هفت روز هفته

روز اول. دو تا پيام متفاوت دارد از کودتاچی‌ها منتشر می‌شود. يکی رو به مردم و دومی رو به مثلن خواص. تفکيک اين دو پيام، به نظرم، يکی از مهم‌ترين کارهايی‌ست که می‌شود انجام داد که وارد بازی‌شان نشويم. پيام اول همان اعدام‌هاست که تبليغش را هم گذاشته‌اند به عهده‌ی جنتی. يعنی دستت درد نکنه‌ای که جنتی می‌گويد خطاب به لاريجانی نيست، خطاب به مردم است که آتش مردم را برای مقابله تند کند. اين را ديگر همه می‌دانند که افراطيگری در شرايط فعلی بهترين هديه‌ای‌ست که می‌شود به کودتاچی‌ها تقديم کرد. ترور عليمحمدی هم يک بخش ديگر سناريوی به افراط کشاندن دانشگاهی‌هاست. پيام دوم هم مصالحه با خواص است که آن را هم گذاشته‌اند به عهده‌ی احمد خاتمی. در اين بازی دارند سعی می‌کنند اول مردم را به راه‌های مقابله خشن بکشانند و بعد آن بالا رابطه‌ی ميان مثلن رفسنجانی با معترضان را قطع کنند. دليلش هم اين است که می‌دانند پايگاه اجتماعی رفسنجانی بعد از نماز جمعه‌ای که خواند به شدت افزايش پيدا کرده و رفسنجانی در شرايط افراطی از ميدان کنار می‌کشد. خاتمی هم در چنين شرايطی کنار می‌کشد و اين را در دوران رياست جمهوری‌اش و در همين بيانيه‌هايی که اينروزها می‌دهد می‌شود ديد. حتی مردم هم تحمل افراطيگرایی را ندارند و همه‌ی اين‌ها برای کودتاچی‌ها جاذبه دارد. بنابراين با خيال راحت دو نفر را که جرم‌شان هم چيز ديگری‌ست به اسم معترضان اعدام می‌کنند تا مردم را تحريک کنند. اين بازی را در اوايل دوران جنگ هم انجام دادند و دار و دسته‌ی رجوی هم در اين مورد سنگ تمام گذاشتند و دست جمهوری اسلامی برای حذف مخالفانش باز شد. الان هم از سر ناچاری به اسم انجمن پادشاهی و دار و دسته رجوی دارند اعدام می‌کنند و اگر معترضان جنبش سبز به افراط کشيده بشوند آنوقت به راحتی به اسم جنبش سبز شروع می‌کنند به اعدام کردن. در شرايط فعلی که در داخل حکومت و حتی خانواده‌های‌شان هم مخالفت با کودتاچی‌ها زياد است کودتاچی‌ها نمی‌توانند مانور زيادی بدهند ولی به محض اين که اوضاع به اندازه‌ی دلخواه‌شان بحرانی بشود آنوقت مخالفان داخل حکومت هم تغيير جهت می‌دهند و اين برای سبزها خسارت بزرگی‌ست. درست شبيه به کاری که دار و دسته رجوی انجام دادند. ما واقعن به انقلاب يک شبه نياز نداريم بلکه به تغيير دموکراتيک نیاز داريم. تغيير دموکراتيک هم زمان لازم دارد.

