برسد به دست آقای وزير آموزش عالی

يک کارهايی از همين دار و دسته حکومت باعث خجالت و آبروريزی‌ست. يعنی همين‌هايی که به جنبش سبز می‌گويند فتنه و چپ و راست هم مقام معظم‌شان به راه است.

يک همايش دو روزه در دانشگاه کوئينزلند برگزار شده که مربوط است به زبا‌شناسی. از اينطرف و آنطرف دنيا هم آمده بودند برای ارائه مطلب. من از ديروز در جريان همايش بودم و امروز هم که بابت علاقه شخصی‌ام آنجا بودم که سخنرانی‌ها را بشنوم.

يک دانشجويی از ايران برای همايش مقاله فرستاده بوده و برگزار کنندگان همايش هم مقاله را پسنديده بودند و قبولش کردند. نه که همايش در استراليا دارد برگزار می‌شود طبيعی‌ست که طبق معمول کلی آدم بيکاره هست که به جای همان دانشجوی مادر مرده بفرستند خارج. اين يکی مورد البته خيلی افتضاح‌تر شده. مقاله مربوط بوده به يک دانشجوی دانشگاه آزاد آنوقت رئيس دانشگاه آزاد ماکو را به جای آن آدمی که صاحب مقاله بوده فرستاده‌اند استراليا. بنابراين اسم ايشان را توی برنامه همايش نوشته بودند. يعنی آقايی به نام "سيف‌الدين آبارين" را به عنوان ارائه دهنده مقاله معرفی کرده‌اند. زمان ارائه مطلب هم همين امروز ساعت3 بعدازظهر بود.  


عنوان ايشان را که خودش خواسته اينطور بنويسند نوشته‌اند Chancellor. اسم دانشگاه هم عبارت است از دانشگاه آزاد اسلامی شعبه بين‌المللی ماکو.


ايشان پنجشنبه 10 فوريه رسيده است بريزبن که فردا و پس فردايش يعنی جمعه يازدهم و شنبه دوازدهم برود همايش و روز شنبه هم نوبت ارائه مطلب خودش بوده. اينجا که رسيده متوجه شده که مقاله را بايد به زبان انگليسی ارائه بدهد. در نتيجه چه کار می‌کند؟

در نتيجه دست به دامن اين و آن می‌شود که صاحب اين مقاله اصلن يک آدم ديگری‌ست و من نمی‌توانم مقاله را ارائه بدهم چون انگليسی‌ست. هر کاری هم می‌کنند ايشان تا آخر همين حرف را تکرار می‌کرده آنهم به زبان فارسی، يعنی دست به دامن يکی از شرکت‌‌کنندگان در همايش که ايرانی بوده می‌شود که به اين‌ها بگو که داستان اينطوری‌ست. حالا بعد؟

بعد پاپيچ همان شرکت‌کننده ايرانی می‌شود که بيا برای من بليت هواپيما بخر که من برگردم ايران. يعنی 24 ساعت هم نشده بوده که رسيده به استراليا. و بعد هم بيا برويم هتل را هم پس بدهم. آن بيچاره هم راه افتاده به عنوان مترجم رفته که ببينند می‌شود بليت برگشت خود آقای رئيس را تغيير بدهند؟ توی دفتر هواپيمايی گفته‌اند که نمی‌شود بليت را عوض کرد در نتيجه برای آقای رئيس دانشگاه بليت برگشت خريده‌اند. بعد رفته‌اند هتل، آنجا هم گفته‌اند که پول را پس نمی‌دهيم. ايشان هم رفته وسايلش را برداشته که بدود برود فرودگاه که ساعت 8 شب بليت برگشت داشته. همه چيز در کمتر از 24 ساعت.

آقای رئيس دانشگاه روز پنجشنبه با صرف هزينه مفصل به جای دانشجوی صاحب مقاله آمده استراليا، روز جمعه با يک بليت جديد برگشته رفته ايران. لابد الان ايران باشد. ارائه مقاله هم هيچ. يعنی کسی از اين آدم نمی‌پرسد که تو که ارائه مقاله‌ات ساعت 3 بعدازظهر شنبه بوده چطوری‌ست که روز شنبه همان ساعت ايران هستی؟ آنوقت به همان کسی که مترجمش بوده فرموده‌اند که اين اتفاقاتی که دارد در ايران می‌افتد زير سر رهبران فتنه‌ است.

بابا اين چه وضعی‌ست ديگر؟ همين چيزها آدم را متقاعد می‌کند که اين‌ها لياقت کشورداری ندارند. اين آقا با اين همه هزينه آمده بود اينجا و دست از پا درازتر برگشته. اسمش هم رئيس دانشگاه است. خوب است چقدر دانشجو زير دست اين آدم دارند گرفتاری می‌کشند؟ يعنی آن بيچاره‌ای که تحقيق را انجام داده الان چه دارد که بگويد يا به کی بگويد؟ حالا آقای وزير بفرماييد بی‌زحمت کجای دانشگاه و آموزش عالی را می‌خواهيد اسلامی کنيد؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار