جمعه برای زندگی
توی اين دو هفتهی گذشته مداوم فکر کردهام که چه کار بايد بکنم که سرخورده نشوم و يادم بماند که اعتراضم هنوز به نتيجه نرسيده و چه بسا برای به نتيجه رسيدنش هنوز کلی موانع سياسی، و از آن مهمتر، موانع فرهنگی هست. نتيجهاش اين بود که يادم افتاد بايد همهی اين اعتراضات را با زندگی عادی همراه کنم. يعنی انقلابی نشوم ولی به دنبال حقوق اجتماعیام باشم. شايد اگر امسال در انتخابات رأی نمیدادم و به اندازهی خودم دست از کوفتن به اين در صد سالهی دموکراسی خواهی ايرانی برمیداشتم حالا يک نوشتهی ديگری اينجا بود. ولی هم رأی دادم، هم خيلی خوشحالم که رأی دادهام، و هم حالا میدانم که بايد نشاط را به خودم و جامعهام برگردانم. همينقدری که از من برمیآيد همين کار را میکنم.
هيچ جای دنيای مدرن امروز بدون نشاط و هوشياری نمیشود فعاليت برای کسب حقوق اجتماعی را تضمين کرد.
نشاط اجتماعی همان پادزهریست که ما را زنده نگه میدارد تا آنقدر قوی بشويم که بتوانيم حقوق اجتماعیمان را بگيريم و هميشه با يک چشم باز بخوابيم که از دستشان ندهيم.
من بايد يادم بماند که نگذارم درهای زندگی به رويم بسته بشوند. برای همين هم "جمعه برای زندگی" را دوباره ادامه میدهم که يادم بماند بدون نشاط و هوشياری در زندگی واقعی همهی شعارهای متعالی ديگر بیارزش است. من هنوز زندگی میکنم.
بايد از همين زندگی انرژی بگيرم و خسته نشوم.
"جمعه برای زندگی" یک تعهد شخصیست برای خسته نشدن، درست در جایی که میخواهند خستهام کنند.
من خسته نمیشوم ... هرگز. ... هرگز.
و
پرشين سعيد واقفی: خدا مدتهاست که این سیاره را رها کرده است
نظرات