هفت روز هفته
روز اول. يک کمی که زاويهی ديدتان را عوض کنيد به نظر میرسد بگير و ببندهای کودتاچیها و حمايتهای خامنهای خيلی با گپ زدن حضرات با مقامات امريکايی مرتبط است. منظورم اين است که آدم فکر میکند که اصولن تقلب در انتخابات فقط و فقط برای اين انجام شده که مخالفان را بگيرند و بعد باقی امور منجمله حرف زدن با امريکا را با خيال راحت انجام بدهند. اين چيزیست که برای ما رأی دهندگان آنقدرها معنیدار نبود. يک کمی واضحترش به نظرم اين است که در تمام دوران بوش همه میدانستند که يک حملهی نظامی به ايران باعث میشود جمهوری اسلامی همان رويهی دوران جنگ با عراق را در پيش بگيرد و تمام مخالفانش را از بين ببرد. خوب حملهای نشد و مخالفان مثل استخوان در گلو مانده بودند روی دست دار و دستهی کودتاچیهای فعلی. بعد هم اوباما آمد و موضوع حمله بطور قابل توجهی منتفی شد. يعنی باز مخالفان سر جایشان بودند و در اين حالت امکان مذاکره با امريکا هم وجود نداشت. خوب تنها چيزی که میشد باعث متشنج شدن اوضاع بشود همين بود که اوضاع را امنيتی کنند. چطور؟ با استفاده از انتخابات که دم دستترين گزينه حکومت بود. به نظر من اين که در انتخابات به اين وضوح تقلب شد و بعد هم خامنهای به اين راحتی خودش را رهبر کودتاچیها معرفی کرد معنیاش اين است که انتخابات اصولن وسيله بوده نه هدف، درست همانطوری که يک حمله احتمالی میتوانست وسيله باشد و دقيقن همانطوری که جنگ ايران و عراق وسيله بود. دست کم در دو حالت معلوم شده که با اين وسايل میشد به هدف که همان سرکوب مخالفان باشد رسيد. جمهوری اسلامی هم در هر دو حالت به هدفش رسيد. امروز فکر میکردم اگر چنين صغرايی درست باشد در نتيجه کبرای ماجرا در مورد جنبش سبز نبايد تبديل بشود به اوضاعی که مثلن دار و دستهی مجاهدين خلق دارند. جمهوری اسلامی مجاهدين را در دو مرحله نابود کرد، يکی در ابتدای جنگ و دومی در عمليات مرصاد يا فروع جاويدان. حالا حضرات جمهوری اسلامی در مرحلهی اول دارند رهبران و پيشگامان جنبش سبز را از ميان برمیدارند و اگر يک خطای استراتژيک از سبزها رخ بدهد در مرحلهی دوم همهشان را مثل عمليات مرصاد جاروب میکند. به نظرم آن خطای استراتژيک میتواند همراهی نکردن رهبران سبز با مردم باشد و نه بلعکس. يعنی مردم حالا میدانند به دنبال چه چيزی هستند و اگر رهبران جنبش بخواهند در عمل از خواستههای مردم حمايت نکنند يا باز دوباره لاپوشانی کنند آنوقت جمهوری اسلامی همان بلايی را به سرشان میآورد که به سر مجاهدين آورد.
روز دوم. از قرار گرفتاریهای دولت قبلی استراليا به رهبری جان هوارد تمامی ندارد. Kevin Andrews، وزير سابق مهاجرت در دولت هوارد، که اتفاقن در اواخر عمر دولت قبلی به اين مسند رسيده بود روز چهارشنبه در يک گفتگوی راديويی گفته بود افزايش جمعيت مسلمانها در استراليا يک گرفتاریست و بايد دربارهی آن بحث بشود. تقريبن تمام اعضای حزب ليبرال، که در حال حاضر حزب مخالف دولت است و کوين اندروز هم عضو آن است از ايشان فاصله گرفتهاند. سبزها هم که در دولت فعلی استراليا مشارکت دارند گفتهاند حرفهای اندروز باعث شرمساریست چون نژادپرستانهست. از نقطه نظر اجتماعی، مسلمانهای دو آتشه از جامعه دورند و يک جاهايی هم برای اهل جامعه جبهه میگيرند منتهای مراتب همينها هم حق رأی دارند و میتوانند باعث بقا يا سقوط يک دولت بشوند. برای همين هم هست که دولتهای مختلف در عين اين که با مسلمانها درگيری پيدا میکنند اما حواسشان هم هست که رأی آنها را از دست ندهند. درست به همين دليل است که حرفهای کوين اندروز بيشتر به ضرر حزب ليبرال تمام شده.
روز سوم. داستان رآکتور تحقيقاتی اميرآباد خيلی مايهی خنده شده. اين رآکتور که اصولن يک رآکتور آزمايشیست سالهاست که به دليل مجاورت با مناطق مسکونی فعاليتی ندارد ولی حالا برای آن میخواهند اورانيوم غنی شده بگيرند. نکتهی جالب اين است که اگر حتی اين رآکتور در تمام اين سالها فعاليت داشته و محصولاتش برای کابردهای پزشکی مصرف میشده خوب هنوز هم میتواند با همان شيوهی پيشين خودش کار کند و اين همه جار و جنجال برای کاری که در سی سال گذشته جلوی چشم همه صورت میگرفته ضرورتی نداشته. خوب اين همان بخش داستان است که خندهدار شده چون رآکتور تحقيقاتی اميرآباد بهانهی کوتاه آمدن حضرات کودتاچیست و نه دليل واقعی آن. برای مردم عادی و بيخبر اسم رآکتور خيلی غلط انداز است و همين که بگويند سوخت رآکتور را برای مصارف راديولوژی میخواهيم به اندازهی کافی قانعشان میکند که فقدانش را مساوی با تعطيلی راديولوژیها بدانند منتها اصل داستان همان بهانهایست که حالا با سر و صدای لاريجانی که نبايد فريب البرادعی را بخوريم دارد بزرگتر میشود که دست آخر برای بيخبرها خيلی موضوع پر سر و صدايی درست کند. همينقدر کافیست که بدانيد يک رآکتور عملياتی بايد يک جايی باشد که از جريان آب برای خنک کردن هستهی آن استفاده بشود و همين هم بود که بوشهر را برای اين کار انتخاب کردند که بشود از آب خليج فارس برای خنک کردن رآکتور استفاده کنند. البته به احمدینژاد که باشد لابد میگويد آب کانال بلوار کشاورز را برای خنک کردن رآکتور استفاده میکنيم. در مورد ايشان کار نشد ندارد.
روز چهارم. از روز 7 دسامبر کنفرانس جهانی سازمان ملل برای تغيير اقليم در کپنهاگ برگزار میشود. اسم کنفرانس را به اختصار گذاشتهاند COP15. جدا از تشکيلات مرتبط به سازمان ملل بسياری از کشورهای جهان هم برای حضور نمايندگانشان در اين کنفرانس نامنويسی کردهاند. اهل رسانه هم که هستند. منتها علاوه بر اينها خيلی از گروههای طرفدار محيط زيست هم در حال برنامه ريزی هستند که خودشان را برسانند به کپنهاگ. و حالا داستان اصلی اين است که اين همه شرکت کننده را کجا بايد جا داد؟ وبسايت اصلی کنفرانس اطلاعيه داده که يک جاهايی در کپنهاگ يا شهرها و کشورهای اطراف میتوانيد برويد اتاق اجاره کنيد ولی اگر دير بجنبيد اتاق هم از دستتان درمیرود و ممکن است در مدت 11 روز کنفرانس مجبور بشويد روی يک کاناپه بخوابيد اما نگران نباشيد چون خيلی از خانههای مردم از همين الان کاناپههایشان را برای اجاره گذاشتهاند و میتوانيد برويد اجاره کنيد. جالبترين قسمت ماجرا اين است که به محض اين که به هر عنوانی در کنفرانس ثبت نام کرديد تمام سيستم حمل و نقل کپنهاگ برایتان مجانی میشود. من با همين سيستم مجانی در همايش جهانی توسعه پايدار در افريقای جنوبی کلی از شهرهايش را ديدم. اصولن هم خود گردانندگان همايشهای جهانی از اين کارها میکنند که درآمد توريسم حاصل از يک همايش به شهرهای ديگر يک کشور هم برسد. هزينهی حمل و نقل عمومی را دولت میدهد و در عوض هزينههای غذا خوردن و خرت و پرت خريدن را توريستها میدهند.
