هفت روز هفته



روز اول. در يکی از ويدئوهای عبدالمالک ريگی خطاب به جمهوری اسلامی ايشان چيزی به اين مضمون می‌گويد که اگر شما کسی از ما را گرفتيد مبارک شما، اگر هم ما کسی از شما را گرفتيم مبارک ما. اگر کاری به جمله‌بندی نداشته باشيد چنين حرفی هسته‌ی اصلی تمام فعاليت‌های مسلحانه در تمام دنياست. در واقع وقتی گروهی وارد مرحله‌ی جنگ مسلحانه با يک حکومت می‌شود بر خلاف نفرات نظامی و انتظامی آن حکومت که ممکن است به زور به ميدان نبرد فرستاده شده باشند، تمام اعضای گروه مسلح مخالف با انتخاب و اختيار خودشان آمده‌اند به اين جنگ و کشته شدن هم برای‌شان افتخار است. البته نمونه‌های زيادی هم هست که مثلن در افريقا بچه‌ها را به زور می‌آورند به جنگ مسلحانه منتها در مورد آدم‌های بالغ اين ديگر صدق نمی‌کند. حرفی از ارزشگذاری نيست بلکه حرف از اين است که وقتی داستان جنگ مسلحانه می‌شود- در مقابل هر کس يا هر حکومتی- آن وقت مبنای قضاوت در مورد آدم‌های درگير فرق می‌کند. به نظرم اين که موضوع احسان فتاحيان را به عنوان يک نمونه موشکافی کنيم آنوقت متوجه می‌شويم که نمی‌شود همان منطقی را برای او به کار گرفت که مثلن برای دفاع از بهنود شجاعی يا فعالان سياسی يا معترضان به انتخابات به کار می‌گيريم. اين کار اتفاقن همان کاری‌ست که جمهوری اسلامی به شدت به آن علاقمند است تا با تغيير شکل اعتراضات موضوع اعتراض به انتخابات را با جنگ مسلحانه مخلوط کند. نتيجه‌ی اين اختلاط هم به ضرر معترضان است که نه در فکر جنگ مسلحانه هستند و نه از درگيری استقبال می‌کنند. احسان فتاحيان به هر دليلی که برای خودش محترم بوده به عضويت حزب کومله درآمده. مرام حزب کومله هم مقابله با جمهوری اسلامی‌ست و عليرغم سکوت چندين ساله‌شان ولی هنوز به طور رسمی به يک نهاد غير مسلح تبديل نشده‌اند. يعنی مثل شاخه سیاسی ارتش جمهوری‌خواه ایرلند يا همان شين فين، به طور علنی نگفته‌اند که ما از جنگ مسلحانه دست می‌کشيم. بنابراين از جنبه‌ی تشکيلاتی کومله هنوز در جنگ مسلحانه‌س و اعضايش هم برای ميهمانی رفتن دور هم جمع نشده‌اند. در واقع عضويت در کومله را با پذيرش درگيری و صدمه خوردن انتخاب کرده‌اند و اين تفاوت مهمی‌ست که بين آن‌ها و معترضان ديگر وجود دارد. اين که چرا احسان فتاحيان را با محاکمه‌ی سردستی اعدام کرده‌اند درست همان منطقی را دارد که سربازها در ميدان جنگ بدون محاکمه به طرف نيروهای طرف مقابل شليک می‌کنند. جمهوری اسلامی دارد با تلاش فراوان ندا آقا سلطان و بهنود شجاعی و احسان فتاحيان را در يک قوطی می‌گذارد و تمام قوطی را با هم می‌دهد دست معترضان به انتخابات تا منطق دفاعی‌شان را در هم بريزد. به نظر من راهش اين است که اگر دست‌مان می‌رسد کاری کنيم که کومله و دار و دسته‌ عبدالمالک ريگی هم اسلحه‌شان را بگذارند کنار. بقای حضرات جمهوری اسلامی وصل است به همين تفنگ بازی‌ها و نمونه‌ی دار و دسته‌ی رجوی در اين چند دهه‌‌ی گذشته بخوبی نشان داده که چقدر جمهوری اسلامی از فراری دادن مسعود رجوی سود برده. اين که هر کسی از ما را که گرفتيد مبارک‌ شما يعنی جمهوری اسلامی هم هر کسی را به هر دليلی که بگيرد می‌شود مبارک‌شان.

روز دوم. اگر نمی‌گفتند که هانس پیتر توئر کمیسر امور مربوط به حفاظت از اطلاعات شخصی در سوئيس است آدم فکر می‌کرد ايشان معاون قاضی سعيد مرتضوی‌ست که دارد درباره‌ی اينترنت اظهار نظر می‌کند. ايشان فرموده‌اند که "ارتفاعی که دوربین های گوگل از آن اقدام به تصویر برداری کرده‌اند مشکل زا است زیرا به کاربر امکان می‌دهد از بالای نرده، حصار و دیوار منازل و اماکن داخل این محوطه ها را ببیند". خوب است نگفته برای نواميس مردم مشکل درست می‌کند و پسرهای جوان از صبح تا شب نشسته‌اند از روی تصاوير گوگل دختربازی می‌کنند. اين حرف‌ها را يک آدمی زده که در کشورش ده دوازده تا چاقو و انبردست و قيچی را توی يک بسته‌ سر هم می‌کنند و با همان می‌شود هزار جور کار خلاف انجام داد. اسم‌شان هم چاقوی ارتشی‌ست. در ضمن با 79 دلار هم می‌شود يک دوربين دو چشمی از همان نشان تجاری را خريد که زير آب هم کار می‌کند. حالا بامزه‌ترش اين است که معروف‌ترين کارخانه دوربين‌های نقشه برداری که اسمش Leicaست اصلن سوئيسی‌ست که با آن می‌شود ده‌ها بار بهتر از تصاوير گوگل همه جا را ديد. آی من دوست دارم گوگل اين دعوای حقوقی را ببرد.

روز سوم. برخورد با زنان در جمهوری اسلامی سابقه‌ی 30 ساله دارد. توضيح واضحات است که چقدر در تمام اين سه دهه انواعی از توهين‌های بدتر از کتک زدن با باتوم را نصيب زنان کرده‌اند و زعمای قوم هم کک‌شان نگزيده. يک نمونه از همين توهين‌ها در اين دو جمله وجود دارد: "ما هنوز نمرده‌ايم كه اجرای برنامه‌های شبكه تلويزيونی صبا به كسي مثل هديه تهرانی سپرده شود" و " ... نه به مصلحت نظام است و نه ما حاضريم يک عمر آبروداری و دينداری خودمان را اين گونه زير سئوال ببريم". اين دو جمله را خانم فاطمه کروبی همسر آقای کروبی خودمان درباره‌ی هديه تهرانی زده‌اند که حالا از حاميان جنبش سبز است و اين حمايت را با امضا کردن بيانيه نشان داده است. لابد که باخبريد بسياری از حاميان جنبش سبز فعلن ممنوع التصوير هستند. کروبی گفته است که "زمان پهلوی احترام خانم‌ها در جامعه حفظ می‌شد، اما حالا در جمهوری اسلامی با زنان به قدری با خشونت رفتار می‌شود که اخبار متواتری از زدن بانوان با باتوم به اطلاع می‌رسد". خوب اين که در زمان پهلوی چطوری احترام خانم‌ها در جامعه حفظ می‌شد حرف کاملن مصرفی‌ست و به درد همين روزها می‌خورد. اين را همه می‌دانند. منتهای مراتب آقای کروبی با همه‌ی شجاعتش، که بدون شک تحسين برانگيز است، هنوز متوجه نشده که خرابی‌های امروز نتيجه‌ی خرابی‌هايی‌ست که خودشان هم در رخ دادن‌شان به شدت سهيم‌اند. در هر حال فعلن هديه تهرانی برای يک عمر آبروداری و دينداری آقا و خانم کروبی از جان خودش مايه گذاشته آن هم درست وقتی که خانم و آقای کروبی هنوز زنده‌اند. مزيد امتنان است که به جای تمجيد آقای کروبی از خاندان پهلوی که لابد مصلحت نظام هم در اين شرايط تعطيل شده فعلن خانم کروبی اعلام کنند در جواب جانفشانی هديه تهرانی ايشان يک مقداری تب کرده‌اند.

روز چهارم. از قرار که اجلاس کپنهاگ برای تغيير آب و هوا محل بزن بزن گروه‌های مدافع محيط زيست با رهبران کشورهای صنعتی جهان است. يکی از نشانه‌های اين موضوع را از نتيجه‌ی اجلاس ايپک (APEC) يا کشورهای عضو سازمان همکاری‌های اقتصادی آسیا و اقیانوسیه، می‌شود فهميد. امريکا و چين هنوز به هيچ توافق دست پيدا نکرده‌اند و بر خلاف انتظار که بايد خطوط کلی بيانيه‌ی کپنهاگ از همين حالا روشن شده باشد در بهترين حالت آن چيزی که معلوم شده اين است که رهبران اين دو کشور اجلاس کپنهاگ را محیطی برای آغاز یک روند مذاکرات می‌دانند و نه یک نقطه پایانی برای مذاکرات. چنين ادعايی يعنی تمام برنامه‌های کپنهاگ برای دو کشور بزرگ آلاينده‌ی زمين محل احوالپرسی و گپ زدن برای رسيدن به توافق است نه شروع يک برنامه‌ی توافق شده. البته به نظرم اگر يک کمی موشکافانه‌تر نگاه کنيم به نظر می‌رسد امريکايی‌ها در فکر غافلگير کردن چين هستند. دليلش اين است که اگر در اجلاس کپنهاگ موضوع تجارت دی‌ اکسيد کربن به نتيجه برسد آنوقت توان پرداخت خسارت برای امريکا راحت‌تر از چين است و چينی‌ها برای حفظ قدرت اقتصادی‌شان مجبور به کنار آمدن با کشورهای دیگر دنیا، بخصوص با غربی‌ها، می‌شوند. به زبان ساده‌تر، چين مجبور می‌شود در حالی که اقتصادش را در قدرت نگه می‌دارد از آن طرف بازارهايش را هم بازتر کند تا در قبال وارداتی که از کشورهای ديگر دارد آن‌ها حاضر به معامله بر سر دی اکسيد کربن اضافی آن کشور باشند. اگر کشورهای ديگر حاضر به خريد مازاد دی اکسيد کربن چين نشوند آنوقت چين بايد در ازای آن جريمه پرداخت کند و چنين جريمه‌ای به رشد اقتصادی چين صدمه می‌زند. اوضاع درست مثل اين است که يک بابايی را تشويق کنند که برود تمام پولش را بدهد و از اين و آن مصالح ساختمانی بخرد و شروع کند به آپارتمانسازی ولی بعد ديگران دست به يکی کنند تا هيچ آپارتمانی از او نخرند و شرط خريد را بگذارند به ارزان شدن قيمت. آن وقت جناب‌شان مجبور می‌شود برای بازپرداخت قرض و قوله‌هايش شروع کند به فروش ارزان و توليد مجدد و اين چرخه را ادامه می‌دهند. حدس می‌زنم در اجلاس کپنهاگ از اين خبرها باشد.

روز پنجم. عرب‌ها دارند جمهوری اسلامی را منگنه می‌کنند. يعنی من اينطور فکر می‌کنم. فی‌الواقع اوضاع انتخابات هم شده است مزيد بر علت تا از اين فرصت برای نشان دادن نارضايتی‌شان از جمهوری اسلامی و تا حدود قابل توجهی ناز شست نشان دادن به حضرات استفاده کنند. شمال يمن در کنترل عربستان سعودی‌ست و غزه هم در کنترل مصر است. دولت لبنان هم با رياست سعد حريری تشکيل شد و حزب الله متعهد است که در بازسازی دولت همکاری کند. همه‌ی اين‌ها را هم که بگذاريد در کنار "نه غزه، نه لبنان" آنوقت متوجه می‌شويد که عرب‌های طرفدار جمهوری اسلامی رسيده‌اند به همانجايی که اواخر دوران صدام حسين رسيده بودند، يعنی بروند توی لاک خودشان تا از بدنامی يک حکومت بی‌طرفدار داخلی صدمه نخورند. نتيجه‌اش اين است که جمهوری اسلامی شروع کرده است به تهديد و تحبيب همزمان. عربستان را تهديد می‌کند که حجاج را نمی‌فرستيم و از وزير خارجه مصر دعوت می‌کند تا به ايران بيايد. پاسخ به اين دو حرکت يعنی اعراب ممکن است برای کار با جمهوری اسلامی دچار دو دستگی بشوند و اين برای حضرات موضوع قابل توجهی‌ست. منتهای مراتب عربستان سعودی دارد با حوثی‌های يمن مقابله می‌کند و اين يعنی با هر حرکتی که نشانه‌ای از جمهوری اسلامی داشته باشد به شدت برخورد می‌کند و مصر هم اعلام کرده که برای این کشور روند صلح خاورمیانه در اولویت قرار دارد. منگنه يعنی همين.

