هفت روز هفته
روز اول. يعنی از اين خندهدارتر نمیشد. هنوز جمهوری اسلامی از زير فشار دادگاه ميکونوس و قتل شاپور بختيار بيرون نيامده که کودتاچیها دارند برای ايرانیهای خارج از کشور خط و نشان میکشند. سرتیپ مسعود جزایری و دار و دستهی کودتاچیها يا واقعند فکرش را کردهاند که از فردای اين حرف بايد راه بيفتند به جواب پس دادن بابت هر قطره خونی که از بينی آدمها در خارج از کشور بچکد يا دوستانشان را در خارج از کشور میاندازند توی هچل که هر جايی که هستند رویشان نشان بگذارند که مواظب اينها باشيد يا مثلن میخواهند مردم را بترسانند. طبيعیست که برای هر سه حالت هم بايد هزينه بدهند. جالب هم هست که حرف ديپلماتيک که نمیزنند هيچ بلکه خيلی هم شمشير به دست دارند حرف میزنند. به نظرم من يک علت ديگری هم برای اين حرف جزايری وجود دارد. علت آن ترسیست که کودتاچیها را فراگرفته گرچه برای اين که نشان بدهند که تهديدشان را عملی میکنند ممکن است ترور يا ترورهايی هم صورت بدهند. چنين کاری هزينهی بزرگی به دوش تمام مسلمانان میگذارد و اين همان اشتباهیست که صدام حسين در اشغال کويت مرتکب شد و هنوز که هنوز است اعراب بابت آن خجالتزدهاند. باورم شده که برای اين که چنين باری به دست جمهوری اسلامی به دوش تمام مسلمانها گذاشته بشود يک جور آمادگی جهانی هم وجود دارد. يعنی با اين تهديدی که جزايری کرده که حساب مخالفان خارج کشور را میرسيم خود غربیها هم دستی دستی امکانش را فراهم کنند تا چنين عملی به وقوع بپيوندد و بعد از ادامهی ماجرا بهره برداری کنند. اين مشابه همان پوست خربزهایست که زير پای صدام حسين هم گذاشته بودند تا بعدن بشود از نتايج آن استفاده کرد. همين چيزی که الان هيچکس اسمی از امت واحده عربی نمیشنود. اگر اين فرضيه دربارهی مسلمانها درست باشد، که به نظرم من هست، آنوقت بايد آدمهای مذهبی همين حالا بر عليه سرتيپ جزايری اعلام جرم کنند چون غيرمذهبیها که از بدنامی اسلام صدمه نمیخورند. فیالواقع کدام آدم ضد هيتلری از بدنامی هيتلر و حزب نازی صدمه خورده که حالا غيرمذهبیها از بدنامی اسلام صدمه بخورند؟ بر زمينت میزند نادان دوست يعنی همين جناب سرتيپ جزايری.
