سه هفته برای لاغرشدن - روز غر آزاد گرامی باد
به نظرم غر زدن واقعيتیست که نمیشود کتمانش کرد. البته غر زدن بینتيجه هم يک جور عادت شده که خوب بستگی به آن کسی دارد که به آن عادت گرفتار است. حالا به اين قسمتهايش کاری ندارم چون واقعن شخصیست و هر کسی خودش میداند با شرايطی که دارد و ميزان تحمل اطرافيانش چقدر و چطوری و چه وقت بايد غر بزند. منتها يک چيزی به فکرم رسید که به نظرم رسيد بنويسم که اگر دچار فشار فکری ناشی از آن هستيد، و اگر خودتان بخواهيد، برطرفش کنيد. اگر هم که حالش را میبريد که ببريد.
گاهی آدم میرود روضهخوانی بعد در عوض گريه کردن به حال آن که برايش روضه میخوانند، ياد بدبختیهای خودش میافتد و به حال همانها زار زار گريه میکند. منتها گاهی هم آدم میرود توی روضهخوانی ولی در عوض گريه کردن کلی هم خندهاش میگيرد. از چی؟ از خودش، از ديگران. از داستانهايی که برای اشک درآوردن نقل میکنند.
خوب فکر میکنم دليلی ندارد که واقعيت کتمان ناپذير غر زدن و بعد تا حد زار زدن را نادیده بگيريم. بلاخره آدمها آزادند که غر هم بزنند بلکه يا خودشان يا ديگران به يک راه حلی برسند که دليل غر زدن را پيدا کنند و تمام بشود. يعنی يک موضوع تمام بشود و بعد يک دليل ديگری برای غر زدن درست بشود و باز روز از نو روزی از نو. بلاخره اين هم ممکن است يک رويهای از زندگی آدمها باشد که اول با غر زدن صورت مسئله را مطرح میکنند بعد راه حلش را پيدا میکنند.
حالا توی اين وبلاگ، و جهت رفاه حال علاقمندان، هر از گاهی يک روز "غر آزاد" میگذارم که به خیال راحت غر بزنيد. خوب غر زدن مجانیست و به جای اين که برای يک نفر غر بزنيد برای چندين نفر غر میزنيد. بهتر از اين؟ پيشنهادم اين است که غرهایتان را بنويسيد با هر اسمی که دوست داريد، ولی واقعن بنويسيدشان که بعد خودتان هم بتوانيد مسيری را که طی میکنيد در مدت چند ماه دنبال کنيد.
هر جور غری که دوست داريد بزنيد بفرماييد بزنید. آزاد آزاد. از رنج گرسنگان افريقا، تا دربارهی همسايهتان، تا همکارتان، تا اين که چرا کره زمين کرویست و مربع نيست، و چرا من همهش احساس بدبختی میکنم، یا خدا چرا من پولدار نیستم يا مرده شور اون فلانی رو ببرن که اصلن نمیدونم برای چی ولی ازش خوشم نمياد.
خوب بلاخره يک غری هست که بزنيم ديگه. امروز هم که دوشنبهست و در خارج از ايران و بعد از تعطيلات آخر هفته همه دارند با زور کار میکنند و جان میدهد برای غر زدن، اگر هم هنوز يکشنبهتان است و دارد میرسد به آخرش خوب لابد يک ميهمانی رفتيد که جای غر فراوان دارد، یا اصلن جایی نرفتيد و اون هم جای غر زدن دارد، توی ایران هم که موضوع حالا کی میرسيم به پنجشنبهست و خيلی خوب غر سوار میشود روی آن.
خوب امروز تا شب هر چقدر میخواهيد غر بنويسيد. با جديت هم بگرديد و غرهایتان را بنویسيد. آزاد آزاد.
من خودم الان غرم اين است که یک کتابی را گرفتهام دربارهی زنبورها که بخوانم که قرار بود يک ماه پيش بخوانم ولی نخواندمش. الان صاحبش ایميل زده که کتاب را فردا پس بده و من هم دارم فکر میکنم من اصلن چقدر تند بخوانم که اين 180 صفحه را تا شب تمام کنم. در ضمن ماشينم را گذاشتم که روغنش را عوض کنند و عصری هم بايد زود بروم تحويلش بگیرم. يعنی عصر هم ماليده و کتاب را نمیشود تا ساعت 4 بعدازظهر تمام کرد. عصر هم که ورزش دارم، باز نمیشود کتاب را تمام کرد. باران هم میآيد با باد شديد. يک جوری شده که باید توی همين آزمايشگاه اتراق کنم و عمرن نمیشود رفت بیرون قهوه خورد. توی کمدم هم خرمای بزرگ مزين به بادام و گردو دارم ولی چای ندارم، انجير هم دارم ولی باز چای ندارم، آب پرتقال هم که با انجير نمیسازد کار میدهد دستم ... خدااااااا بیا منو وردار از روی اين کره زمین ...
گاهی آدم میرود روضهخوانی بعد در عوض گريه کردن به حال آن که برايش روضه میخوانند، ياد بدبختیهای خودش میافتد و به حال همانها زار زار گريه میکند. منتها گاهی هم آدم میرود توی روضهخوانی ولی در عوض گريه کردن کلی هم خندهاش میگيرد. از چی؟ از خودش، از ديگران. از داستانهايی که برای اشک درآوردن نقل میکنند.
خوب فکر میکنم دليلی ندارد که واقعيت کتمان ناپذير غر زدن و بعد تا حد زار زدن را نادیده بگيريم. بلاخره آدمها آزادند که غر هم بزنند بلکه يا خودشان يا ديگران به يک راه حلی برسند که دليل غر زدن را پيدا کنند و تمام بشود. يعنی يک موضوع تمام بشود و بعد يک دليل ديگری برای غر زدن درست بشود و باز روز از نو روزی از نو. بلاخره اين هم ممکن است يک رويهای از زندگی آدمها باشد که اول با غر زدن صورت مسئله را مطرح میکنند بعد راه حلش را پيدا میکنند.
حالا توی اين وبلاگ، و جهت رفاه حال علاقمندان، هر از گاهی يک روز "غر آزاد" میگذارم که به خیال راحت غر بزنيد. خوب غر زدن مجانیست و به جای اين که برای يک نفر غر بزنيد برای چندين نفر غر میزنيد. بهتر از اين؟ پيشنهادم اين است که غرهایتان را بنويسيد با هر اسمی که دوست داريد، ولی واقعن بنويسيدشان که بعد خودتان هم بتوانيد مسيری را که طی میکنيد در مدت چند ماه دنبال کنيد.
هر جور غری که دوست داريد بزنيد بفرماييد بزنید. آزاد آزاد. از رنج گرسنگان افريقا، تا دربارهی همسايهتان، تا همکارتان، تا اين که چرا کره زمين کرویست و مربع نيست، و چرا من همهش احساس بدبختی میکنم، یا خدا چرا من پولدار نیستم يا مرده شور اون فلانی رو ببرن که اصلن نمیدونم برای چی ولی ازش خوشم نمياد.
خوب بلاخره يک غری هست که بزنيم ديگه. امروز هم که دوشنبهست و در خارج از ايران و بعد از تعطيلات آخر هفته همه دارند با زور کار میکنند و جان میدهد برای غر زدن، اگر هم هنوز يکشنبهتان است و دارد میرسد به آخرش خوب لابد يک ميهمانی رفتيد که جای غر فراوان دارد، یا اصلن جایی نرفتيد و اون هم جای غر زدن دارد، توی ایران هم که موضوع حالا کی میرسيم به پنجشنبهست و خيلی خوب غر سوار میشود روی آن.
خوب امروز تا شب هر چقدر میخواهيد غر بنويسيد. با جديت هم بگرديد و غرهایتان را بنویسيد. آزاد آزاد.
من خودم الان غرم اين است که یک کتابی را گرفتهام دربارهی زنبورها که بخوانم که قرار بود يک ماه پيش بخوانم ولی نخواندمش. الان صاحبش ایميل زده که کتاب را فردا پس بده و من هم دارم فکر میکنم من اصلن چقدر تند بخوانم که اين 180 صفحه را تا شب تمام کنم. در ضمن ماشينم را گذاشتم که روغنش را عوض کنند و عصری هم بايد زود بروم تحويلش بگیرم. يعنی عصر هم ماليده و کتاب را نمیشود تا ساعت 4 بعدازظهر تمام کرد. عصر هم که ورزش دارم، باز نمیشود کتاب را تمام کرد. باران هم میآيد با باد شديد. يک جوری شده که باید توی همين آزمايشگاه اتراق کنم و عمرن نمیشود رفت بیرون قهوه خورد. توی کمدم هم خرمای بزرگ مزين به بادام و گردو دارم ولی چای ندارم، انجير هم دارم ولی باز چای ندارم، آب پرتقال هم که با انجير نمیسازد کار میدهد دستم ... خدااااااا بیا منو وردار از روی اين کره زمین ...
نظرات