از اين طرف از آن طرف
پلنگ آقا امروز يک دوچرخه جديد خريد. فکر کردم دزد محترم فقط دوچرخه را دزدیده بوده ولی از قرار کلاه و کفش دوچرخه سواری پلنگ آقا هم رفته بوده به باد فنا. اين را امروز که پلنگ آقا خيلی نو نوار شده بود متوجه شدم. 400 دلار داده دوچرخه خريده و کلاه و کفش هم حدود 200 دلار برايش آب خورده. بعد از مدتها که دوچرخهاش را میبست پايين ساختمان امروز با همدیگر آمدند بالا. احتمالن از امشب دوچرخه را ببندد به پايه تخت خوابش.
اين از پلنگ آقا.
بلاخره رفتم واکسن آنفلوانزای خوکی را زدم. قرار است دو هفته ديگر صدايش دربيايد. خانمی که داشت واکسن میزد در يک چشم به هم زدن سوزن را فرو کرد توی دستم. يک جوری سرعتی عمل کرد که وقت نشد ببينم چی دارد تزريق میکند. طبق مقررات وزارت بهداشت استراليا تمام کسانی که واکسن میزنند بايد مشخصاتشان را اعلام کنند که معلوم بشود چند نفر واکسن زدهاند. يک ورقه دادند که پر کنم و يک ورقه که بخوانم. تا ورقهی دوم را نخواندم واکسن نزد. گفتم لابد امتحان میگيرند.
اين هم از آنفلوانزای خوکی.
يک چيزی بابت همين آنفلوانزای خوکی در استراليا راه افتاده که توليد کنندگان مواد بهداشتی روزی صد هزار بار شکر میکنند که آنفلوانزا رخ داده. بلکه دستی دستی يک کاری کنند که چهار تا مرض مسری ديگر هم درست بشود. هر جا میرويد يک مايع ضدعفونی گذاشتهاند که بفرماييد دستتان را تميز کنيد. همينطوری که حساب کردم ديدم چه مصرفی پيدا شده برای مايع ضدعفونی. بازار را ترکانده. البته از رعایت بهداشت کسی ضرر نکرده. اگر جايی ديديد حتمن استفاده کنيد.
اين هم از شروع تجارت عسل.
اين پارکينگ دانشگاه ما سه تا محل برای پارک کردن دارد. يکیشان سرپوشيدهس که بايد 5 صبح برويد که جا پيدا کنيد. من که گاهی فکر میکنم بعضیها ماشينشان را گذاشتهاند آنجا با تاکسی میروند و میآيند. هر وقت میرويد همانجايی هستند که هميشه میبينيدشان. قسمت دوم روباز است که اگر تابستان باشد مثل حالا وقتی میرويد به قصد سوار شدن بايد با مايو برويد داخل ماشين که يک سونای مجانی هم رفته باشيد. زمستان هم که به لحاف کرسی نياز داريد. میماند قسمت سوم. اين قسمت همهاش دار و درخت است و دو حالت دارد. اگر روز معمولی باشد بلافاصله بعد از خروج از پارکينگ بايد برويد کارواش چون پرندهها جای سالم روی ماشين نگذاشتهاند. خيلی هم مبادی آداب هستند و روی نشانههای همديگر کار نمیکنند. حالت دومش اين است که باد بيايد. در اين حالت عصر که میرويد سراغ ماشين فکر میکنيد نشستهايد توی ماشين عروس. حالا امروز اينجانب راننده ماشين عروس شده بودم. تا توی بزرگراه همينطور گل به سر عروس میآمدم.
اين از پلنگ آقا.
بلاخره رفتم واکسن آنفلوانزای خوکی را زدم. قرار است دو هفته ديگر صدايش دربيايد. خانمی که داشت واکسن میزد در يک چشم به هم زدن سوزن را فرو کرد توی دستم. يک جوری سرعتی عمل کرد که وقت نشد ببينم چی دارد تزريق میکند. طبق مقررات وزارت بهداشت استراليا تمام کسانی که واکسن میزنند بايد مشخصاتشان را اعلام کنند که معلوم بشود چند نفر واکسن زدهاند. يک ورقه دادند که پر کنم و يک ورقه که بخوانم. تا ورقهی دوم را نخواندم واکسن نزد. گفتم لابد امتحان میگيرند.
اين هم از آنفلوانزای خوکی.
يک چيزی بابت همين آنفلوانزای خوکی در استراليا راه افتاده که توليد کنندگان مواد بهداشتی روزی صد هزار بار شکر میکنند که آنفلوانزا رخ داده. بلکه دستی دستی يک کاری کنند که چهار تا مرض مسری ديگر هم درست بشود. هر جا میرويد يک مايع ضدعفونی گذاشتهاند که بفرماييد دستتان را تميز کنيد. همينطوری که حساب کردم ديدم چه مصرفی پيدا شده برای مايع ضدعفونی. بازار را ترکانده. البته از رعایت بهداشت کسی ضرر نکرده. اگر جايی ديديد حتمن استفاده کنيد.
اين هم در ادامه آنفلوانزا.