روز دوم. داستان پناهجويان دارد برای دولت کوين راد تبديل میشود به بزرگترين معضل سياسی دولت ايشان. امروز جان هوارد، نخست وزير قبلی استراليا، در يک مصاحبهای گفته که کوين راد هيچ برنامهای برای متوقف کردن ورود پناهجويان از طريق دريا ندارد و اين که اندونزی دوباره تبديل شده به سکوی پرش پناهجويان به طرف استراليا يعنی سياست خارجی کوين راد شکست خورده است. يک کمی که دقيق میشويد میبينيد اندونزی به دليل اختلافی که با دولت کارگزی استراليا دربارهی منطقه پاپوآی اندونزی دارد از طريق پناهجويان میخواهد دولت استراليا را بگذارد توی کار انجام شده. اين همان اوضاعیست که جمهوری اسلامی و افغانستان دارند که به محض اين که جمهوری اسلامی میخواهد دولت افغانستان را تحت فشار بگذارد با بگير و ببند افغانها را وادار به خروج از ايران میکند و دولت افغانستان هم نمیداند با اين جمعيت بيکار و بیپول چه کار بايد کرد و در نتيجه گرفتاریاش را به نفع جمهوری اسلامی حل و فصل میکند. در دورهی جان هوارد نوع برخورد دولت استراليا با پناهجويان دريايی به شدت خشن بود. يک وقتی هم رسانهها گزارش کردند که خود دم و دستگاه دولت باعث غرق شدن کشتی پناهجويان شده. از آن طرف هم کمپ وومرا با آن سابقهی بدنامش باعث شده بود هر کسی که به فکر ورود با قايق باشد از همان بدو ورود به قايق صابون همه جور برخوردی را به تنش بمالد. حالا جان هوارد گفته است که برخورد دولت راد با موضوع پناهجويان باعث شده تا دولت استراليا از برنامههای مهاجرتیاش دست بکشد و به جای نيروی متخصص پناهجو وارد کشور کند. البته مصاحبهی مفصل جان هوارد به همينجا ختم نمیشود چون گفته است که اگر استراليا در اوضاع خراب اقتصادی جهان صدمه نخورده همهاش مربوط به پس اندازیست که دولت من از خودش باقی گذاشته و دولت راد هنوز برای اثبات کارآيی برنامههای اقتصادیاش نتيجهای به دست نداده. خلاصه که دارد دوباره دعوای حزب کارگر و ليبرال اوج میگيرد منتها دليلش دولت کوين راد نيست، دليل اصلی اين است که مايکل ترنبل، رهبر حزب ليبرال در مجلس، به شدت مورد انتقاد اعضای حزب است و در نتيجه جان هوارد را آوردهاند وسط ميدان.
روز سوم. توی وبسايت راديو فرانسه ديدم نوشتهاند احمدینژاد برای وزارت رفاه و تامین اجتماعی صادق محصولی را پيشنهاد داده. يعنی محصولی بعد از تقلب در وزارت کشور قرار است دستمزدش را از وزارت رفاه برداشت کند؟
روز چهارم. بعضیها را بايد مديريت کرد در حالی که بعضیها اصولن خودشان مديرند. گوردون براون نخست وزير بريتانيا از آنهايیست که در دوران تونی بلر شاخصترين وزير دارايی يا مثلن خزانهدار کل اين کشور بود و هر چقدر که بلر در عالم سياست کارآيی داشت در بخش اقتصادی همه چيز در دست گوردون براون بود. انصافن هم که مديريت اقتصادیاش عالی بود. منتها حالا که براون شده است نخست وزير جزو بدترين نخست وزيران اتحاديهی اروپاست و در بدترين نتايج انتخاباتی را در 40 سال گذشته برای حزب کارگر به دست آورده. يکی از گرفتاریهای براون اين است که بلافاصله بعد از تونی بلر وارد صحنه شده و شخصيت کاريزماتيک بلر هنوز دارد تأثير اجتماعی او را تداوم میدهد. جالب هم هست که دو تا موضوع مهم در جريان نخست وزيری بلر وجود داشت که قدرت مديريت داخلی و بينالمللی او را نشان داد. يکی مرگ دايانا و دومی جنگ عراق. در عوض گوردون براون در المپيک پکن نشان داد که از يک حدی بيشتر نمیتواند در مقابل اتفاقات بينالمللی مقاومت کند. به او پيشنهاد کرده بودند که به مناسبت درگيریهای تبت با دولت چين در زمان المپيک گفتگو کند يا به آن واکنش نشان بدهد در نتيجه او در افتتاحيه المپيک شرکت نکرد اما بيش از اين نتوانست کاری از پيش ببرد و در اختتاميه المپيک شرکت کرد و هيچ جايی هم در مورد وقايع تبت به دولت چين تذکر جدی نداد. حالا البته بحران اقتصادی جهان هم برای شده است قوز بالای قوز و انتظارات از يک وزير سابق دارايی با سوابق درخشان اين است که بتواند دست کم بريتانيا را از بحران خارج کند، که فعلن هنوز خبری نيست.
