هفت روز هفته

روز اول. اشتباه بزرگ بلاخره سر زد. اظهار تمايل خامنه‌ای به يک طرف دعوای سیاسی، او را از مقام رهبری خلع کرد. اين را ديگر همه نوشته‌اند، و حالا می‌شود با خيال راحت درباره‌ی سازماندهی اوليه‌ی اين بازی با صراحت تمام حرف زد. خوب حالا البته با همه‌ی دستگيری‌ها هنوز آدم‌های جالب ديگری هستند که نزديک شدن بهشان می‌تواند سرعت تحولات را زيادتر کند. در مقابل آن اشتباه روز جمعه، دستگيری اين آدم‌‌های جالب را می‌شود جزو اشتباهات ناگزير قلمداد کرد. اشتباه ناگزیر هم يعنی جاده‌ی يکطرفه. حسين شريعتمداری يک وقتی نوشته بود که فرمان را می‌کنيم و ترمز را هم به هکذا و توی جاده‌ی يکطرفه به سرعت می‌رانيم. از قرار جناب‌شان درباره‌ی موتورسيکلت راندن اظهار نظر کرده بودند منتهای مراتب اشتباه بزرگ خامنه‌ای اين بود که کليد قطار را دادند دست شريعتمداری و دوستان‌شان.

روز دوم. کشته شدن دو گروگان بريتانيایی در عراق، آن هم توسط يک گروه شيعی يعنی مراسم به خانه‌ی همسايه‌ها هم کشيده شد. معنی‌اش اين است که حضرات بدشان نمی‌آيد همين الان يک نيروی خارجی وارد اعتراضات داخلی ايران بشود يا اصولأ از حمله‌ی نظامی يکی از کشورهای غربی استقبال می‌کنند. راه افتادن جنگ برای خواباندن عائله‌ی انتخابات و اعتراضات داخلی همان حربه‌ای‌ست که توانست جمهوری اسلامی را در مقابله با گروه‌های سياسی به موفقيت قاطع برساند. همين حالا هم بدشان نمی‌آيد که همان اتفاقات دوباره تکرار بشوند. برای همين هم جسد دو تا گروگانی که دو سال پيش در عراق ربوده شده بودند دو روز پيش پيدا شد.

روز سوم. در حوزه‌ی رهبری سياسی سه لايه وجود دارد که از بالا به پايين تعدادشان بيشتر می‌شود. هر چقدر رهبران لايه‌ی بالا اهل کارهای فکری هستند، يا بايد باشند، در لايه‌های پايين‌تر بايد اجرايی‌تر باشند و همين اجرايی‌ها هستند که دست آخر با مردم کوچه و خيابان سر و کار دارند. اين که گاهی يک رهبر سياسی مثلأ می‌آيد با مردم را راهپيمايی می‌کند معنی‌اش اين است که مسير حرکت در لايه‌ها مسدود نیست و می‌شود مردم عادی هم به رهبری سياسی برسند. منتهای مراتب رهبران سياسی از جنبه‌ی تعداد تابع همان قاعده‌ی هرم هستند که به طرف قاعده‌ی هرم زيادتر و اجرايی‌تر می‌شوند. حالا اين نمايه را بگذاريد در اوضاع ایران. خاتمی و رفسنجانی و خامنه‌ای در يک سطح قرار دارند. بعد می‌رسيم به لايه‌ی کانديداها که شامل موسوی و کروبی و رضايی و احمدی نژاد است. بعد هم می‌رسيم به لايه‌ی مشاوران که عبارتند از نبوی و تاج زاده و ابطحی و مشایی و از اين دست آدم‌ها. يادتان هست که می‌گفتند در جريان کوی دانشگاه تاجزاده و بعضی مشارکتی‌ها به کوی دانشگاه رفت و آمد داشتند؟ حالا طرف مقابل رفته و لايه‌ی دوم، يعنی کانديداها را بی اثر کرده و لايه‌ی سوم را هم بازداشت کرده. در نتيجه کانديداهای معترض به دليل فقدان نيروی رابط با عامه‌ی مردم گرفتار مشکل ارتباطی هستند. علاوه بر اين همين لايه‌ی سوم در واقع رهبران خيابانی هم هستند که می‌توانند مثل دوران کوی دانشگاه بروند با نيروهای مؤثر در صحنه مراوده داشته باشند. بازداشت اين‌ها باعث شده لايه‌ی اول و دوم نتوانند با جامعه حرف بزنند. خوب سؤال اين است که آیا در درون گروه‌ عامه آدم‌هايی وجود دارند که بيايند و جای اين لايه‌ی سوم را بگيرند؟ جواب اين سؤال را همين حضراتی که دارند بگير و ببند می‌کنند به ما می‌دهند. فکر می‌کنم بايد منتظر کشف رهبران جدید مردمی توسط دار و دسته‌ی کودتا باشيم.

روز چهارم. در بين بازداشتی‌ها اسم سعيد حجاريان هم هست. به نظرم اين از همه مهم‌تر است. چرا؟ اهميتش اين است که دار و دسته‌ی کودتا از بالا تا پايين همه‌شان نظريه‌ی فشار از پايين و چانه زنی از بالا را پذيرفته‌اندو حالا دارند فشار از پايين را حس می‌کنند. منتها دو تا اشکال اساسی توی اين پذيرش و آن دستگيری هست. اين يکی را خيلی بايد فسفر می‌سوزاندند که متوجهش بشوند. حضرات فکرشان اين بوده که فشار از پايين که طبيعتأ مربوط به توده‌ی مردم است و معطوف به نان شب. البته اين حرف درستی است. بنابراين اول از همه سعی کردند در اين مدت چهار سال پول بريزند توی دست و بال مردم و ايضأ تورم بتراشند. شعار نفت آوردن سر سفره‌ی مردم و طرح وام‌های کوچک وزارت کار برای بنگاه‌های اقتصادی زود بازده هم مربوط به همين داستان بود که گرفتاری نان شب را از جلوی چشم مردم بردارند. منتهای مراتب تورم ناشی از اقتصاد احمدی نژادی باعث شد همه‌ی آن پول ريخته بشود به چاه ويل و هر چقدر پول دست مردم آمد از آن طرف خرج زندگی‌شان بيشتر شود. در نتيجه باز دوباره مردم فقير شدند. فشار اقتصادی می‌تواند روی همه‌ی لايه‌های اجتماعی اثر بگذارد و تحصيلکرده و بيسواد هم ندارد. منتهای مراتب وقتی جامعه از يک حدی فقيرتر شد، يعنی وقتی برود زير خط فقر، آن وقت داستان نان شب موضوعيتش تغيير می‌کند به اين که چرا فقيريم. يادتان هست که موسوی همين را در حرف‌های انتخاباتی‌اش زد که يکی از مشاورانش گفته که سرنوشت ايران فقر نبود و نيست؟ حالا آن سؤال چرا ما فقيريم می‌شود سؤالی که بايد از متولی اقتصاد کشور پرسيد و طبيعی‌ست که احمدی نژاد، به عنوان مأمور رهبر، بخواهد با يک تير دو نشان بزند. يعنی تقصير فقر را بيندازد به گردن ديگران، مثل رفسنجانی و ناطق، و البته رقبای خامنه‌ای را از ميدان به در کند. از قضا اين کار می‌توانست مثمر ثمر باشد به شرط آن که خود ايشان و دوستان‌شان در فقير شدن مردم در اين چهار سال گذشته نقشی نمی‌داشتند. پاليزدار همه‌ی اين طرح را نقش بر آب کرد. يعنی پاليزدار آنقدری که بشود هدفدار حرف بزند نتوانست و جوگير شد و اطلاعات بيشتر از حد ارائه داد. يادتان که هست توی نوار گفته‌هایش به اصرار حاضران دو سه تا اسم ديگر را هم اعلام کرد؟ خوب نه که زوری می‌خواهند همه چيز را بخورد ملت بدهند در نتيجه هم پاليزدار را زندانی کردند و هم همان نقش بر آب را ادامه دادند در نتيجه حربه‌ی چه کسی ما را فقير کرد بی اثر ماند. منتهای مراتب سرعت واکنش مردم به نتيجه‌ی انتخابات که همان فشار از پايين است باعث شد خامنه‌ای باز کردن باب چانه زنی از بالا با دفاع روز جمعه‌‌اش از هاشمی او را تطهير کند. فی‌الواقع قرار بود با يک تير دو تا نشان بزنند ولی در عوض با همان يک تير دو بار خودشان را نشانه گرفتند. هر سلاحی که توليد می‌کنند يک ضد خودش را هم توليد می‌کنند و اين که حجاريان را گرفتند يعنی اين که می‌دانند فشار از پايين نتيجه بخش است و لابد به دنبال پادزهرش می‌گردند.

