربوط به کار کردن در زنبورهای نر يا به شدت کوچک شده و يا اصلن از بين رفته ... شر کم حاجی خلاص ... مثلن خرطوم ندارند که بتوانند از شيره گلها استفاده کنند ... سگ توی روحش، ياد اون جوکه افتادم ... غدد بزاقی هم ندارند، قدرت توليد موم هم ندارند چون غدهی موم ساز ندارند، آرواره هم ندارند، و بسلامتیتان به دليل فقدان ساختارهای نقل و انتقال گرده که معمولن روی پاهای زنبورها هست در کار گرده افشانی هم هيچ نقشی ندارند. برای اين که خيلی ديگر خوشتان بيايد از آقايان به عرضتان میرسانم که نيش هم ندارند.
حالا چیها دارند؟ دم و دستگاه جهتيابیشان کامل است، یک چيزی هم بيشتر از کامل. اندامهای پروازیشان هم حرف ندارد. دستگاه بيناییشان به شدت بزرگ است و شامل 8600 عدسی چشمی میشود و اين در حالیست که تعداد عدسیهای چشمی کارگرها به زور به 7000 تا میرسد. قدرت بويايیشان هم 10 برابر قویتر از کارگرهاست، و از قضا از اموال اين دنيای بیمروت هم يک ثروت جسمانی قابل توجهی دارند که از آن برای امور منکراتی استفاده میکنند ... توپ همه وسايل مورد نظر را دارند ... يعنی حتی در عنفوان جوانی، در سن 95 سالگی، هم میتوانند تعداد زيادی گهواره بگذارند روی دست مردم. فیالواقع هر نفرشان به تنهايی میتواند کلی از بلاد را آباد کند و ارتش 20 ميليونی راه بيندازد. با سانديس.
يک نکتهی خيلی مهم در مورد زنبورهای نر این است که با همهی فضایل اخلاقیای که دارند درست فردای مراسم چیز عمرشان را میدهند به شما و میميرند. در واقع تمام عمر پر برکت اين موجودات، غير از بحث و فحص دربارهی اين که اگر از طبقهی هشتم افتادی پايين بعد فاميلتون اون پايين بود و يک طوری شد، در ساير موارد فقط برای توليد ارتش 20 ميليونی حی و حاضرند. عمر حضرات 90 روز است که خيلی شباهت دارد به دوستان خودمان که الان سر کار هستند. البته از جنبهی زیستی و کارآمدی جامعهی زنبورها که توليد عسل مهمترين نتيجهی کارشان است ملکه اصولن توليد زنبورهای نر را در کمترين ميزان نگه میدارد. يعنی زنبور ملکه بيش از هر چيز از طريق سلولهای لقاح پيدا نکرده زنبور کارگر توليد میکند و هر زمان که نياز به توليد زنبور نر باشد آنوقت به تعداد بسيار محدود سلولهای ماده را با ذخيرهی سلولهای جنسی نر که در بدنش دارد لقاح میدهد و جنابان را توليد میکند.
موضوع جالب اين است که تمام زنبورهای کارگر جامعه که ماده هم هستند از سلولهای مشابهی توليد شدهاند و در نتیجه همهی کارگرها از نظر ژنتيکی شبيه به هم و شبيه به ملکه هستند. اين همان چيزیست که به آن میگويند کلون شدن. درست مثل اين که يک عکس را هزاران بار چاپ کنيد. يکی از بحثهای جالب در علوم اعصاب همين است که رفتار اجتماعی زنبورها ممکن است ناشی از يکنواختی ژنتيکیشان باشد که از فرط سازمان يافتگی اجتماعی فرقی ميان کار برای فرد و کار برای جامعه وجود ندارد. همه فقط عسل توليد میکنند. خوب همين اوضاع دل بعضیها را میبرد که کاش میشد يک جامعهای درست کرد که همهشان يک جور باشند و مثل هم فکر کنند و خیلی خوب هم محصول بدهند. جنگ شکر کوبا، اثر سارتر، يا 1984، اثر اورول، را که بخوانيد از اين منظر برایتان جالب میشود.
اين يکنواحتی ژنتيکی اينطوریست که تعداد کروموزومهای هر سلول در زنبور عسل 32تاست. منتها اين کروموزومها در زمان لقاح از هم جدا میشوند و به 16 تا میرسند. اگر نياز به توليد زنبور نر باشد سلول 16 کروموزومی ملکه با سلول 16 کروموزومی نر لقاح داده میشود تا يک زنبور نر توليد بشود. ولی اگر بنا باشد زنبور کارگز توليد بشود در اثر تقسيم سلولی همان سلولهای 32 کروموزومی ماده تکثیر میشوند و در نتيجه زنبور کارگر توليد میشود.
در مناطقی که زمستانهای خيلی سرد دارد درست اول پاييز که میشود دم زنبورهای نر را میگذارند روی کولشان و از کندو بيرونشان میکنند ... نه که خيلی تابستونا تحويلشون میگیرن زمستونا هم میفرستنشون بيرون ... اين که آقايان چطوری میفهمند که حالا وقت برگشتن به اطراف کندوست به قدرت بوياییشان ربط دارد که به شدت قویست يعنی درست مثل دوستان خودمان که بوی محرم و نذری میکشاندشان سر کار و کاسبی هميشگی، نرها هم با تشخيص تغييرات شیميایی درون کندو برمیگردند اطراف محل که بلکه کاری از پيش ببرند.
خلاصه که در تحقيقات مربوط به جامعه زنبورها بايد ياد مرحوم فلسفی را هم خيلی گرامی داشت که مفصل در مورد جامعه زنبورها تحقيقات کرده بودند و از وجود شاه و ملکه در جامعه زنبورها قند توی دلشان آب شده بود. لابد خود همين ايشان انجمن پادشاهی ايران را راه انداخته بوده.
خوب اين رفتار اجتماعی از کجا نشأت میگيرد؟ هزار تا دعوای ريز و درشت بين اهل تحقيق هست که عمدهشان هم در حوزهی مغز و اعصاب است که اصولن رفتارهای اجتماعی را کنترل میکند. منتهای مراتب خوشتان میآید يا نه دست کم در مورد زنبورها بايد گفت که اگر قوانين بشری در جامعهشان حکفرما بود، بخصوص قوانين زورکی، آنوقت چيزی از رفتار اجتماعیشان باقی نمیماند. حالا دليلش را که بنویسم متوجه میشويد چرا اينطوریست.
در جمعيت زنبورهای عسل سه گروه زنبور وجود دارد که عبارتند از ملکه، کارگرها، و Droneها که مثلن میشود بهشان گفت عقيمها. البته اسم عقيم واقعن کاربردی نيست. ملکه و کارگرها همه از جنس ماده هستند و جامعهی زنبورها اصولن يک جامعهی زنانهست. خيلی به ندرت و فقط برای امور خاص سر و کلهی نرها در این جامعه پيدا میشود. واقعيتش هم اين است که تعداد نرها در جامعهی زنبور عسل بسيار بسيار کم است و همينطور سرجهازی يک چند تایی دور و بر میپلکند. البته محض خنده هم نيست کارشان، ولی حضورشان بر خلاف انتظار خيلی تلگرافیست و چی از ازشان برمیآيد همانیست که اصولن آقايان معمم حتی در سن 95 سالگی هم به آن خيلی علاقمندند و اگر در دنيا وصلت نداد باقیاش را در آخرت مطالبه میکنند ... يعنی توضيح بيشتر لازم دارين؟ ...
نرها هيچ کاری انجام نمیدهند، يعنی به کل دست به سياه و سفيد نمیزنند، و اگر هم به همان منظور مبارک در کندو حضور بهم رسانده باشند وظیفهی غذا دادن بهشان هم با زنبورهای کارگر است. کارگرها هم که همه ماده هستند. بچهداری و اينها هم که بکلی تعطیل. از جنبهی تکاملی تمام اندامهای مربوط به کار کردن در زنبورهای نر يا به شدت کوچک شده و يا اصلن از بين رفته ... شر کم حاجی خلاص ... مثلن خرطوم ندارند که بتوانند از شيره گلها استفاده کنند ... سگ توی روحش، ياد اون جوکه افتادم ... غدد بزاقی هم ندارند، قدرت توليد موم هم ندارند چون غدهی موم ساز ندارند، آرواره هم ندارند، و بسلامتیتان به دليل فقدان ساختارهای نقل و انتقال گرده که معمولن روی پاهای زنبورها هست در کار گرده افشانی هم هيچ نقشی ندارند. برای اين که خيلی ديگر خوشتان بيايد از آقايان به عرضتان میرسانم که نيش هم ندارند.
