جمعه برای زندگی
وقتی میرويد توی کوهستان برای مدتها زندگی میکنيد و از قضا خاک آن محل هم فاقد يد هست آنوقت اگر ماهی نخوريد بعد از مدتی متوجه میشويد داريد يک غبغب اضافی پايینتر از غبغب اصلیتان پيدا میکنيد. حالا آدم توی منطقهی کوهستانی ماهی از کجا پیدا کند؟ خوب يا يک کسی را پيدا میکنيد که ماهی برایتان بفرستد يا میرويد خودتان میخريد يا نمک يددار میخوريد. در اثر لجاجت شما مبنی بر اين که ما اصلن خانوادگی ضد يد هستيم يا کی بره اين همه راهو يا پيف پيف ماهی بو ميده آن غبغب اضافی که در اثر فقدان يد در غذاهایتان درست شده بزرگ و بزرگتر میشود و مدام ظاهر شما را عوض کند. خوب چرا واقعن اين اتفاق میافتد؟
اگر بيماری در کار نباشد آنوقت دليل اصلی غبغب اين است که غده تيروئيد که مسئول توليد تيروکسين است و يد هم جزء اصلی آن است برای تأمين يد مورد نياز بدن فعالتر میشود و اين فعال شدن زياد از حد به بزرگ شدن غده ختم میشود. به اين وضعيت میگويند گواتر. اين که ميگن ايشالا گواتر بگيری يعنی نفرين علمی. فیالواقع آن ناز و عشوهها که بو ميده به يک گواتر خيلی تر و تميز میرسد. بنابراين اگر درگيری ژنتيکی در کار نباشد باقی داستان مربوط میشود به همين که خيلی زيادی خاطرتان را میخواهند و لیلی به لالایتان میگذارند که اصلن بچهم با ماهی ميونهای نداره. طبیعیست که دو سه تايی هم پيدا میشوند که برای خالی نبودن عريضه بگويند وای موش بخوره اين بچه رو. خيلی جالبتر هم اين است که اگر به مدت 5 سال کمبود يد در بدنتان را جبران نکنيد آنوقت آن گواتر مورد نظر که تا قبل از 5 سال درمان شدنی بود با اجازهتان همان جايی که بود و به همان اندازه ايشالا گواتر بگيری میماند. آنوقت همان بابايی که فرمودند موش بخوره بچه رو فردای روز برای بچهی مورد نظر حرف درمیآورد که اين غبغبش رو بايد با فرغون جا به جا کرد.
خوب که نگاه میکنيد، يعنی از جنبهی زيست شناسی که نگاه میکنيد متوجه میشويد که برآورده نشدن يک نياز طبیعی باعث غير طبيعی شدن اوضاع آدم میشود. طبيعی هم هست که وقتی تعداد آدمهای با نياز برآورده نشده زياد باشد آنوقت جامعهای که آن آدمها تويش زندگی میکنند دچار همهگيری يک عارضه میشوند. نمونههای جالبی از جوامع بسته که دچار بيماریهای ژنتيکی خاص هستند وجود دارد که عامل بيماری در آن جامعه به دليل مثلن ازدواج درونگروهی به صورت خالص درآمده و مدام بچههای بيمار در هر نسل توليد میشوند.
اگر اهل کار آزمایشگاهی باشيد متوجه میشويد که از اين جوامع میشود درست کرد. يعنی با دستکاری ژنتيکی حيوانات آزمايشگاهی میتوانيد يک جامعهای درست کنيد که همهی اعضايش دچار يک عارضه باشند. منتهای مراتب به طور غير ژنتيکی هم میشود چنين کاری انجام داد و تا وقتی آن عامل عارضه پابرجا باشد جامعه هم رفتار خاص نشان میدهد و به محض تغيير عامل عارضه يا از بين رفتن عامل عارضه جامعه هم تغيير میکند. اين رفتار اسمش شرطی شدن است. اعتياد هم توی همين دسته جا میگيرد.
حالا خيلی هم که مذهبی نباشيد متوجه شدهايد که آدمهای روزهدار در مدت يک ماه تمام آن باورهای مبتنی بر غذا خوردن در زمانهای خاص را میشکنند و به يک مدل جديد عادت میکنند و باز دوباره برمیگردند به حالت عادیشان. يعنی خود آدمها میتوانند در تغيير عادتهایشان دخيل باشند. منتهای يک کمی کار دارد. يعنی آدم به جای بو ميده يک کمی دندان روی جگر بگذارد و برود صد جور روش طبخ ماهی را پيدا کند که يکیشان را بپسندد و همان را برای رفع کمبود يد استفاده کند. دو بار هم که يکی گفت موش بخوردش به جنابشان بفرمايد موش بابات رو بخوره اين بچه بايد ماهی بخوره.
اين موضوع را میشود در روابط اجتماعی هم ديد. يعنی آدمهای يک جامعه آنقدر جو میگيردشان که بعضی اصول اساسی را زير پا میگذارند، بعد هم يک بابايی شروع میکند به قربان صدقه رفتن همان تخريب اصول. کمکم غبغب ظاهر میشود و باز بو ميده هم از راه میرسد و بعد هر روز اوضاع خرابتر میشود. درست همينجاست که آدم به خودش میگويد خوب آدم حسابی حالا که میخوای توی کوهستان زندگی کنی هر چند وقت يکبار دو روز برو پايين ماهی بخر و برگرد. يک کمی عاقلترهايش هم همان بابای موش بخوردش رو هم مرخص میکند.
حالا فکر کنيد ما سی سال پيش همگی رفتيم توی کوهستان و به همه خلايق گفتيم بو ميدين. نتيجهاش اين شد که همگیمان يکی يک غبغب بزرگ برای خودمان درست کرديم. غير طبيعی شدن از همينجا شروع میشود و حالا که در حال مرور آن دوران هستيم متوجه شدهايم که همانقدر که يد برای بدن لازم است زندگی کردن و خوش بودن هم برای يک جامعه مورد نياز است. درست همينجاست که بايد حواسمان باشد که حالا که داريم از اون کوه قبلی پايين میآييم يک کوه ديگهای برای خودمون درست نکنيم که باز اين دفعه بريم روی اون و باز سی سال ديگه برسيم به همين جا.
هيچ اشکالی ندارد که آدم زندگی کند و خوش بگذراند. هيچ اشکالی ندارد که آدم ماهی بخورد. با زندگی کردن ياد میگيريم که نيازهای طبيعی زندگیمان را به هيچ دليلی حذف نکنيم. ماهی را که حذف کنيد گواتر میگيريد و خوشی را که از زندگی حذف کنيد همين مرضی را میگيريد که الان سی سال است همهمان گرفتهايم. اگر خوشی و سرزندگی نبود همينقدری هم که الان از دنيا و کائنات میدانيم همان را هم نمیدانستيم. يک کمی با خودتان قرار بگذاريد که از بو ميده دست بکشيد. برای زندگی کردن هم خجالت نکشيد.
تشريف بياريد پايين روی زمين. "جمعه برای زندگی" برای همين اتصال به زمين و خجالت نکشيدن از زندگیست. اين هم نبيله از مغرب برای "جمعه برای زندگی" اين هفته ... بلدين با اين موسيقی يک کمی زندگی کنين؟
و نويسندگان امروز:
يک روزنامه نگار: برای نفيسه خندان ما
تارا: صدايی هر چه بلندتر
پيام هاديان: سفرنامه اروپا، قسمت اول
Katiana Murillo: The secret to longevity is hidden in Costa Rica
ر. م: نگاه آشنای ما
نظرات