روز پنجم. به نظرم يک اتفاق جالبی دارد توی ايران میافتد. اتفاق اين است که جمهوری اسلامی متوجه شده که برخلاف انتظار آن چه که در ايران دارد رخ میدهد اشارهای به تجزيه شدن ايران ندارد بلکه اشارهاش به حق و حقوق مردم است. يعنی حتی دار و دستهی ريگی در سيستان و بلوچستان هم حرفی از استقلال نمیزنند بلکه میگويند حق بلوچها را بدهيد. خوب اين که حرفشان را دارند با تفنگ میزنند موضوع ديگریست منتها همين دار و دستهای هم که باعث ايجاد ناامنی شدهاند نمیخواهند حکومت مستقل درست کنند. در اوايل اعتراضات مربوط به نتيجه انتخابات هم کسی حرفی از تغيير حکومت نزده بود بلکه ابطال انتخابات بود و بس. خوب خود حکومت کار را رسانده به جايی که حالا حرف همه اين است که جمهوری ايرانی. باز هيچ جايی نمیشنويد که حرفی از تجزيه ايران زده بشود. منتها نوع برخورد جمهوری اسلامی با موضوع حق و حقوق طوریست که خودش زمينههای ادعاهای خودمختاری را دارد فراهم میکند آن هم زورکی. يعنی میخواهد با کتک به آدم سير غذا بخوراند. اين که به يک گروهی از طوايف سيستان و بلوچستان اسلحه بدهند که از کشور محافظت کنند يعنی زمينهی درگيری فراهم کردن بين سيستانیها و بلوچها که خودشان زمينه درگيری دارند. يعنی از آن طرفی نتيجه نمیدهد که تفرقه بينداز و حکومت کن که مثلن اينها همديگر را کنترل کنند بلکه به واسطهی مسلح شدن میتوانند ادعای ارضی پيدا کنند و آنوقت حکومت بايد نيروی اضافی بگذارد برای جلوگيری از جدی شدن ادعاها. يک سری که برويد لرستان نمونههای داخلیاش را میبينيد. اين همان دسته گلیست که خود حضرات به آب دادهاند و با مسلح کردن عشاير آنها را به اسم بسيج عشاير به کار گرفتهاند منتها ميزان تلفات درگيریهای همين عشاير بر سر زمين و آب به مراتب بيشتر از تلفاتشان در برخورد با غير خودشان است و اگر وسط ايران نبودند تا با حال ده تا کشور مستقل درست کرده بودند.
روز ششم. بريتنی اسپيرز آمده استراليا ولی آمدنش شده است مايه دردسر برای خود او. ايشان جمعه شب در شهر پرث برنامه داشته ولی مردم بعد از سه تا آهنگی که با آنها لبخوانی کرده شروع کردهاند به اعتراض که با اين بليتهای گرانی که خريديم چرا لبخوانی میکنی؟ يکی دو روز قبل از آمدن بريتنی اسپيرز چند تا روزنامههای مهم استراليا به علاقمندان او گفته بودند که با اين برنامهی فشردهای که برای اسپيرز گذاشتهاند او حتمن چند تا از آهنگهايش را لبخوانی میکند و از حالا منتظر باشيد. با همهی اينها باز هم کسی باورش نشد که يک خوانندهای برای اولين بار بيايد به يک کشوری که کلی هم طرفدار دارد اما لبخوانی کند. از قرار که به محض رؤيت لبخوانی کردن بريتنی اسپيرز جمعيت زيادی محل کنسرت را ترک کردهاند. حالا همين الان هم ايشان دارد دومين برنامهاش را در پرث اجرا میکند و قرار است روز چهارشنبه اولين برنامه از سه شب برنامهاش را در ملبورن برگزار کند. اگر امشب هم لبخوانی کند آنوقت توی ملبورن از خجالتش درمیآيند.
و روز هفتم. گفتم بنويسم اين چند وقته کيک نپختم که باخبر باشيد. منتها اين هفته میپزم. اهالی محترم، دوستان و علاقمندان اگر مايل به خوردن کيک هستيد خبرم کنيد که قرار و مدار بگذارم يک دلی از عزا دربياوريد.
نظرات