خوک؛ از این خاک هنر

یه بابایی افتاده تو شهر همه فیلمسازا رو داره می‌کشه. مشخصا اصلا یارو نمی‌دونه کی به کیه. کسایی رو داره می‌کشه اصلا بیربط. نه ملاکی نه معیاری. نه اولویتی. بلاخره این وسط یه عیاری یه معیاری باید باشه. اصلا نمی‌فهمم. 

خوک ساخته مانی حقیقی فیلمی‌ست پر از استعاره و کنایه. حقیقی در شروع ماجرا به ما می‌گوید برخورد نیروهای امنیتی خودسر با هنرمندان در مرکز فیلم اوست. گنجاندن گفتگوی کوتاه حسن کسمایی بعنوان کارگردانی که اجازه فیلمسازی ندارد- با بازی حسن معجونی- و فریده جزایری -با بازی سهیلا رضوی- در اتوبوس، ماجرای اتوبوس نویسندگان در راه ارمنستان را یادآوری می‌کند. گفتگو پس از مراسم خاکسپاری یک کارگردان سر به نیست شده دیگر- یعنی خود مانی حقیقی- انجام می‌شود.
خوک از اساس راه ارتباط با مخاطب را بر مبنای استعاره‌ها بنا می‌کند. همین زبان استعاره‌ای باعث شد نمایش فیلم در ایران نتواند تماشاگران را به سالن سینما بکشاند و موفقیت مالی برای تهیه کننده به دنبال بیاورد. همزمان همین استعاره‌ها در نشست مطبوعاتی فیلم در جشنواره برلین چنان برجسته شد که خبرنگاران بیش از آنکه درباره خود فیلم از حقیقی سوال کنند از او درباره سانسور در سینمای ایران بپرسند و جواب بگیرند که " قبول بله سانسور هست و زندگی و کنار آمدن با آن سخت است و ما بر حسب فضای سیاسی با آن کنار می‌آییم. اما چیزهای زیاد دیگری هم برای گفتن هست". 

حقیقی در کنار موضوع سیاست به تقابل سنت و تجدد در جامعه ایرانی نیز اشاره می‌کند. ناگفته پیداست که سیاست در ایران ناشی از همین تقابل است. فیلم از آثار به نمایش درآمده در نمایشگاه که همگی نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای و سنتی هستند شروع می‌کند تا می‌رسد به کارگردانی که تی‌شرت‌هایی با نشانه‌های گروه‌های موسیقی غربی می‌پوشد. کسمایی که به جای فیلم سینمایی مجبور به ساخت فیلم تبلیغاتی برای حشره‌کش است همان فیلم تبلیغاتی را نیز تبدیل به صحنه درگیری سنت و تجدد می‌کند. حشره‌کش باعث می‌شود سوسک‌های شلیته‌پوش با موسیقی پاپ محسن نامجو تا از پا درآمدن برقصند. کسمایی در جریان بگو مگو با شیوا مهاجر- با بازی لیلا حاتمی- هم همین تقابل فلسفی سنت و تجدد را در قالب یک جمله‌ای از فیلمنامه به مخاطب می‌گوید، "ساقی پس از مکثی آکنده از ابهام معنا، واقعا؟ ...". 

همه این‌ها در کنار بازیگردانی و حرکت دوربین باعث شده خوک شباهت زیادی به فیلم هامون ساخته داریوش مهرجویی پیدا کند. محور داستان هامون نیز تقابل سنت و تجدد بود.  

در فیلم حسن کسمایی، کارگردانی‌ست مطرح که عاشق موسیقی راک است. به موسیقی دو گروه AC/DC و Black Sabbath علاقه دارد. انگشترهایی با نقش‌های جمجمه به انگشت می‌کند و دیوار اتاقش را عکس راجر واترز پوشانده. به دنبال مقابله با آن‌هایی‌ست که به او اجازه کار نمی‌دهند ولی همزمان ترسو و دل نازک است. 

حقیقی همه کارگردان‌های شناخته شده ایران را به فیلم خود اضافه می‌کند. از ابراهیم حاتمی کیا و رخشان بنی اعتماد تا علی حاتمی و بهرام بیضایی هر دو در یک قاب که نقش‌شان را سهراب سعیدی- با اجرای علی مصفا- بازی می‌کند. کارگردانی که درباره ایران باستان- اشاره به مرگ یزدگرد- فیلم می‌سازد، با کلاهی شبیه به آنچه علی حاتمی در روزهای آخر عمر به سر می‌کرد. 

اما آنچه خوک را به یک طنز سیاه اجتماعی تبدیل می‌کند از همان جملاتی آغاز می‌شود که کسمایی در زمین تنیس به دوستش همایون غنچه- با بازی سیامک انصاری- می‌گوید، " یه بابایی افتاده تو شهر ... یه معیاری باید باشه. اصلا نمی‌فهمم". این نقطه چرخش نگاه کارگردان است که به ما می‌گوید این تصویری‌ست که نیروهای امنیتی از هنرمندان در ذهن خود دارند. هنرمندان آدم‌های معروف جامعه هستند که برای حفظ معروفیت‌شان حتی در مردن هم با همدیگر رقابت می‌کنند. بنابراین مشکل اصلی هنرمندان حالا دیگر با امنیتی‌ها در جهان واقعی نیست، مشکل‌شان با مردم در جهان مجازی‌ست. 

مردم در شبکه‌های اجتماعی بسیار بیشتر از نیروهای امنیتی می‌توانند مرگ و زندگی هنری هنرمندان را رقم بزنند. محدثه نصرتی یا آنی- با بازی پریناز ایزدیار- هم همین را به حسن کسمایی می‌گوید که "الان خود پلیس هم بیاد بگه تو بازداشت بودی کسی باور نمی‌کنه". نه تنها این، بلکه مردم می‌توانند هنرمندان را وادار کنند برای بقای هنری‌شان حتی بمیرند. کسمایی زمینه‌سازی می‌کند که حالا که خوک یا قاتل کارگردانان به سراغ او نیامده، خودش ترتیبی بدهد که بطور نمایشی هم که شده تا مرز مردن پیش برود و از تهمت‌های مردم در شبکه‌های مجازی رهایی پیدا کند. آقای عظمتی، مامور امنیتی- با بازی علی باقری- از بیگناهی کسمایی در مرگ شیوا مهاجر باخبر است ولی مردم کسمایی را مقصر می‌دانند. 

قبل از پایان فیلم حسن کسمایی که در انفرادی‌ست با صدایی شبیه به صدای محسن نامجو همخوانی می‌کند، "چو به زشت افتادم از دست خرد، همه عاصی گشته چه مقبول و چه رد. ای خاکم بر سر از این خاک هنر، همه نرها ماده و زن‌ها همه نر".
مانی حقیقی در خوک هنرمندان ایران را نواخته است. از زندگی خصوصی تا شیوه‌های عزاداری‌شان. این آدم‌های معروف جامعه حالا دیگر اسیر معروفیت خودساخته‌شان شده‌اند. اسیر خاک هنر.

نظرات

پست‌های پرطرفدار