حالا شما فکر کن
يکی از بدنامترين سياستمداران استراليا يک آدمی بوده به نام Sir Johannes Bjelke-Peterse که اسم او را به اختصار Joh مینويسند. از قضا که ايشان سروزير همين ايالت کوئينزلند هم بوده و هم عمر طولانی داشته و هم دورهی کاریاش بيش از همهی سياستمداران ديگر استراليا بوده يعنی از سال 1968 تا 1987. علت بدنامی جو جلکه اين بوده که بعد از مدت کوتاهی که به مقام سروزيری ايالت رسيده نيروی پليس را پاکسازی کرده و آدمهای خودش را گذاشته بوده در مسند و در نتيجه هر مخالفت سياسی را به اسم آشوبگری میسپرده به پليس. پليس ايالتی هم حسابی خدمت مخالف سياسی جو میرسيده. در تمام دوران صدارت همين جناب درهای ايالت به روی دنيا تقريبن بسته بوده و هر کسی میخواسته در کوئينزلند سرمايه گذاری کند میبايست میرفته يکی از دار و دستهی همين جو را میديده. يعنی يک جمهوری اسلامی مدل خودمان. بلاخره آفتاب صدارت ايشان با اعتراضات مردم غروب میکند و تازه گند داستان هم درمیآيد که جو و دوستانش چقدر در آن سالهای خفقان پليسی به جيب زدهاند. ايشان در سال 2005 در سن 94 سالگی قبض را میگيرند و میروند آن دنيا منتها در تمام سالهای قبل مشغول بازپرداخت بدهیهايی بودهاند که دادگاه به عنوان جريمه برایشان بريده بوده. خيلی از مقامات آن روزگار يعنی دوست و رفقای جو هم از تمام نشانههای دولتیشان خلع شده بودند. حالا توی کوئينزلند يک دم و دستگاه آموزش دبير برای دبيرستانها هست که خود همين جناب جو جلکه در زمان صدارتش آن را بنيانگذاری کرده. دليل بنا شدن اين مؤسسه هم اين بوده که ديگر آدم از خارج از ايالت وارد نشود برای آموزش دانش آموزان. حالا اين مؤسسه نه تنها دبير برای دبيرستانهای داخلی تربيت میکند بلکه منبع درآمد ايالت هم هست چون خيلی از دانشجويان خارجی برای تحصيل در همين مؤسسه میآيند بريزبن و کلی هم پول با خودشان به ايالت سرازير میکنند. اسم جو جلکه را هم روی يک تابلو زدهاند و نصب کردهاند جلوی در همان مؤسسه. يعنی گاهی آدم خوب که دقيق میشود میبيند توی تاريخ گاهی بدترين آدمها بهترين کارها را برای مردم يک سرزمين انجام دادهاند. ياد حرف عبدالکريم سروش افتادم که خطاب به خامنهای نوشته بود ما داريم برای جشن پايان ديکتاتوری مذهبی آماده میشويم. فیالواقع خود همين جناب خامنهای و دار و دستهی کودتاچیها ما را دارند از يک گرفتاری هزار و چهارصد ساله نجات میدهند.
اين هم از قسمت تبليغات.
يک جايی ماشينم را پارک کردم تا برگشتم ديدم قبض جريمه را گذاشتهاند زير برف پاککن. گفتم 60 دلار پياده شدم رفت پی کارش. قبض را که نگاه کردم ديدم جنابشان هشدار داده که اينبار صفر دلار جريمه ولی دفعهی بعد از خجالتتان درمیآييم. يعنی دفعهی بعد علاوه بر پول پارکينگ چهار تا شاخه گل هم میگذارم زير برف پاککن که قدردانی کرده باشم از محبت همکاران بخش جريمه شورای شهر بريزبن.
اين هم از جريمه صفر دلاری.
خدمت شما عرض کنم که اين کيکهای فنجانی که عکسشان همين زير هست محصول حسن هستند که ديروز قرار بود يکیشان را بخورم که امروز دربارهی مزهشان هم بنويسم منتها از دست اينجانب دررفت و در نتيجه از روی شما هم شرمنده هستم که فقط بايد عکس ببينيد و دو کلمه هم از مزهشان نشنويد.
اين از قسمت عدو شود سبب خير.
توی موزه يک صندلی هست که اخيرن اينجانب خودم را مزين فرمودهام به استفاده از آن. صندلی مورد اشاره مربوط است به ماساژ کمر و پا و نشيمن. ظاهرن يکی از حضرات قديمی موزه کمر درد داشته و رفته اين صندلی را خريده و بعد هم همينجا گذاشته و رفته. دو تا دم و دستگاه ماساژ دارد. يکیشان يک مدل ماساژ ژاپنیست که وقتی دکمهاش را میزنيد تقريبن احساس میکنيد صندلی مربوطه لوزههایتان را هم بسته به ماساژ دادن. درست روبروی صندلی هم يک تلويزيون بزرگ با دی وی دی گذاشتهاند. دو هفته پيش رفتم روی صندلی مورد بحث نشستم و با اجازهتان زدم روی ماساژ ژاپنی و در نتيجه خوابم برد. خيلی دشمنتان ببيند ولی احساس اين که در مصر زير درخت نخل نشستم و بهبه يک گروه موسيقی هم دارند میزنند و میرقصند بهم دست داد. حالا مصر با آن وضعيت خراب ديکتاتوری و حسنی مبارک و مفتی الازهر و همينطور بگيريد تا پيمان ننگين کمپ ديويد و صلح با رژيم اشغالگر قدس و ياران من اندوه لبنان کشت ما را، يعنی با آن وضعيت خراب. خيلی واقعن افتضاح بود و اميدوارم برای درک واقعيات جهان در هر صورت گذارتان به يکی از آن صندلیها بيفتد. حالا انصافن آدم با ماساژ ژاپنی از مصر سردربياورد خيلی معلوم است دنيا پيشرفت کرده.
توی موزه يک صندلی هست که اخيرن اينجانب خودم را مزين فرمودهام به استفاده از آن. صندلی مورد اشاره مربوط است به ماساژ کمر و پا و نشيمن. ظاهرن يکی از حضرات قديمی موزه کمر درد داشته و رفته اين صندلی را خريده و بعد هم همينجا گذاشته و رفته. دو تا دم و دستگاه ماساژ دارد. يکیشان يک مدل ماساژ ژاپنیست که وقتی دکمهاش را میزنيد تقريبن احساس میکنيد صندلی مربوطه لوزههایتان را هم بسته به ماساژ دادن. درست روبروی صندلی هم يک تلويزيون بزرگ با دی وی دی گذاشتهاند. دو هفته پيش رفتم روی صندلی مورد بحث نشستم و با اجازهتان زدم روی ماساژ ژاپنی و در نتيجه خوابم برد. خيلی دشمنتان ببيند ولی احساس اين که در مصر زير درخت نخل نشستم و بهبه يک گروه موسيقی هم دارند میزنند و میرقصند بهم دست داد. حالا مصر با آن وضعيت خراب ديکتاتوری و حسنی مبارک و مفتی الازهر و همينطور بگيريد تا پيمان ننگين کمپ ديويد و صلح با رژيم اشغالگر قدس و ياران من اندوه لبنان کشت ما را، يعنی با آن وضعيت خراب. خيلی واقعن افتضاح بود و اميدوارم برای درک واقعيات جهان در هر صورت گذارتان به يکی از آن صندلیها بيفتد. حالا انصافن آدم با ماساژ ژاپنی از مصر سردربياورد خيلی معلوم است دنيا پيشرفت کرده.
اين هم از اين.
يکی از معروفترين ورزشکاران استراليا يک شناگریست به نام Stephanie Rice که در المپيک پکن هم سه تا مدال طلا گرفت و رکورددار شنای 400 متر آزاد زنان هم هست. استفانی رايس اهل همين بريزبن است و چون خيلی خوش قيافه هم هست در همين مدت بعد از المپيک پکن تبديل شده به مدل عکاسی و تبليغات کالاهای مختلف. حالا تازگیها يک تبليغی از ايشان منتشر شده که اصلن آدم میافتد از زور خنده. يک شرکت قديمی توی استراليا هست که از سال 1950 تا به امروز کارشان تجارت برنج بوده. اسم شرکت هم عبارت است از SunRice. يک جوری زورکی خودشان را قالب کردهاند به UNICEF که برنجی که توليد میکنند سرشار از مواد مغذیست و اجازه گرفتهاند که لوگوی يونيسف را هم استفاده کنند. منتها مشکلشان اين است که میخواهند زيره به کرمان صادر کنند، يعنی به اسم يونيسف میخواستند برنجشان را به جنوبشرقی آسيا صادر کنند. مستحضر هم که هستيد جنوبشرقی آسيا از زور بدبختی هيچ عايداتی ندارند الا همين برنجکاری و چيزی هم آنجا زياد است آب باران است و شاليزار. همين حضرات ويتکنگها در دوران جنگ ويتنام هر روز با يک مشت برنج خام میرفتند ميدان جنگ. حالا اين شرکت سان رايس مسير را عوضی رفته و در نتيجه محصولشان هم خريداری ندارد. بنابراين مجبور شدهاند برنج را بياورند توی بازار داخلی بفروشند. برای فروش اين برنج رفتهاند با استفانی رايس قرارداد بستهاند که عکس او را روی پوسترهای تبليغاتیشان چاپ کنند. حالا عکس استفانی رايس را میبينيد که برای برنج دانه درشت سان رايس تبليغ میکند. آدم قهرمان شنای المپيک باشد، مانکن عکاسی هم باشد آنوقت بعد برای برنج تبليغ کند. انگار انجمن ديابت برای شکر سفيد تبليغ کند. البته شما سخت نگيريد اونحوری هم میشود، مثلن امتياز کارخانه ميکده قزوين را دادهاند به حوزه علميه قزوين. به قول هانيه فکر کن ...
يکی از معروفترين ورزشکاران استراليا يک شناگریست به نام Stephanie Rice که در المپيک پکن هم سه تا مدال طلا گرفت و رکورددار شنای 400 متر آزاد زنان هم هست. استفانی رايس اهل همين بريزبن است و چون خيلی خوش قيافه هم هست در همين مدت بعد از المپيک پکن تبديل شده به مدل عکاسی و تبليغات کالاهای مختلف. حالا تازگیها يک تبليغی از ايشان منتشر شده که اصلن آدم میافتد از زور خنده. يک شرکت قديمی توی استراليا هست که از سال 1950 تا به امروز کارشان تجارت برنج بوده. اسم شرکت هم عبارت است از SunRice. يک جوری زورکی خودشان را قالب کردهاند به UNICEF که برنجی که توليد میکنند سرشار از مواد مغذیست و اجازه گرفتهاند که لوگوی يونيسف را هم استفاده کنند. منتها مشکلشان اين است که میخواهند زيره به کرمان صادر کنند، يعنی به اسم يونيسف میخواستند برنجشان را به جنوبشرقی آسيا صادر کنند. مستحضر هم که هستيد جنوبشرقی آسيا از زور بدبختی هيچ عايداتی ندارند الا همين برنجکاری و چيزی هم آنجا زياد است آب باران است و شاليزار. همين حضرات ويتکنگها در دوران جنگ ويتنام هر روز با يک مشت برنج خام میرفتند ميدان جنگ. حالا اين شرکت سان رايس مسير را عوضی رفته و در نتيجه محصولشان هم خريداری ندارد. بنابراين مجبور شدهاند برنج را بياورند توی بازار داخلی بفروشند. برای فروش اين برنج رفتهاند با استفانی رايس قرارداد بستهاند که عکس او را روی پوسترهای تبليغاتیشان چاپ کنند. حالا عکس استفانی رايس را میبينيد که برای برنج دانه درشت سان رايس تبليغ میکند. آدم قهرمان شنای المپيک باشد، مانکن عکاسی هم باشد آنوقت بعد برای برنج تبليغ کند. انگار انجمن ديابت برای شکر سفيد تبليغ کند. البته شما سخت نگيريد اونحوری هم میشود، مثلن امتياز کارخانه ميکده قزوين را دادهاند به حوزه علميه قزوين. به قول هانيه فکر کن ...
اين هم از قسمت تبليغات.
يک جايی ماشينم را پارک کردم تا برگشتم ديدم قبض جريمه را گذاشتهاند زير برف پاککن. گفتم 60 دلار پياده شدم رفت پی کارش. قبض را که نگاه کردم ديدم جنابشان هشدار داده که اينبار صفر دلار جريمه ولی دفعهی بعد از خجالتتان درمیآييم. يعنی دفعهی بعد علاوه بر پول پارکينگ چهار تا شاخه گل هم میگذارم زير برف پاککن که قدردانی کرده باشم از محبت همکاران بخش جريمه شورای شهر بريزبن.
اين هم از جريمه صفر دلاری.
خدمت شما عرض کنم که اين کيکهای فنجانی که عکسشان همين زير هست محصول حسن هستند که ديروز قرار بود يکیشان را بخورم که امروز دربارهی مزهشان هم بنويسم منتها از دست اينجانب دررفت و در نتيجه از روی شما هم شرمنده هستم که فقط بايد عکس ببينيد و دو کلمه هم از مزهشان نشنويد.
نظرات