از موز و شکلات و بزرگراه
من توی هله هوله خوری کم بد نيستم. البته عواقب هم دارد که تا بتوانم پای آن هم میایستم. اگر هم نتوانستم که بلاخره چند ساعتی کش و تقلا میکنم که من و هله هولهها از دست همديگر خاص بشويم. اين که سيب و پرتقال را با نان بخورم فکر نمیکنم برای خيلیها تازگی داشته باشد. قبلأ ديده بودم که ديگران هم سيب و پرتقال و انگور را با نان بخورند.
حالا امروز حدود ساعت ده صبح داشتم قهوه میخوردم ديدم يک خانمی آمد نشست پشت ميز کناریام و يک نان باگت دراز هم توی دستش بود. يک کمی که اسباب و وسايلش را گذاشت روی صندلیهای کناری، از توی کيفش يک موز درآورد و گذاشت کنار نان باگت که اندازهشان کند. بعد نان را به اندازهی درازی موز بريد، پوست موز را کند و موز را گذاشت وسط نان باگت و شروع کرد به خوردن. همين که میگويند فک آدم کش میآيد، به نظرم فک من هم کش آمد. اصلأ خيلی تازگی داشت که ببينم يک آدمی موز را با نان باگت بخورد.
اين از موز با نان باگت.
اين درختی که عکسش را گذاشتهام همين پايين ببينيد
حالا امروز حدود ساعت ده صبح داشتم قهوه میخوردم ديدم يک خانمی آمد نشست پشت ميز کناریام و يک نان باگت دراز هم توی دستش بود. يک کمی که اسباب و وسايلش را گذاشت روی صندلیهای کناری، از توی کيفش يک موز درآورد و گذاشت کنار نان باگت که اندازهشان کند. بعد نان را به اندازهی درازی موز بريد، پوست موز را کند و موز را گذاشت وسط نان باگت و شروع کرد به خوردن. همين که میگويند فک آدم کش میآيد، به نظرم فک من هم کش آمد. اصلأ خيلی تازگی داشت که ببينم يک آدمی موز را با نان باگت بخورد.
اين از موز با نان باگت.
اين درختی که عکسش را گذاشتهام همين پايين ببينيد
اين درخت خيلی عزيز درست سر راه هر روزهام هست و جزو کشفیات جديدم به حساب میآيد. به پلنگ آقا هم اطلاع دادم که بداند يک درختی هست منتها نگفتم کجاست چون ممکن است خيلی ريشهای خدمتش برسد. آن اول کار فکر میکردم درخت پرتقال باشد. قيافهی ميوهاش شبيه به پرتقال بود، منتها بعد از اولين اقدام در چيدن ميوه متوجه شدم که نارنگیست. قيافهاش خيلی با نارنگیهای معمولی فرق دارد. و مزهاش اصلأ و اصلأ شيرين نيست. ترش است. آما خيلی خوشمزهست. اينجانب هر روز يک فقره نارنگی از درخت مورد نظر برداشت میکنم و میخورم. فقط هم روزی يک نارنگی.
آن پايينیهايش فعلأ تمام شده و برای کندن نارنگیهای بالايی ايجاب میکند که يک مقداری يا به درخت آويزان بشوم يا شاخههای ايشان را به طرف زمين بکشم. در نتيجه حالا ماندهام با آن خيلی بالاتریهايش چه بايد کرد؟ نارنگی اصولأ کيلويی دو دلار است و يک کيلويش هم به اندازهی يک هفته را کفاف میکند منتها آدم که بخواهد ببيند مشکل از خودش است يا از درخت لاجرم هر روز يک جور بايد نارنگی از درخت بکند. اگر درخت مورد نظر نزديک ماشينم بود حتمأ يک نردبان میگذاشتم صندوق عقب ماشين که هر روز با نردبان و خيلی با وقار بروم بالا و نارنگی بکنم، منتها کمبود امکانات در همينجا خودش را نشان میدهد که پارکينگ را کنار درخت نساختهاند.