روز ششم. آدم به يک نفر پيشنهاد می‌کند برو توی فلان رستوران غذا بخور بعد ادامه می‌دهد که بهتر است با خودت ظرف و قاشق و چنگال و ميز و روميزی و يک دستگاه پخش موسيقی و يک چراغ ببری. يعنی غذای‌شان قابل قبول است منتها غذا را با بيل می‌ريزند توی يک استامبولی بنايی بعد می‌گذارند روی زمين آن طرفش هم يک کارخانه چوب‌بری گذاشته‌اند و چراغ هم ندارند که ببينی غذا را می‌گذاری توی دهانت يا می‌ريزی توی گوشت. حالا انصافن آن آدم به خودش نمی‌گويد نخواستيم، قربون همون ساندويچ فروشی سر کوچه‌مان. خوب حالا اين را بخوانيد در تبليغ يک کار سياسی. نوشته شده "اگر بطور مرتب تنها هزینه یک وعده غذای خود در هفته را به تعذیه معنوی جنبش سبز اختصاص دهید، جریان مورد نظر شما امکان رشد و بالیدن پیدا می کند". جريان مورد نظر که با تغذيه امکان رشد پيدا می‌کند همين سايت جنبش راه سبز يا همان جرس است که با آن ظاهر نتراشيده ونخراشيده‌اش قرار است درباره‌ی جنبش سبز خبررسانی کند. جدا از اين که اين "جريان مورد نظر" شان منو کشته، آدم فکر می‌کند جاذبه‌ی اين جريان مورد نظر در چيست که مردم با رغبت بروند توی صفحه و برای بهتر شدنش تشويق بشوند کمک مالی کنند؟ وقتی اهل رهبری فکری يک جريان مورد نظر به ظاهر خودشان توجه نکنند، و انشاء هم که در حد صفر، خوب کسی رغبت نمی‌کند برود مطالب‌شان را بخواند. اين جرس که به کمک ايرانيان نياز دارد اصلن شکل امامزاده‌های بين راهی‌ست که اهل محل هم از سر ناچاری می‌روند زيارتش. به نظرم يا يک عده‌ی آدم خيلی مذهبی سن و سال دار دارند اين سايت را راه می‌برند که زور هيچ جوانی بهشان نمی‌رسد يا اصولن يک چيزی درباره‌ی جنبش سبز توی فکر‌شان است که واقعيت ندارد ولی اهميت هم نمی‌دهند که واقعی‌ست يا نه. يعنی دست اندرکاران سايت يک دقيقه که فکر کنند ندا آقا سلطان، نماد جنبش سبز، با معلم پيانويش آمده بوده توی خيابان که تير خورده آنوقت تصويرشان از آدم‌های درگير در وقايع عوض می‌شود. بابا پيانو با دعای کميل فرق دارد.

و روز هفتم. ورزش می‌کنيد يا نه؟ رکورد تازه چطور؟ از من به شما نصيحت که نشستن و تکان نخوردن همانا و بی‌رغبتی به زندگی همان. يک کمی به چربی‌های اضافی دور کمرتان نگاه کنید. همين‌ها بعدن می‌شوند عامل دردسرتان. بيخود منتظر اين و آن نباشيد که اگر آمدند با هم برويد ورزش کنيد. خودتان راه بيفتيد و ورزش کنيد. بابا سلامتی که موضوع سياسی نيست که با ورزش نکردن با يک طرز فکری مبارزه کنيد. خودتان مريض می‌افتيد يک جايی آنوقت بايد آب هم بدهند دست‌تان.

نظرات

پست‌های پرطرفدار