موهبت هرهر و کرکر رسانه‌ای

آن اواخری که ايران بودم يک بابايی پاپيچ‌مان شده بود در گروه دانش شبکه يک تلويزيون که نظريه جديدی دارد درباره زلزله و زمين‌شناسی سياره زمين و بايد نظريه‌اش را از تلويزيون پخش کنيم. مديرمان گفت چه کنيم؟ گفتم ما که مرکز علمی نيستيم، بهترين کار اين است که ايشان را بفرستيم يکی از دانشگاه‌ها و اگر اهل اين کار نظرشان مثبت بود آنوقت يک فکری برای تهيه برنامه بکنيم. گفت خودت همين‌ها را به طرفين بگو. بار بعدی که همان نظريه پرداز زنگ زد گوشی را دادند دست من که ايشان را بفرستم دانشگاه صنعتی شريف که پيش از آن با رئيس دانشکده فيزيک و رئيس انجمن فیزيک ايران که عضو همان دانشکده بود درباره‌اش حرف زده بودم. طرف را فرستاديم و دو سه روز بعد از دانشگاه خبر دادند که بی‌زحمت وقت ما را اينطوری نگيريد، اگر برنامه کمدی سفارش می‌دهيد از ما تأيیديه نخواهيد. چند روز بعد دوباره جناب نظريه‌پرداز زنگ زده بود و مديرمان را قبض روح کرده بود که رفته‌ام قم و نظريه را با چند نفر از بزرگان حوزه مطرح کرده‌ام و اکيدن خواسته‌اند که اين را بايد از تلويزيون پخش کنيد. گفت چه کنيم؟ گفتم من باشم سر همان حرف دانشگاه می‌مانم، حوزه‌ای‌ها را هم حواله می‌دهم به دانشگاه و انجمن فيزيک. گفت حالا اصلن خودمان هم که نمی‌دانيم اين بابا حرف حسابش چيست، خبرش می‌کنيم بيايد يک چای بخوريم بلکه رضایت داد از خير نظريه بگذرد يا يک راه ديگری پيدا می‌کنيم.

خبرش کردند که فردا بيا جام‌جم. فردايش از نگهبانی جلوی در ورودی زنگ زدند که اين آقايی که دعوتش کرده‌ايد می‌خواهد با وانت بيايد داخل، راه بدهيم يا نه؟ نظريه را با وانت آورده بود. مديرمان گفت بيايد. خودمان هم رفتيم پايین ساختمان که به وقت رسيدنش منظره واقعی را ببينيم. يک کره عظيم فلزی پشت وانت بود که رويش را با موکت‌های رنگ و وارنگ پوشانده بود و يک جاهایی را کنده بود که توی کره هم معلوم بشود و آن تو هم يک خروار پارچه و چند تا توپ پلاستیکی و ... اصلن عظمتی بود. مجبور شديم همان پايین ساختمان دو ساعتی درباره نظريه جديد درباره زلزله سخنرانی بشنويم. من دو سه باری از زور خنده و به بهانه دستشويی رفتم داخل ساختمان و يک دل سير خنديدم منتها مدير بيچاره‌مان از ترس چهار تا نامه‌ای که از حوزه داده بودند دست همان بابا و هی نشان‌شان می‌داد يک تنه ايستاد و گوش کرد. دست آخر قرار شد نظريه را ببرد تا خبرش کنيم. کار به جاهای باريک کشيد و تنها راهی که به نظرمان می‌رسید اين بود که انجمن فيزيک را بگذاريم وسط که مانع پخش نظريه از تلويزيون بشود، که شد. احتمالن نظريه پرداز مورد نظر در اوضاع فعلی کتاب منتشر کرده باشد.

