سه هفته برای لاغرشدن - جمعه برای زندگی
واقعيت اينه که مهمترين خانهای که آدم توی اون زندگی میکنه همین بدن خودشه. گاهی آدم فکر میکنه اون وطنی که آدم ای کاش میشد مثل بنفشهها توی جعبههای خاکی با خودش ببره هرکجا که خواست همين چيزی هست که هر جايی میبريمش ولی ازش لذت نمیبريم.
دور و اطراف رو که نگاه میکنيد میبينيد بعضیها هر جايی که هستن ناخوشن. ناراضین. فرقی نمیکنه توی کوچهی قديمی خودشون باشن یا توی يک شهر يا کشور ديگه. خوب من گاهی فکر میکنم اين نارضایتی بايد ريشهی قویتری در ذهن آدم داشته باشه که چنين بروزی داره و نميذاره آدمها از زندگیشون لذت ببرن و اونقدر ريشهها هر روز قویتر ميشن که به یک گرفتاری جسمی میرسن و اونوقت بهانه کافی برای ناخوشی براشون درست میکنه.
اين بنفشهها همين فکر و بدن خودمون هستن که اتفاقن داريم میبريمشون به هر کجایی که میخوايم منتها بعد رهاشون میکنيم به امان خدا. به نظرم آدم میتونه تا حد قابل قبولی از وضوح متوجه بشه توی زندگی دنبال چی میگرده، چی از زندگی میخواد و چی نمیخواد. گاهی حتی اين که چی واقعن نمیخواد مهمتر از چی میخواده.
منتظر شانس و سرنوشت نباشيد. خودتون سرنوشت رو اونطوری که میخواين بسازين. همه چيز هم صد در صد نيست، دليلی هم نداره که صد در صد باشه. شايد نيمی از سرنوشت رو آدم با گفتن اين که چه چيزی نمیخواد بتونه بسازه و اون نيمهی ديگهش رو تا حدی که زورش میرسه با اون چیزهايی که میخواد پر کنه.
به جای غصه خوردن که هیچ کاری هم باهاش از پيش نمیره، بلند شيد راه بيفتين. تا وقتی نشستین و دارين غصه میخورين که قديمتر چی بود حالا چيه سودی از زندگیتون نمیبرين. لذت هم که ديگه اصلن. از همين الانی که توش هستين تصميم بگيرين که راه بيفتين. آدم توی خونهی بدن خودش باید احساس خوشی کنه وگرنه هيچ جای ديگهای احساس خوشی نمیکنه.
"جمعه برای زندگی" امروز رو برای شروع انتخاب کنين و راه بيفتين. هیچ چيزی نمیتونه مانع جلو رفتن کسی بشه که اراده کرده که زندگيش رو اونطوری که دوست داره بسازه.
بيخود هم به گذشتهای که ممکنه ازش ناراضی باشین فکر نکنین. همين حالا عوضش کنین. شدنيه.
اين هم موسیقی "جمعه برای زندگی" امروز برای يک شروع درست و حسابی.
دور و اطراف رو که نگاه میکنيد میبينيد بعضیها هر جايی که هستن ناخوشن. ناراضین. فرقی نمیکنه توی کوچهی قديمی خودشون باشن یا توی يک شهر يا کشور ديگه. خوب من گاهی فکر میکنم اين نارضایتی بايد ريشهی قویتری در ذهن آدم داشته باشه که چنين بروزی داره و نميذاره آدمها از زندگیشون لذت ببرن و اونقدر ريشهها هر روز قویتر ميشن که به یک گرفتاری جسمی میرسن و اونوقت بهانه کافی برای ناخوشی براشون درست میکنه.
اين بنفشهها همين فکر و بدن خودمون هستن که اتفاقن داريم میبريمشون به هر کجایی که میخوايم منتها بعد رهاشون میکنيم به امان خدا. به نظرم آدم میتونه تا حد قابل قبولی از وضوح متوجه بشه توی زندگی دنبال چی میگرده، چی از زندگی میخواد و چی نمیخواد. گاهی حتی اين که چی واقعن نمیخواد مهمتر از چی میخواده.
منتظر شانس و سرنوشت نباشيد. خودتون سرنوشت رو اونطوری که میخواين بسازين. همه چيز هم صد در صد نيست، دليلی هم نداره که صد در صد باشه. شايد نيمی از سرنوشت رو آدم با گفتن اين که چه چيزی نمیخواد بتونه بسازه و اون نيمهی ديگهش رو تا حدی که زورش میرسه با اون چیزهايی که میخواد پر کنه.
به جای غصه خوردن که هیچ کاری هم باهاش از پيش نمیره، بلند شيد راه بيفتين. تا وقتی نشستین و دارين غصه میخورين که قديمتر چی بود حالا چيه سودی از زندگیتون نمیبرين. لذت هم که ديگه اصلن. از همين الانی که توش هستين تصميم بگيرين که راه بيفتين. آدم توی خونهی بدن خودش باید احساس خوشی کنه وگرنه هيچ جای ديگهای احساس خوشی نمیکنه.
"جمعه برای زندگی" امروز رو برای شروع انتخاب کنين و راه بيفتين. هیچ چيزی نمیتونه مانع جلو رفتن کسی بشه که اراده کرده که زندگيش رو اونطوری که دوست داره بسازه.
بيخود هم به گذشتهای که ممکنه ازش ناراضی باشین فکر نکنین. همين حالا عوضش کنین. شدنيه.
اين هم موسیقی "جمعه برای زندگی" امروز برای يک شروع درست و حسابی.
نظرات