حالا چیها دارند؟ دم و دستگاه جهتيابیشان کامل است، یک چيزی هم بيشتر از کامل. اندامهای پروازیشان هم حرف ندارد. دستگاه بيناییشان به شدت بزرگ است و شامل 8600 عدسی چشمی میشود و اين در حالیست که تعداد عدسیهای چشمی کارگرها به زور به 7000 تا میرسد. قدرت بويايیشان هم 10 برابر قویتر از کارگرهاست، و از قضا از اموال اين دنيای بیمروت هم يک ثروت جسمانی قابل توجهی دارند که از آن برای امور منکراتی استفاده میکنند ... توپ همه وسايل مورد نظر را دارند ... يعنی حتی در عنفوان جوانی، در سن 95 سالگی، هم میتوانند تعداد زيادی گهواره بگذارند روی دست مردم. فیالواقع هر نفرشان به تنهايی میتواند کلی از بلاد را آباد کند و ارتش 20 ميليونی راه بيندازد. با سانديس.
يک نکتهی خيلی مهم در مورد زنبورهای نر این است که با همهی فضایل اخلاقیای که دارند درست فردای مراسم چیز عمرشان را میدهند به شما و میميرند. در واقع تمام عمر پر برکت اين موجودات، غير از بحث و فحص دربارهی اين که اگر از طبقهی هشتم افتادی پايين بعد فاميلتون اون پايين بود و يک طوری شد، در ساير موارد فقط برای توليد ارتش 20 ميليونی حی و حاضرند. عمر حضرات 90 روز است که خيلی شباهت دارد به دوستان خودمان که الان سر کار هستند. البته از جنبهی زیستی و کارآمدی جامعهی زنبورها که توليد عسل مهمترين نتيجهی کارشان است ملکه اصولن توليد زنبورهای نر را در کمترين ميزان نگه میدارد. يعنی زنبور ملکه بيش از هر چيز از طريق سلولهای لقاح پيدا نکرده زنبور کارگر توليد میکند و هر زمان که نياز به توليد زنبور نر باشد آنوقت به تعداد بسيار محدود سلولهای ماده را با ذخيرهی سلولهای جنسی نر که در بدنش دارد لقاح میدهد و جنابان را توليد میکند.
موضوع جالب اين است که تمام زنبورهای کارگر جامعه که ماده هم هستند از سلولهای مشابهی توليد شدهاند و در نتیجه همهی کارگرها از نظر ژنتيکی شبيه به هم و شبيه به ملکه هستند. اين همان چيزیست که به آن میگويند کلون شدن. درست مثل اين که يک عکس را هزاران بار چاپ کنيد. يکی از بحثهای جالب در علوم اعصاب همين است که رفتار اجتماعی زنبورها ممکن است ناشی از يکنواختی ژنتيکیشان باشد که از فرط سازمان يافتگی اجتماعی فرقی ميان کار برای فرد و کار برای جامعه وجود ندارد. همه فقط عسل توليد میکنند. خوب همين اوضاع دل بعضیها را میبرد که کاش میشد يک جامعهای درست کرد که همهشان يک جور باشند و مثل هم فکر کنند و خیلی خوب هم محصول بدهند. جنگ شکر کوبا، اثر سارتر، يا 1984، اثر اورول، را که بخوانيد از اين منظر برایتان جالب میشود.
اين يکنواحتی ژنتيکی اينطوریست که تعداد کروموزومهای هر سلول در زنبور عسل 32تاست. منتها اين کروموزومها در زمان لقاح از هم جدا میشوند و به 16 تا میرسند. اگر نياز به توليد زنبور نر باشد سلول 16 کروموزومی ملکه با سلول 16 کروموزومی نر لقاح داده میشود تا يک زنبور نر توليد بشود. ولی اگر بنا باشد زنبور کارگز توليد بشود در اثر تقسيم سلولی همان سلولهای 32 کروموزومی ماده تکثیر میشوند و در نتيجه زنبور کارگر توليد میشود.
در مناطقی که زمستانهای خيلی سرد دارد درست اول پاييز که میشود دم زنبورهای نر را میگذارند روی کولشان و از کندو بيرونشان میکنند ... نه که خيلی تابستونا تحويلشون میگیرن زمستونا هم میفرستنشون بيرون ... اين که آقايان چطوری میفهمند که حالا وقت برگشتن به اطراف کندوست به قدرت بوياییشان ربط دارد که به شدت قویست يعنی درست مثل دوستان خودمان که بوی محرم و نذری میکشاندشان سر کار و کاسبی هميشگی، نرها هم با تشخيص تغييرات شیميایی درون کندو برمیگردند اطراف محل که بلکه کاری از پيش ببرند.
خلاصه که در تحقيقات مربوط به جامعه زنبورها بايد ياد مرحوم فلسفی را هم خيلی گرامی داشت که مفصل در مورد جامعه زنبورها تحقيقات کرده بودند و از وجود شاه و ملکه در جامعه زنبورها قند توی دلشان آب شده بود. لابد خود همين ايشان انجمن پادشاهی ايران را راه انداخته بوده.
نظرات