اينطور که پيش میرود ممکن است چند روز ديگر اهل محل خودشان روزی نيم کيلو نارنگی بگذارند زير درخت که آقای محترم لطفأ خجالت بکشيد. منتهای مراتب گاهی آدم فکر میکند همهی مغازهی ميوه فروشی را هم بدهند يک دستت، باز با يک دست ديگرت به درخت ميوه آويزان میشوی و اين يکی خيلی بيشتر کيف دارد.
اين هم از نارنگی و موضوع آيا اشکال از درخت است يا از اون لحاظ.
يک فروشگاه زنجيرهای هست که لابد خيلی جاهای ديگر هم هست. اسمش Aldiست. آن اوايل کارش دم و دستگاه قفسههايش رو به راه نبود و هر چه را میگذاشتند برای فروش همهشان توی سبدهای بزرگ بودند. از قرار حالا ديگر اوضاع مالیشان خيلی فرق کرده چون قفسه بندی دارند. حسن رفته بود و از همين فروشگاه کلی شکلات و بيسکويت خريده بود و چون خيلی خوشمزه بودند لاجرم حالا Aldi شده است کعبهی آمال شکلات و بيسکويت، و خيلی دست حسن درد نکند اما شکممان درد گرفت.
مثل آب ميوه گيری همينطور شکلات و بيسکويت است که مصرف میکنيم. يک جوری هم شده که گاهی از فرط خوردن دچار لالمانی میشويم. درست در همين لحظات است که آدم فکر میکند اين دهان بستی به زور شکلات و بيسکويت، بيزحمت دهانی باز کن. خلاصه که اگر به دنبال شکلات و بيسکويت خيلی خوشمزه و با قيمت مناسب هستيد حتمأ تشريف ببريد Aldi و سلام حسن را به صندوقدارشان برسانيد.
اين هم از بيسکويت و شکلات.
امروز توی باشگاه ورزشی ديدم يک جنابی که هيکلش شبيه يک مثلث بزرگ بود که دو تا چوب نازک هم زيرش گذاشته باشند يک قوطی بزرگ زده زير بغلش. يک کمی که ورزش کرد رفت از توی قوطی دو قاشق پودر ريخت توی قمقمهی آب و يک کمی بهمشان زد و فرستاد به خندق بلا. از کنارش که رد میشدم روی قوطی را خواندم ديدم از همين پودرهای Musashi هست منتها از نوع تولید انفجاری عضلات. مواد اينها مستقيمأ روی ميتوکندریهای درون سلولی اثر میکند و سوخت و ساز سلولی را به شدت زياد میکند. همين هم میشود که تمام موادی که وارد بدن میشود در عضلات جذب میشوند. گرفتاری اين مواد هم اين است که تا وقتی میخورندشان عضلات به همان شکل خيلی فجيع بزرگ میمانند ولی تا خوردنشان را قطع کنند فعاليت ميتوکندریها هم از حد عادی کمتر میشود و در نتيجه چربیست که توی بدنشان تلنبار میشود. فکر کردم خبرتان کنم که اگر ورزش میکنيد گرفتار اين پودرها نشويد چون بعدأ بيشتر چاق میشويد.
اين هم از پودر و مثلت.
در ضمن خيلی سخت در حال آماده شدن برای ماراتن Gold Coast هستم و خدا را چه ديديد شايد بلاخره در جريان تشويق تماشاگران جوگير شدم و انداختم توی بزرگراه و تا بريزبن دويدم.
آن پايينیهايش فعلأ تمام شده و برای کندن نارنگیهای بالايی ايجاب میکند که يک مقداری يا به درخت آويزان بشوم يا شاخههای ايشان را به طرف زمين بکشم. در نتيجه حالا ماندهام با آن خيلی بالاتریهايش چه بايد کرد؟ نارنگی اصولأ کيلويی دو دلار است و يک کيلويش هم به اندازهی يک هفته را کفاف میکند منتها آدم که بخواهد ببيند مشکل از خودش است يا از درخت لاجرم هر روز يک جور بايد نارنگی از درخت بکند. اگر درخت مورد نظر نزديک ماشينم بود حتمأ يک نردبان میگذاشتم صندوق عقب ماشين که هر روز با نردبان و خيلی با وقار بروم بالا و نارنگی بکنم، منتها کمبود امکانات در همينجا خودش را نشان میدهد که پارکينگ را کنار درخت نساختهاند.
اينطور که پيش میرود ممکن است چند روز ديگر اهل محل خودشان روزی نيم کيلو نارنگی بگذارند زير درخت که آقای محترم لطفأ خجالت بکشيد. منتهای مراتب گاهی آدم فکر میکند همهی مغازهی ميوه فروشی را هم بدهند يک دستت، باز با يک دست ديگرت به درخت ميوه آويزان میشوی و اين يکی خيلی بيشتر کيف دارد.
اين هم از نارنگی و موضوع آيا اشکال از درخت است يا از اون لحاظ.
يک فروشگاه زنجيرهای هست که لابد خيلی جاهای ديگر هم هست. اسمش Aldiست. آن اوايل کارش دم و دستگاه قفسههايش رو به راه نبود و هر چه را میگذاشتند برای فروش همهشان توی سبدهای بزرگ بودند. از قرار حالا ديگر اوضاع مالیشان خيلی فرق کرده چون قفسه بندی دارند. حسن رفته بود و از همين فروشگاه کلی شکلات و بيسکويت خريده بود و چون خيلی خوشمزه بودند لاجرم حالا Aldi شده است کعبهی آمال شکلات و بيسکويت، و خيلی دست حسن درد نکند اما شکممان درد گرفت.
مثل آب ميوه گيری همينطور شکلات و بيسکويت است که مصرف میکنيم. يک جوری هم شده که گاهی از فرط خوردن دچار لالمانی میشويم. درست در همين لحظات است که آدم فکر میکند اين دهان بستی به زور شکلات و بيسکويت، بيزحمت دهانی باز کن. خلاصه که اگر به دنبال شکلات و بيسکويت خيلی خوشمزه و با قيمت مناسب هستيد حتمأ تشريف ببريد Aldi و سلام حسن را به صندوقدارشان برسانيد.
اين هم از بيسکويت و شکلات.
امروز توی باشگاه ورزشی ديدم يک جنابی که هيکلش شبيه يک مثلث بزرگ بود که دو تا چوب نازک هم زيرش گذاشته باشند يک قوطی بزرگ زده زير بغلش. يک کمی که ورزش کرد رفت از توی قوطی دو قاشق پودر ريخت توی قمقمهی آب و يک کمی بهمشان زد و فرستاد به خندق بلا. از کنارش که رد میشدم روی قوطی را خواندم ديدم از همين پودرهای Musashi هست منتها از نوع تولید انفجاری عضلات. مواد اينها مستقيمأ روی ميتوکندریهای درون سلولی اثر میکند و سوخت و ساز سلولی را به شدت زياد میکند. همين هم میشود که تمام موادی که وارد بدن میشود در عضلات جذب میشوند. گرفتاری اين مواد هم اين است که تا وقتی میخورندشان عضلات به همان شکل خيلی فجيع بزرگ میمانند ولی تا خوردنشان را قطع کنند فعاليت ميتوکندریها هم از حد عادی کمتر میشود و در نتيجه چربیست که توی بدنشان تلنبار میشود. فکر کردم خبرتان کنم که اگر ورزش میکنيد گرفتار اين پودرها نشويد چون بعدأ بيشتر چاق میشويد.
اين هم از پودر و مثلت.
در ضمن خيلی سخت در حال آماده شدن برای ماراتن Gold Coast هستم و خدا را چه ديديد شايد بلاخره در جريان تشويق تماشاگران جوگير شدم و انداختم توی بزرگراه و تا بريزبن دويدم.
نظرات