بيانيه نوشتن


ديدين احزاب و گروه های سياسي يا اجتماعي ايران چه داخلي ها چه خارج نشين ها بيانيه های خودشان را چقدر دور و دراز مي نويسند؟ سياسي ها که ديگر واويلا هستند، اولش خوب پيش مي روند اما از نيمه های بيانيه شروع مي کنند به آسمان و ريسمان بافتن و آخرش را با فحش ناموسي تمام مي کنند. اصلأ دو کلمه حرف اصلي شان در بين انبوهي از نوشته های بي خاصيت گم مي شود. آنوقت بيانيه را که مي دهند تازه آدم های حزب يا گروه شروع مي کنند به توضيح دادن بيانيه که منظور از هر پاراگرافش چيست
چرا اين طور است؟ موجز نويسي ادبي که در آثار نوشتاری ايران زياد است پس چرا ما بلد نيستيم حرف های بيانيه هايمان را کوتاه بنويسيم که آن آخرهايش از دستمان درنرود؟ خيلي دوست داشتم جايي نوشته ای را پيدا مي کردم که ببينم يک آدم محققي اين گرفتاری را رديابي کرده و برايش راه حل نوشته که بلاخره همه مان ياد بگيريم. تجربه های شخصي هم آنقدر قابل تعميم دادن نيستند يعني تا يک تحقيق درست و حسابي و آسيب شناسانه نشود نمي فهميم اشکال کارمان در کجاست؟ شايد اصلأ ما ايراني ها همينقدر که رمان های طولاني نداريم و در عوض داستان کوتاه خوب داريم نشان مي دهد هنوز عنصر تخيل را نتوانسته ايم در ذهنمان پرورش بدهيم. من متخصصش نيستم و ممکن است حرف بي ربط بنويسم اما به هر حال حتمأ از بين آدم های تحصيلکرده ی اين کار يک نفر بايد باشد که بتواند مشکل را حل کند يا راه بيفتد به حل کردنش
يک تجربه ی خودم خيلي برايم خنده دار شده. يک سال و اندی پيش تصميم گرفتم سال های کار اداری ام را بازخريد کنم. برداشتم يک نامه ای نوشتم که من تصميم دارم بنابر مقررات خودم را بازخريد کنم و از اين که درخواست مرا مورد توجه قرار مي دهيد تشکر مي کنم. همين. يک مدتي گذشت ديدم خبری نشد (که هنوز هم نشده). از يکي از دوستان روزنامه نگار خواهش کردم به نيابت از من پيگيری کند که چرا جوابم را نداده اند. پرسيده بوده و جوابشان اين بوده که اين که نمي شود دو خط بنويسد، گفته پس چه کند؟ گفته بودند بردارد بيشتر بنويسد. دوباره پرسيده درباره ی چه بنويسد، مي خواهد بازخريد کند کار ديگری ندارد. گفته اند نه بايد يک چيزهايي بنويسد. آن چيزها هم معلوم نبود و نيست که چه بايد باشد مثلأ دعا بنويسم، قربان صدقه بروم. خلاصه اين دوست محترم من تلفن زد که ببين يک چيزی به هم بباف وگرنه کارت راه نمي افتد. من هم برداشتم يک متني حاوی درود بر غيور مردان جبهه ی کار و کارمندی که دارند تحول اداری را معنا مي بخشند و عنقريب است که دنيا را پر کنند از نسيم فرحبخش سرعت و دقت و بدبختي های زندگي که مرا به فکر بازخريد انداخته نوشتم و آخرش همان دو خط تقاضای بازخريد را نوشتم. باور کنيد يک متني بود که اگر کسي به خودم مي نوشت مي گفتم طرف ديوانه است، اما نوشتم ديگر، و با همان متن تقاضايم به جريان افتاد که هنوز در جريان است بعد از يک سال و اندی
اصلأ هيچ کس با دو خط مختصر و مفيد نوشتن در کار اداری موافق نيست، خوب همين رؤسای ادارات هستند که يا شده اند حکومتي يا اپوزيسيون و همين منش نامه بازی را در بيانيه نوشتن هم متداول کرده اند که آدم نمي فهمد آخر بيانيه شان مي گويند يعني چه بايد بشود که تا به حال نشده
اگر گذارتان به اداره های توی ايران افتاد حکم های اداری برای رئيس رؤسای جديد را ببينيد که برای انتصاب يک آدم چقدر حرف الکي سر هم کرده اند که بنويسند مثلأ فلاني شما از امروز رئيس فلان قسمت هستيد. از دوازده امام و چهارده معصوم که بايد برای خوشنودي شان چنين انتصابي صورت بگيرد تا دل دردمندان و مستضعفان همه را جا داده اند در يک متن حکمي که چهار ماه هم دوام نمي آورد و دوباره همان دوازده امام و چهارده معصوم در يک حکم رياست ديگر جا داده مي شوند. واقعأ بيانيه نوشتن هم فرهنگ نوشتاری لازم دارد

نظرات

پست‌های پرطرفدار