فصل امتحانات آخر سال دانشگاهها در استرالياست و به سلامتی بازار تفلب هم به راه است خيلی شديد. آسيايیها هم که روز به روز روشهای جديد تقلب خلق میکنند. يکی از ممتحنها يک پاک کن آورده بود که تمام چهار طرفش را تقلب نوشته بودند. يک خودکار هم بود که به نظرم با ليزر تقلب نوشته بودند روی بدنهاش. در مورد تقلب به نظرم هنوز هيچ قومی مثل هندیها سرآمد روزگار نيستند. هر جوری فکر کنيد تقلب میکنند. خيلی هم سوراخ سنبه توی لباس و زندگیشان هست که همه جوره برای تقلب کردن استفاده میکنند. دو سال پيش به يکیشان نگاه کردم که رسمن خم شده بود روی ورقهی کناریاش. چشممان که به هم افتاد با انگشت اشاره کرد که مثلن يک ثانيه وقت بده. رفتم گفتم آدم حسابی يعنی چی؟ گفت داشتم سؤال اون يکی را نگاه میکردم که شبيه سؤال ورقه من هست يا متفاوتيم. فکر کنيد همهی حضرات آمده بودند برای يک امتحان، ورقهها هم يکی بود. اصلن صاف توی چشم آدم نگاه میکنند دری وری تحويلتان میدهند.
فصل امتحانات آخر سال دانشگاهها در استرالياست و به سلامتی بازار تفلب هم به راه است خيلی شديد. آسيايیها هم که روز به روز روشهای جديد تقلب خلق میکنند. يکی از ممتحنها يک پاک کن آورده بود که تمام چهار طرفش را تقلب نوشته بودند. يک خودکار هم بود که به نظرم با ليزر تقلب نوشته بودند روی بدنهاش. در مورد تقلب به نظرم هنوز هيچ قومی مثل هندیها سرآمد روزگار نيستند. هر جوری فکر کنيد تقلب میکنند. خيلی هم سوراخ سنبه توی لباس و زندگیشان هست که همه جوره برای تقلب کردن استفاده میکنند. دو سال پيش به يکیشان نگاه کردم که رسمن خم شده بود روی ورقهی کناریاش. چشممان که به هم افتاد با انگشت اشاره کرد که مثلن يک ثانيه وقت بده. رفتم گفتم آدم حسابی يعنی چی؟ گفت داشتم سؤال اون يکی را نگاه میکردم که شبيه سؤال ورقه من هست يا متفاوتيم. فکر کنيد همهی حضرات آمده بودند برای يک امتحان، ورقهها هم يکی بود. اصلن صاف توی چشم آدم نگاه میکنند دری وری تحويلتان میدهند.
اين هم از امتحانات.
از امروز يک وسيلهی دستم گرفتهام که از يک کيلومتری هم قابل تشخيص است. يک تور حشره گيری. قرار است روی مغز و غدد زنبور عسل کار کنيم. يک کمی گير و گرفتاری دارد تا اجازه استفاده از کندوهای آزمايشگاهی را بگيريم. گفتيم منتتان را نمیکشيم خودمان میرويم از دل طبيعت زنبور میگيريم. حالا البته دل طبيعت هم يعنی همين دانشگاه. با اين تور میشود زنبور گرفت منتها بدبختیاش اين است که برای درآوردن زنبور از توی تور يک دل شير میخواهد. نيش بزند افتاديد. يک جور زنبور هم در آزمايشگاه داريم که اصلن افريقايیست و تزريق سم نيشش به يک فيل او را از پا درمیآورد. حالا افتادهايم به زنبورگيری. بلکه همين روزها بزنيم به کندوداری و فروش عسل طبيعی.
از امروز يک وسيلهی دستم گرفتهام که از يک کيلومتری هم قابل تشخيص است. يک تور حشره گيری. قرار است روی مغز و غدد زنبور عسل کار کنيم. يک کمی گير و گرفتاری دارد تا اجازه استفاده از کندوهای آزمايشگاهی را بگيريم. گفتيم منتتان را نمیکشيم خودمان میرويم از دل طبيعت زنبور میگيريم. حالا البته دل طبيعت هم يعنی همين دانشگاه. با اين تور میشود زنبور گرفت منتها بدبختیاش اين است که برای درآوردن زنبور از توی تور يک دل شير میخواهد. نيش بزند افتاديد. يک جور زنبور هم در آزمايشگاه داريم که اصلن افريقايیست و تزريق سم نيشش به يک فيل او را از پا درمیآورد. حالا افتادهايم به زنبورگيری. بلکه همين روزها بزنيم به کندوداری و فروش عسل طبيعی.
اين هم از شروع تجارت عسل.
اين پارکينگ دانشگاه ما سه تا محل برای پارک کردن دارد. يکیشان سرپوشيدهس که بايد 5 صبح برويد که جا پيدا کنيد. من که گاهی فکر میکنم بعضیها ماشينشان را گذاشتهاند آنجا با تاکسی میروند و میآيند. هر وقت میرويد همانجايی هستند که هميشه میبينيدشان. قسمت دوم روباز است که اگر تابستان باشد مثل حالا وقتی میرويد به قصد سوار شدن بايد با مايو برويد داخل ماشين که يک سونای مجانی هم رفته باشيد. زمستان هم که به لحاف کرسی نياز داريد. میماند قسمت سوم. اين قسمت همهاش دار و درخت است و دو حالت دارد. اگر روز معمولی باشد بلافاصله بعد از خروج از پارکينگ بايد برويد کارواش چون پرندهها جای سالم روی ماشين نگذاشتهاند. خيلی هم مبادی آداب هستند و روی نشانههای همديگر کار نمیکنند. حالت دومش اين است که باد بيايد. در اين حالت عصر که میرويد سراغ ماشين فکر میکنيد نشستهايد توی ماشين عروس. حالا امروز اينجانب راننده ماشين عروس شده بودم. تا توی بزرگراه همينطور گل به سر عروس میآمدم.
نظرات