امروز داشتم نوشته‌ استادمان محمد قائد- خنده از بیخردی خیزد؟- را می‌خواندم ديدم نوشته‌اند: "گرچه دلمردگی مفهوم پیچیده‌ای نیست، مطمئن نیستم خنده دل را بمیراند دقیقاً یعنی چه. اما این‌قدر می‌دانیم افراط در هِرهِر و کِرکِر و زیاد با صدای بلند حرف‌زدن سبب می‌شود اکسیژن کمتری به مغز برسد و انسان به اراجیف‌گفتن، ‌یا بیشتر اراجیف‌گفتن، بیفتد.". هيچ نشانه‌ای از اين که اين حرف را از جايی نقل قول کرده باشند نديدم بنابراين آن "اين‌قدر می‌دانيم" يعنی خودشان می‌دانند.

اينجايی که من بخشی از کارهای تحقيقاتی‌ام را انجام می‌دهم اسمش "مرکز [تحقيقات] مغز کوئينزلند" يا QBI است. بلاخره هر چقدر از مغز و اعصاب و رشته‌های مرتبط با آن و کتاب و نشريه و مقاله و اطلاعات بخواهيد اينجا پيدا می‌شود. از قضا روی يکی از ديوارها و برای تفريح نوشته‌اند "آيا وقتی می‌خنديد دو تا از سلول‌های مغزتان را از دست می‌دهيد؟" اين را يکی از اهالی اينجا از روی يک وبسايت مربوط به بحث‌های علمی برای عموم برداشته است. وبسايت هم اینجاست برای اطلاع‌تان. توی همان وبسايت يکی در جواب نوشته: "اگر اينطوری بود تا حالا من مرده بودم".  

نه تنها هرهر و کرکر و با صدای بلند حرف زدن هيچ ربطی به کاهش اکسيژن در معز ندارد بلکه خنديدن باعث افزايش اکسيژن در خون و دسترسی بيشتر مغز به اکسيژن می‌شود. از قضا خنديدن با صدای بلند به کاهش هورمون‌های تنش کمک می‌کند و فشار هورمونی را از روی مغز و ساير اندام‌های بدن برمی‌دارد. اگر بيماری جدی در کار نباشد آن چيزی که به کاهش اکسيژن در مغز منجر می‌شود ارتفاع زياد، تنفس گازهای سمی و يا گاز خنده‌ست. البته نيکوتين و باقی دود و دم‌جات هم می‌تواند از جمله‌شان باشد! خنديدن جزوشان نيست ضمن اين که اگر به زياد و بلند حرف زدن باشد لابد مدام بايد معلم‌ها را آخر سال تحصيلی به جرم اشاعه خرافات مرخص کنند.  

برای اطلاع عمومی و اشاعه علم در ميان مردم و بخصوص درباره خنديدن اين هم شنيدنی‌ست که يکی از معروف‌ترين انجمن‌های علمی جهان که اسمش "انجمن امريکايی توسعه علم" يا AAAS است در راه‌اندازی يک وبسايت به نام "Science NetLinks" مشارکت کرده که درباره موضوعات عمومی برای علاقمندان به علم اطلاعات منتشر می‌کنند و سرفصل درسی هم دارند. قسمت مربوط به خنديدن هم دارند که اينجاست. حالا توی اين وضع اينترنت در ايران هم بلاخره بعضی اطلاعات دست يافتتی‌ست و بی‌اطلاعی آنقدرها هم موهبتی نيست.

به نظرم حضرات حوزوی به اندازه کافی کار دست علم داده‌اند- موضوع يکی و دو تا نمونه دعانویس توی کوچه هم نيست، کار به دم و دستگاه دولت و رئيس رؤسا رسيده- به همين دليل هم هست که آدم انتظار دارد برای جنابانی که نظريه‌پرداز را با وانت و چهار تا نامه می‌فرستند جلوی در رسانه‌، دستکم اهل رسانه زمينه خلق نظريات تازه فراهم نکنند که مثلن هرهر و کرکر باعث کاهش اکسيژن مغز می‌شود.

پست‌های پرطرفدار