روز پنجم. از دوم مهر تا امروز که دهم آبان است بيش از يک ماه فاصله هست. در اين مدت کلی خبر در دنيا اتفاق افتاده، مهمتر از همه هم در خود ايران که هر روز يک خبری میشنويد. من ماندهام که اهل راديو زمانه بعد از بيش از يک ماه چطور خودشان خسته نشدهاند که هر روز يادداشت يک ماه پيششان را ببينند و باز همانجا نگهش دارند؟ اين همه که هر روز دارد مطلب توليد میشود، خوب يکی را برداريد بگذاريد جای اين يادداشت کهنه توی وبسايت. يعنی يکی برداشته قفل زده به اين قسمت وبسايت که تا خودش نيايد قفل باز نمیشود؟ واقعن که شده است مثل مغازههای آدمهای بازنشسته که برای رفع بيکاری صبحها بازش میکنند و شبها میبندش میروند خانه و فروختن و نفروختن هم فرقی ندارد برایشان. منتها آدم بازنشستهای که مغازهاش را وسط خيابان اصلی شهر باز و بسته کند و چيزی نفروشد خيلی بايد حقوق بازنشستگی خوبی بگيرد.
روز ششم. به نظرم دکتر عبدالله دارد يکی از بهترين نمودهای تغييرات سياسی در افغانستان را نشان میدهد. بر خلاف حامد کرزی که ناتوانی در اداره کشور را به گردن اين و آن میاندازد و آدمهای کاردان را پراکنده کرده عبدالله دارد آدمهای باسواد را دور خودش جمع میکند. يک نکتهی خيلی مهم در سوابق دکتر عبدالله اين است که او مشاور اصلی احمدشاه مسعود بوده و از اين جنبه میشود گفت میتواند علاقمندان به احمدشاه مسعود را به همکاری بيشتر با دولت ترغيب کند و اين کاریست که حامد کرزی تا به حال از عهدهاش برنيامده و يک جاهايی هم آنها را رد کرده. دکتر عبدالله در دوران طالبان همراه با احمدشاه مسعود و برهانالدين ربانی مهمترين جبههی ضد طالبان را در شمال افغانستان تشکيل دادند. اين تشکيلات که اسم آن جبههی متحدهی اسلامی ملی برای نجات افغانستان بود توانست 5 گروه مهم افغان را زير چتر واحد جمع کند. رهبران اين گروهها شامل محمد آصف محسنی، برهانالدين ربانی، عبدالرسول سياف، عبدالعلی مزاری و عبدالرشيد دوستم بودند که در دوران طالبان و روزهای اول بعد از سقوط آنها محل توجه مردم افغانستان بودند. حامد کرزی درست شبيه به دار و دستهی کودتاچیهای جمهوری اسلامی همهی اين گروهها را تار و مار کرد. حالا عبدالله با رد شرکت در دور دوم انتخابات افغانستان دارد مشروعيت انتخاب مجدد کرزی را زير سؤال میبرد و همين کار فرصت میدهد به مردم افغانستان که اگر از دست طالبان به ستوه آمدهاند و علاقهای هم به کرزی ندارند دست کم راه سومی هم برایشان باشد که اعتراضشان را بگويند. به نظرم دکتر عبدالله روشش درست است چون با آن تقلب دور اول در آرای کرزی هيچ تضمينی نيست که اين بار هم تقلبی در کار نباشد و شرکت کردن دکتر عبدالله يعنی چک سفيد دادن به کرزی برای سازماندهی مجدد تقلب در دور دوم. البته اگر به هر مناسبتی حامد کرزی از قدرت پايين کشيده بشود و يکی از رهبران گروههای جهادی يا همين دکتر عبدالله به قدرت برسند آنوقت ميانهی دار و دستهی کودتاچیهای جمهوری اسلامی با افغانستان به هم میخورد و میشود انتظار داشت که باز دوباره مراسم اخراج اجباری افغانها از ايران به اجرا دربيايد تا دولت وقت افغانستان را تحت فشار بگذارند. فعلن بايد منتظر کرزی بشويم که معلوم بشود اصولن به عنوان کانديد منفرد میخواهد با خودش رقابت کند يا نه. ضمنن اين روزها خوب که به کراواتها و دستمالهای جيب کت دکتر عبدالله که نگاه کنيد متوجه میشويد مدام سبز رنگ هستند.
و روز هفتم. اطلاعيه همکاری. برای "راديو تابستانه" از دو نفر دعوت میکنيم که وبلاگها را به طور هفتگی بخوانند و هر هفته 5 دقيقه در موردشان حرف بزنند. از آنجايی که داد و ستد مالیای هم در کار نيست بنابراين اگر دوست داريد به جمع "راديو تابستانه" ملحق بشويد با ايميل خبرم کنيد. اين هم اطلاعيه همکاری که نگيد خبرمان نکردی.
نظرات