روز دوم. يکی از رهبران حزب ليبرال در کوئينزلند روز چهارشنبه به جوليا گيلارد، معاون نخست وزير استراليا، گفته بود که گيلارد به دليل اين که خودش بچه ندارد از حال و روز والدين بيخبر است. داستان از اين قرار بود که تونی ابوت، رهبر حزب ليبرال، در مصاحبه با يک مجله گفته که خانواده‌های استراليايی در مورد موضوع دوشيزه ماندن دختران‌شان تا يک سن مشخصی حساسيت دارند ولی دولت کوين راد و بخصوص معاون نخست وزير از اين جنبه که جامعه‌ی جامعه‌ی استراليا را بر اساس اين واقعيت اداره کند ناکام مانده. البته معلوم نيست به نظر ليبرال‌ها جامعه بايد چطوری باشد که موضوع دوشيزگی دخترها در آن لحاظ شده باشد منتها جوليا گيلارد هم جواب داده که اين حرف‌هايی که ليبرال‌ها می‌زنند مربوط به دوران قديم است و الان دخترها خودشان درباره‌ی بدن‌شان تصميم می‌گيرند. تونی ابوت يک حرف خنده‌داری هم زده که حالا کارگرها شروع کرده‌اند به دست انداختن او. گفته است که بکارت دخترها يک هديه‌ی خداوندی‌ست. کارگرها می‌گويند اين حرف تونی ابوت مربوط به خانواده‌ی خودش است چون ايشان سه تا دختر دارد و لابد مانده‌ است که با دخترهايش که خيلی امروزی هستند چه کار کند. البته بچه نداشتن جوليا گيلارد شده است مايه‌ی بهانه‌ مداوم ليبرال‌ها منتها يک بهانه‌هايی می‌گيرند که بيشتر خنده‌دار است تا قابل تعمق. جالب‌ترین بخش اين بزن بزن‌ها هم مربوط به فمينيست‌هاست که به طور عمومی با ليبرال‌ها مشکل دارند و تا ليبرال‌ها درباره‌ی مسائل زنان اظهار نظر می‌کنند فمينيست‌ها هوار می‌شوند سرشان. اوا کاکس که فمينيست است و البته ستاد دانشگاه هم هست گفته تونی ابوت لابد دارد به دخترهايش ياد می‌دهد که چطوری هدايای خداوندی‌شان را با يک قيمت مناسب به خريداران بفروشند.

روز سوم. هک شدن سايت زمانه توسط ارتش سايبری ايران اتفاق خيلی خوبی‌ست چون ممکن است زمانه‌ای‌ها بلاخره بعد از مدت‌ها سايت‌شان را تغيير بدهند و کاربردی‌ترش کنند. بلاخره يک تغيير مسيری هم می‌دهند و در خلال کاوش‌های فرامنظومه‌ای‌شان يک توک پا به سياره زمين هم سری می‌زنند. از سه هفته پيش تصميم گرفتم چند تا سايت فارسی را به کلی نگاه نکنم، يکی‌شان سايت زمانه و يکی هم بالاترين بود. دو تای ديگر هم هست. حالا نظر شخصی‌ست که می‌نويسم ولی کهنگی خط و ربط و ظاهر اين سايت‌ها از جنبه‌ی محتوايی و ظاهری تحمل ناپذير شده. توی‌شان محتوا توليد نمی‌شود که تازگی داشته باشد، همينطور مطلب کهنه را بايد صد بار تکراری‌شان را بخوانيد. ديدم در وقتم صرفه جويی می‌کنم که اصلن سراغ اين چهار تا سايت نروم. اميدوارم بهتان برنخورد اگر به اين سايت‌ها علاقه داريد يا دست اندرکارشان هستيد.

روز چهارم. نتايج آماری نشان داده که از هر سه نفر کارمند اداری در استراليا يک نفرشان با يکی از همکاران‌شان دل داده‌اند و قلوه گرفته‌اند، آن هم در محل کار. آمار نشان می‌دهد 35 درصد اين دوستی‌ها کوتاه مدت بوده و 31 درصدشان بلند مدت. منتهای مراتب از اين همه داستان عشق‌ورزی فقط 5 درصدشان به ازدواج ختم شده. يک سوم حضرات، شامل زن و مرد، گفته‌اند که دوستی‌شان در محل کار خيلی بهشان چسبيده و 6 درصد جمعيت آماری هم گفته‌اند که به هر حال در محل کارشان اوضاع پا داده و بار خورده بهشان. ديگه بهتر از اين نمی‌شد بگم. محققان گفته‌اند که فشارهای کاری مشابه و اهداف مشترک کاری باعث می‌شود آدم‌ها به همديگر نزديک‌تر بشوند و اين نزديکی چنان عميق بشود که همکاران به نزديک‌ترين آدم‌های همديگر تبديل بشوند. البته جاذبه‌های معمولی هم در اين نزديک شدن‌ها مؤثر است منتها چون فقط 5 درصد از اين روابط به ازدواج منجر می‌شود بنابراين همه‌ی آنچه که از اين روابط دوستانه عايد محل کار خواهد شد يک مقدار زيادی اتلاف وقت است. يکی از پيشنهادهای مرتبط با اين آمارگيری اين است که ادارات زمان بيشتری را به عنوان مرخصی در اختيار کارمندان‌شان بگذارند.

روز پنجم. پيلم‌های بن‌لادن دارند بامزه می‌شوند. در آخرين پيامی که بن‌لادن قرائت کرده دشمنی‌اش با امريکا را ربط داده به امضا نکردن پيمان کيوتو. انصافن آدم به دو تا نتيجه می‌رسد. يکی اين که آثار تغيير اقليم و آب شدن يخچال‌های طبيعی در مناطق کوهستانی افغانستان آنقدر مشهود شده که صدای بن‌لادن هم درآمده، و دومی هم اين است که القاعده قرار است وارد گفتگوهای سياسی بشود. طبيعی‌ست که آدمی مثل بن‌لادن به دليل امکانات مالی بيشتر زندگی مرفه‌تری نسبت به سایر اعضای القاعده داشته. فاصله‌ی زندگی او با زندگی طالبان هم به مراتب بيشتر است. بن‌لادن در غرب زندگی کرده و حتی از منظر يک تماشاگر هم می‌تواند فاصله‌ی ميان دانش عمومی مردم در غرب با قبيله نشينان مثلن وزيرستان پاکستان يا کوهستان‌های افغانستان را بفهمد. جنگجويان القاعده و طالبان به دليل نياز مالی‌ای که دارند به اين گروه‌های ملحق می‌شوند و بعد هم احساسات رقيق ضد امريکايی‌شان را تقويت می‌کنند تا از منابع مالی بيشتری برخوردار بشوند. اين را خود ما در ايران داريم به چشم می‌بينيم که هر چقدر عرزشی‌ها با شدت و حدت بيشتری شعار بدهند تضمين بهتری برای درآمدشان پيدا می‌کنند. خوب حالا که احساسات ضد امريکايی در بين اين جنگجويان زياد شده متوجه شده‌اند که ممکن است پیوستن‌شان به امريکايی‌ها از جنبه‌ی مالی نفع بيشتری برای‌شان داشته باشد. بنابراين رهبران القاعده و طالبان نياز دارند منطق‌های جديد برای مبارزه بتراشند که بشود احساسات جنگجويان را تحريک کرد. مشابه اين را هم باز خود ما در ايران داريم می‌بينيم. از يک طرف ديگر خود جنگجويان هم متوجه تغييرات اقليمی محل زندگی‌شان شده‌اند. کشاورزی‌ به هم ريخته، گرما يا سرمای نامنطم دارند. منابع آبی‌شان کم شده و زندگی در مجموع شبيه به گذشته نیست. آدم دنياديده‌ای مثل بن‌لادن می‌داند که چنين اتفاقاتی در مناطق ديگر جهان هم اتفاق افتاده و خوب همين‌ها کافی‌ست تا بخواهد از موضوع تغييرات اقليمی هم به عنوان يک عامل ضدامريکايی بودنش استفاده کند. همين هم شده که انتقاد از امريکا را به موضوع پيمان کيوتو گره زده. به نظرم نگاه بن‌لادن به اتفاقات جهانی از نگاه رسانه‌های بين‌المللی به همان موضوعات پيشروتر است اين همان نقطه‌ای‌ست که رسانه‌ها در آن ضعيف هستند دليلش هم اين است که از بس که چسبيده‌اند به جنبه‌های سياسی موضوعات متوجه نيستند که چطور آدم‌هايی مثل بن‌لادن دارند موشکافانه از اطلاعات جديدی که در حوزه‌های مختلف توليد می‌شود بهره‌برداری سياسی می‌کنند.

روز ششم. اين هم از رکورد تاريخی راجر فدرر در جام تنيس آزاد استراليا. فدرر همين نيم ساعت پيش اندی موری را در سه ست شکست داد و رکورد جديدی در تصاحب گرند اسلم‌ها ثبت کرد. واقعن بازی جذابی بود. با وجود اين که اندی موری در ست آخر خيلی خوب بازی کرد منتها هنوز فدرر يک سر و گردن از تمام رقبايش بالاتر است.

روز هفتم. فردا يکی از روزهای مهم است. شايد جالب هم باشد. همان فردا درباره‌اش می‌نويسم که متوجه بشويد چرا مهم و جالب است. يک کمی صبر کنيد. برنامه ورزشی‌مان سر جای خودش هست. بهانه هم نداريم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار