جمعه برای زندگی
امروز برای "جمعه برای زندگی" فکر کردم به جای اين هفته که چيزی ننوشتم يک کمی دربارهی شکر بنويسم و بعد يک موسيقی درست و حسابی، ... از اوناش ...، برای اهالی محترم بگذارم توی وبلاگ.
ديديد که گلفروشها برمیدارند گلهای سفيد را رنگی میکنند که؟ قدرت خدا يک رنگی هم میزنند که دو هزار تا جهش ژنتيکی هم رخ بدهد يکیشان گل اين رنگی درست نمیکند. يک کمی حرفهایترها دو سه تا رنگ را قاطی میکنند و به خورد گل مادر مرده میدهند و آن ته داستان گل يشمی خال خال درست میکنند.
همين خال خالش منو کشته.
اتفاقأ اصل داستان هم همين خال خالی شدن گلهاست که موضوع خيلی مهمیست و حالا دارد در علوم پزشکی هم هيجان درست میکند. چرا؟
اول بايد بپرسيم چه میشود که رنگ از توی سطل میرسد به ساقه و گلبرگ. جوابش اين است که توی بافت گياه يک ناودانهای باريکی وجود دارد که بهشان میگويند آوند. کار اين آوندها مثل رگهای خونیست که خون را به اندامهای بدن میرسانند. منتها بعضی از آوندها اول آب را از ريشه میبرند به برگ و وقتی آب تبديل شد به شيرهی پرورده آنوقت بعضی آوندهای ديگر همين شيره را توی گياه پخش میکنند که عمدهاش میرود به گلبرگها و همين است که تبديل میشود به گلاب. يا اگر گياهش خيلی مهم و اينا باشد اين شيرهی پرورده تبديل میشود به مواد مخدر.
بنابراين آوندها مسئول نقل و انتقال مواد خام و پرورده در گياه هستند. اما نکتهی جالبش اين است که آوندها صاف از يک نقطه خاص میروند به يک نقطهی خاص ديگر. مثلأ يک گروهشان از ريشه میروند به يک نقطهی خاص از گلبرگ و اگر رنگدانهی در آن نقطه از گلبرگ وجود داشته باشد آنوقت مواد شيميايی فعال کننده يا از کار اندازندهی آن رنگدانه از طريق همين آوندها میروند به گلبرگ و دست آخر میبينيد يک جايی از گلبرگ به رنگ قرمز درآمده.
حالا اگر توی يک گلفروشی کار کنيد و از اين بازیهای رنگی دربياوريد گاهی میبينيد يک جاهای عجيب و غريبی از گياه رنگ آميزی شده که در گياهان مشابهش اين مدلی از آب درنمیآيد. اين اتفاق مربوط است به جهش ژنتيکی که در بين گلهای يک مزرعهی گل که هر بار هزاران گل از آن چيده میشود خيلی طبيعیست. درست مثل جهشهای ژنتيکی در جمعيتهای انسانی که گاهی انواعی از نقائص ژنتيکی را درست میکنند.
اين جهشها باعث میشود آوندها به جای مقصد هميشگیشان از يک نقاط ديگری سردربياورند. از جنبهی مولکولی اين جور جهشها باعث میشود چسبی که بين دستههای آوندها هست ضعيف بشود و يک آوند ناخلف تحت تأثير مواد جاذب ديگر قرار بگيرد و سرش را بيندازد پايين و برود يک جای ديگری و سينما برود و سيگاری هم بشود.
اين چسب مربوطه چيزی نيست جز همين شکر خودمان، همين چيزی که زياد خوردنش عوارض دارد و آدم چاق میشود، گاهی هم که به آدم میگويند شما لطفأ شکر زيادی نخور، که از هزار تا فحش بدتر است.
اين شکر در عالم شيمی بدن اسمش هيدروکربن است يعنی ترکيبی که هم اتم اکسيژن دارد، هم اتم کربن و هم اتم هيدروژن. نوع قرار گرفتن اين سه تا عنصر به اضافهی بعضی ملحقات ديگرش باعث میشود انواع مختلفی از هيدروکربنها در طبيعت وجود داشته باشد. از قضا که نفت هم هيدروکربن است منتها بعضیها به جای اين که بگويند شما لطفأ شکر زيادی نخوريد میگويند نفت میآوريم سر سفرهتان، که اين هم با توجه به موقعيت شکر از اون لحاظ از صد تا فحش بدتر است.
خوب اين هيدروکربنها در بدن باقی موجودات زنده و از جمله آدمها هم هستند و درست همان کاری را میکنند که در آوندهای گياه انجام میدهند، يعنی رشتههای عصبی را به همديگر میچسبانند. اين چسبيدن رشتههای عصبی به همديگر معنیاش اين است که پيام عصبی با قدرت تمام از يک نقطهی دستگاه عصبی میرود به يک نقطهی ديگر. قدرت تمام هم اين است که اگر تعداد رشتههای عصبی کم باشد آنوقت پيام عصبی با تأخير به مقصد میرسد، همين اتفاقی که در مورد صدمه ديدن نخاع میافتد. ديدهايد که کسانی که نخاعشان صدمه ديده حرکاتشان تأخيریست؟ اين مربوط است به همان کم بودن تعداد رشتههای عصبی و کاهش پيام عصبی.
چيزی که در عالم تحقيقات پزشکی خيلی هيجان انگيز شده اين است که میشود ژنهای توليد کنندهی انواعی از هيدروکربنها را از کار انداخت و بعد نگاه کرد که چه بلايی به سر رشتههای عصبی میافتد. اين بلايی که به سر اعصاب میآيد کمک میکند که با از کار انداختن هر ژن يک قسمت از نقشهی هدايت عصبی معلوم بشود و دست آخر معلوم میشود که چه عامل شيميايی در مثلأ نخاع صدمه ديده اجازه نمیدهد رشتههای عصبی از نقطهی صدمه ديده رد بشوند و چه کاری میشود انجام داد که سلولهای عصبی هم درست مثل سلولهای پوست که وقتی زخمی میشوند خودشان باز ترميم میشود آنها هم ترميم بشوند.
اين داستان همهاش زير سر شکر است.
خوب حالا اگر دستگاه اعصابتان سالم است که چه بهتر، اما اگر جاسم است امروز برای دوستان جاسمی يک موسيقی ارمنی گذاشتهام در "جمعه برای زندگی" که از جاسم بودن دربيايند.
اين آقايی که قرهنی میزند اسمش هووانس وارطانيان است و جزو معروفترين قرهنی نوازان دنياست. ضمنأ اين قطعه را برای پلنگ آقا گذاشتم ديدم خوب جواب داد. پلنگ آقا روزهای جمعه يک چند دقيقهای تبديل میشود به مدل آزمايشگاهی.
ديديد که گلفروشها برمیدارند گلهای سفيد را رنگی میکنند که؟ قدرت خدا يک رنگی هم میزنند که دو هزار تا جهش ژنتيکی هم رخ بدهد يکیشان گل اين رنگی درست نمیکند. يک کمی حرفهایترها دو سه تا رنگ را قاطی میکنند و به خورد گل مادر مرده میدهند و آن ته داستان گل يشمی خال خال درست میکنند.
همين خال خالش منو کشته.
اتفاقأ اصل داستان هم همين خال خالی شدن گلهاست که موضوع خيلی مهمیست و حالا دارد در علوم پزشکی هم هيجان درست میکند. چرا؟
اول بايد بپرسيم چه میشود که رنگ از توی سطل میرسد به ساقه و گلبرگ. جوابش اين است که توی بافت گياه يک ناودانهای باريکی وجود دارد که بهشان میگويند آوند. کار اين آوندها مثل رگهای خونیست که خون را به اندامهای بدن میرسانند. منتها بعضی از آوندها اول آب را از ريشه میبرند به برگ و وقتی آب تبديل شد به شيرهی پرورده آنوقت بعضی آوندهای ديگر همين شيره را توی گياه پخش میکنند که عمدهاش میرود به گلبرگها و همين است که تبديل میشود به گلاب. يا اگر گياهش خيلی مهم و اينا باشد اين شيرهی پرورده تبديل میشود به مواد مخدر.
بنابراين آوندها مسئول نقل و انتقال مواد خام و پرورده در گياه هستند. اما نکتهی جالبش اين است که آوندها صاف از يک نقطه خاص میروند به يک نقطهی خاص ديگر. مثلأ يک گروهشان از ريشه میروند به يک نقطهی خاص از گلبرگ و اگر رنگدانهی در آن نقطه از گلبرگ وجود داشته باشد آنوقت مواد شيميايی فعال کننده يا از کار اندازندهی آن رنگدانه از طريق همين آوندها میروند به گلبرگ و دست آخر میبينيد يک جايی از گلبرگ به رنگ قرمز درآمده.
حالا اگر توی يک گلفروشی کار کنيد و از اين بازیهای رنگی دربياوريد گاهی میبينيد يک جاهای عجيب و غريبی از گياه رنگ آميزی شده که در گياهان مشابهش اين مدلی از آب درنمیآيد. اين اتفاق مربوط است به جهش ژنتيکی که در بين گلهای يک مزرعهی گل که هر بار هزاران گل از آن چيده میشود خيلی طبيعیست. درست مثل جهشهای ژنتيکی در جمعيتهای انسانی که گاهی انواعی از نقائص ژنتيکی را درست میکنند.
اين جهشها باعث میشود آوندها به جای مقصد هميشگیشان از يک نقاط ديگری سردربياورند. از جنبهی مولکولی اين جور جهشها باعث میشود چسبی که بين دستههای آوندها هست ضعيف بشود و يک آوند ناخلف تحت تأثير مواد جاذب ديگر قرار بگيرد و سرش را بيندازد پايين و برود يک جای ديگری و سينما برود و سيگاری هم بشود.
اين چسب مربوطه چيزی نيست جز همين شکر خودمان، همين چيزی که زياد خوردنش عوارض دارد و آدم چاق میشود، گاهی هم که به آدم میگويند شما لطفأ شکر زيادی نخور، که از هزار تا فحش بدتر است.
اين شکر در عالم شيمی بدن اسمش هيدروکربن است يعنی ترکيبی که هم اتم اکسيژن دارد، هم اتم کربن و هم اتم هيدروژن. نوع قرار گرفتن اين سه تا عنصر به اضافهی بعضی ملحقات ديگرش باعث میشود انواع مختلفی از هيدروکربنها در طبيعت وجود داشته باشد. از قضا که نفت هم هيدروکربن است منتها بعضیها به جای اين که بگويند شما لطفأ شکر زيادی نخوريد میگويند نفت میآوريم سر سفرهتان، که اين هم با توجه به موقعيت شکر از اون لحاظ از صد تا فحش بدتر است.
خوب اين هيدروکربنها در بدن باقی موجودات زنده و از جمله آدمها هم هستند و درست همان کاری را میکنند که در آوندهای گياه انجام میدهند، يعنی رشتههای عصبی را به همديگر میچسبانند. اين چسبيدن رشتههای عصبی به همديگر معنیاش اين است که پيام عصبی با قدرت تمام از يک نقطهی دستگاه عصبی میرود به يک نقطهی ديگر. قدرت تمام هم اين است که اگر تعداد رشتههای عصبی کم باشد آنوقت پيام عصبی با تأخير به مقصد میرسد، همين اتفاقی که در مورد صدمه ديدن نخاع میافتد. ديدهايد که کسانی که نخاعشان صدمه ديده حرکاتشان تأخيریست؟ اين مربوط است به همان کم بودن تعداد رشتههای عصبی و کاهش پيام عصبی.
چيزی که در عالم تحقيقات پزشکی خيلی هيجان انگيز شده اين است که میشود ژنهای توليد کنندهی انواعی از هيدروکربنها را از کار انداخت و بعد نگاه کرد که چه بلايی به سر رشتههای عصبی میافتد. اين بلايی که به سر اعصاب میآيد کمک میکند که با از کار انداختن هر ژن يک قسمت از نقشهی هدايت عصبی معلوم بشود و دست آخر معلوم میشود که چه عامل شيميايی در مثلأ نخاع صدمه ديده اجازه نمیدهد رشتههای عصبی از نقطهی صدمه ديده رد بشوند و چه کاری میشود انجام داد که سلولهای عصبی هم درست مثل سلولهای پوست که وقتی زخمی میشوند خودشان باز ترميم میشود آنها هم ترميم بشوند.
اين داستان همهاش زير سر شکر است.
خوب حالا اگر دستگاه اعصابتان سالم است که چه بهتر، اما اگر جاسم است امروز برای دوستان جاسمی يک موسيقی ارمنی گذاشتهام در "جمعه برای زندگی" که از جاسم بودن دربيايند.
اين آقايی که قرهنی میزند اسمش هووانس وارطانيان است و جزو معروفترين قرهنی نوازان دنياست. ضمنأ اين قطعه را برای پلنگ آقا گذاشتم ديدم خوب جواب داد. پلنگ آقا روزهای جمعه يک چند دقيقهای تبديل میشود به مدل آزمايشگاهی.
و اما باقی مطالب اين هفته:
پرشين سعيد واقفی: گيرستون اول،
علی آزموده: چند فيلم با يک بليط.
محسن نوربخش هم رفته گل بچينه.
نظرات