روز پنجم. آدم تفريح می‌کند وقتی حسن نصرالله در حالی که از انظار عمومی غايب است و حرف‌هايش را تلويزيونی می‌زند، درباره‌ی اوضاع ايران اظهار نظر می‌کند. ايشان هوادارانش را برای يک سال فرستاد توی خيابان‌های بيروت که برای کسب حق وتو در دولت، چادر بزنند توی خيابان و همانجا بمانند تا حق وتو بگيرند منتهای مراتب حزب ايشان در انتخابات مجلس لبنان شکست خورد و طبيعی‌ست که در دولت هم نمی‌‌تواند کاری از پيش ببرد چون نمايندگانش در مجلس آنقدری نيستند که به اعضای حزب الله رأی اعتماد بدهند. حالا حسن نصرالله هم کم‌کم بايد يک فکری برای آينده‌ی سياسی حزب الله بکند. لابد خيلی طولی نمی‌کشد که حضرت‌شان بازنشسته بشوند.

روز ششم. وقتی می‌‌خواهند زمين‌های کشاورزی را آبياری کنند يک اصل کليدی را رعايت می‌کنند. آن اصل اين است که منبع آب بايد آنقدر پرفشار باشد که آب در يک ضرب تمام زمين کشاورزی را تا ته فرا بگيرد و بعد از آن آب شروع کند به نفوذ به زمين. اگر آب را با فشار کم برسانند به زمين، آب در همان نقطه‌ای که از منبع خارج می‌شود به زمين فرو می‌رود. در عالم سياست به اين کار می‌گويند نظام تشکيلات حزبی که هنوز که هنوز است وقتی درباره‌ی بهترين نمونه‌اش در ايران حرف می‌زنند می‌گويند توده‌ای‌ها بهترينش بودند. يعنی اطلاعات را در کوتاه‌ترين زمان ممکن به رده‌های پايين حزب می‌رساندند و البته هر رده‌ای از رهبران را که می‌گرفتند باز يک عده‌ی ديگری بودند که می‌توانستند تشکيلات را اداره کنند. شايد اگر توده‌ای‌ها به شوروی وابسته نبودند حالا نمونه‌ی خوبی برای کار سياسی می‌شدند. خوب حالا برای باخبر کردن مردم از اوضاع انتخابات و منظم کردن اعتراضات هيچ تشکيلاتی وجود ندارد و با قطع کردن خطوط مخابراتی همه چیز می‌رود روی هوا. همه چيز هم در خبررسانی تلفنی و اينترنتی خلاصه شده. بنابراين خبرها قبل از اين که به دورترها برسند در همان لايه‌ی اول اطرافيان خبرسازها باقی می‌مانند. اين اشکال فعلأ گريبانگير رهبران معترضان شده و اگر ديرتر از اين بجنبند آنوقت مردم بعد از مدتی بيخبری يا دريافت خبرهای متناقض از هم پاشيده می‌شوند. طبيعی هم هست که حتی اگر تجمع مردم پاشيده نشود آنوقت فرصت خبرسازی‌ به دست آدم‌های طرف مقابل می‌افتد و می‌توانند جماعت را منفک کنند. خوب برای اين گرفتاری چه می‌شود کرد؟

و روز هفتم. فوکوياما کلی به گردن ما ایرانی‌ها خیلی حق دارد. بلکه هم ما به گردن او حق داريم که نمونه‌ی عملی پايان تاريخ فوکوياما را داريم در جامعه‌ی خودمان نشان می‌دهيم. نظريه‌ی پايان تاریخ فوکوياما یعنی همین چیزی‌ که ما ایرانی‌ها داریم از ثمراتش در مقابل حکومت کوتاچی‌ها بهره می‌گيريم. تاريخ را می‌شود با دو تا کليک آورد جلوی چشم‌مان که يادمان بيفتد چه چيزهايی گفته شده و چه چیزهايی گفته می‌شود. تاريخ توی يوتيوب و گوگل است و البته توی گوشی‌های موبايل. تاريخ انقلاب اسلامی در فيس بوک و توييتر دارد ساخته می‌شود. به نظرم کم‌کم بايد برای ورود به دنيای توسعه يافتگی آماده بشويم. حتی اگر حضرات کودتاچی همين حالا بتوانند صدای مردم را خاموش کنند، که نمی‌توانند، ولی دست کم پايان تاريخ را به ما نشان دادند. به نظرم يک روزگاری غصه‌شان بشود که کاش به حالا دست کم يک قرن پيش اين اتفاقات می‌افتاد که تا امروز برسد چیزی از دم و دستگاه واتيکان کم نداشتند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار