سه هفته برای لاغر شدن

چرا اين عنوان را برای مطلب انتخاب کردم مربوط به يک کاری‌ست که قرار است با هم انجامش بدهيم. نمی‌خوام و ... فلان و اينا هم نداريم. يک کمی توضيح بدم اول.

اگر بنا باشد آدم گرسنه دين و ايمان نداشته باشد آنوقت از جنبه‌ی آزمايشگاهی بايد به اين نتيجه برسيم که آدم سير از جنبه‌ی دين و ايمان هيچ مشکلی ندارد. يک کمی آنطرف‌ترش هم اين است که آدم پرخور و طبيعتن چاق اصولن بايد پيغمبر باشد چون از زور سيری دارد می‌ترکد و همين نشانه‌ی نزديکی او به مبناء ايمان است.

البته شواهد سياسی نشان می‌دهد گاهی اينطوری‌هاست. مثلن فيلم‌های جناب قرائتی را که نگاه کنيد متوجه می‌شويد ايشان آن اوايل انقلاب خيلی لاغر بودند و فقط يک روز در هفته برنامه‌ی تلويزيونی داشتند. اما به مرور که فربه‌تر شدند ميزان ايمان‌شان هم بيشتر شد و رياست سازمان سوادآموزی را دادند به حضرت‌شان. آقای حسينی اخلاق در خانواده که موضوع آفتابه‌شان هم خيلی داستان داشت آن اوايل انقلاب که مثلن اخلاق در خانواده بودند لاغر تشريف داشتند ولی بعد که چاق شدند و کم مانده بود با وانت جا به جای‌شان کنند به نمايندگی مجلس رسیدند.

آی از دست اين شکم.

خوب وقتی خودمان را با اجداد غارنشين‌مان مقايسه می‌کنيم متوجه می‌شويم که هم ما و هم آن‌ها غذا خوردن‌مان از زور گرسنگی‌ بوده و هست. ولی آن اجداد بزرگوار گرفتاری‌هايی مثل ترافيک و خبرهای جور و واجور و تعصب و اين‌ها را نداشتند و سر تا ته گرفتاری‌شان اين بود که نکند فلان حيوان بخوردشان يا چه طوری فرار کنند. ضمن اين که حالا عجالتن فرار کنند ولی بعد يک دايناسوری بيايد دم خانه با حکم دادستان جلب‌شان کند توی کارشان نبوده. همين چهار تا از اين حکم‌های بازداشت موقت که تا چند سال هم موقتی ادامه دارد و زمان‌شان از حکم قطعی دادگاه هم بيشتر است باعث می‌شود تنش عصبی در آدم‌ها درست بشود و در نتيجه ميزان کوتيزول و انسولین بيشتری در خون ترشح بشود. در همين موقع است که سطل سطل انسولين و کورتيزول می‌ريزند توی خون‌تان.

انسولين و کورتيزول اصل داستان هستند چون باعث می‌شوند اشتهای‌تان زياد بشود و شروع به خوردن می‌کنيد. زمان توقف خوردن را مغز اعلام می‌کند چون مرکز گرسنگی و سيری در مغز قرار گرفته. اين مرکز محترم تا وقتی ميزان انسولين و کورتيزول موجود در خون زياد باشد اعلام آتش بس نمی‌کند و در نتيجه خوردن ادامه پيدا می‌کند. خوب استرس مدام به ترشح انسولين و کورتيزول بيشتر منجر می‌شود و اين هم يعنی پرخوری. حالا البته چند تا راه هست که از جنبه‌ی آزمايشگاهی معلوم شده می‌توانند به آدم کمک کنند که کمتر بخورد.

راه اول اين است که ماهی را حتی اگر بدتان می‌آيد بخوريد. بلاخره از هزار جور طبخ ماهی يکی‌شان بايد به مزاق‌تان خوش بيايد. بو ميده و اين‌ها و نداريم. گوشت ماهی حاوی امگا-3 هست که تحريک هورمونی مرکز گرسنگی مغز را کاهش می‌دهد. علاوه بر ماهی، چای سبز هم باعث آزاد شدن يک ماده‌ی شيميايی ضد التهابی می‌شود و مرکز سيری را به کار می‌اندازد.

راه دومش اين است که خوب بخوابيد. بين 7 تا 9 ساعت/ بر خلاف تصورتان که آدمی که خوب می‌خوابد چاق می‌شود از قضا وقتی خوب می‌خوابيد لاغر می‌شويد چون در مدت خواب دوپامين و سروتونين بيشتر در بدن‌تان ترشح می‌شود و استرس کمتری پيدا می‌کنيد. استرس هم که نباشد آدم لاغر می‌شود.

سومين راه اين است که غذای ساده بخوريد. نپريد توی ساندويچ فروشی که کار خودتان را راحت کنيد. حالا خيلی فرنگی هم هستيد به اطلاع‌تان می‌رسانم که توی همين فرنگ هم غذای ساده خوردن هيچ اشکالی ندارد. اگر قرار است لاغر بشويد غذای ساده بخوريد.

راه چهارم عبارت است از با جامعه بجوشيد. وقتی بيخودی خجالت می‌کشيد که برويد توی جمع‌های مختلف آنوقت اعتماد به نفس‌تان را از دست می‌دهيد و همين شما را دچار استرس می‌کند که نکنه من خيلی افتضاح هستم. بعد شروع می‌کنيد به خوردن و واقعن افتضاح می‌شويد. بلاخره توی هر جمعی يک نفر هست که بشود با او دو کلمه حرف بزنيد.

خوب دو تا راه ديگر هم هست و بعد يک کار حسابی.

راه پنجم اين است که برويد روبروی آيينه بايستيد و شکل بدن‌تان را از روی همان چيزی که توی آيینه می‌بينيد روی يک برگه کاغذ بکشيد. رودرواسی نکنيد با خودتان. دوست و رفقا و نزديکان‌تان خيلی قربان صدقه‌تان می‌روند و دروغ تحويل‌تان می‌دهند که خيلی خوش هيکل هستيد، بلاخره خودتان که جلوی آيينه بايستيد معلوم می‌شود راست گفته‌اند يا نه. تصوير خودتان را که کشيديد دست‌تان می‌آيد که چقدر بايد ورزش کنيد و اين يعنی راه ششم.

راه ششم هم همين ورزش کردن است.

به فکرم رسيده که از همين امروز با هم قرار بگذاريم برای سه هفته تمرين کنيم. جدی. فکر می‌کنم از طريق همين وبلاگ يک گروهی می‌شود درست کرد که با هم ورزش کنند و خودشان بشوند آقابالاسر خودشان. تقلب هم نکنند. صاف و پوست کنده هم بروند نتايج ورزش هر روزشان را بنويسند.

سه هفته ورزش. هر روز. روزی 45 دقيقه.

من هر روز در مدت اين سه هفته يک يادآوری می‌کنم. همين الان هم آن بالای ستون سمت چپ می‌نويسم که سه هفته برنامه ورزشی داريم. تمام عکس‌های ستون را هم عوض می‌کنم که احساس ورزشی بهتان دست بدهد. يک کمی فکر کنيد ببينيد بعد از سه هفته لابد سه چهار کيلو لاغر می‌شود. شايد هم با کنترل غذای‌تان خيلی بيشتر از اين‌ها لاغر بشويد. کلی دردهای استخوانی‌تان هم کم می‌شود. بابا اين وزن سنگين را بگذاريد روی دو تا لوله فلزی هم بعد از مدتی پدر صاحاب بچه‌ی لوله‌ها درمی‌آيد. استخوان‌های بدن که خيلی حساس‌ترند.

بهانه بيخود هم نگيريد. خانه‌تان کوچک هم که باشد و نخواهيد برويد توی خيابان راه برويد می‌توانيد روی زمين دراز بکشيد و پا دوچرخه بزنيد. غذا خوردن هم که دست خودتان است.

سه هفته شکلات نخوريد. چای شيرين هم نخوريد. به جايش چای تلخ بخوريد. آسمان نمی‌آيد به زمين برای سه هفته چای تلخ يا شکلات نخوردن. سيگار را هم تعطیل کنيد برای سه هفته. پولش را بدهيد ميوه بخريد.

اگر لباس ورزشی هم نداريد و فعلن نمی‌شود بخريد با يک دست لباس معمولی می‌توانيد ورزش کنيد. برای راه رفتن می‌شود کفش معمولی هم پوشيد. بهانه الکی برای خودتان درست نکنيد. پسر و دختر هم ندارد. عائله‌مند و مجرد هم ندارد. يک کمی قرار است لاغر بشويد و بس.

اگر دوست داشتيد وزن‌تان را توی کامنت‌ها بنويسيد با اسم مستعار که بعد از سه هفته بشود مقایسه‌اش کنيد. کمرو نباشيد. خجالت هم نکشيد. يعنی فايده‌ای ندارد اين کارها. روراست باشید با خودتان که وقتی تنها هم هستيد مقيد بشويد 45 دقيقه ورزش کنيد.

خوب از حالا سه هفته ورزش را شروع می‌کنيم. در ضمن هر چقدر خواستيد ناله کنيد بياييد همينجا توی بخش نظرخواهی ناله کنيد. برای اطرافيان‌تان ناله نکنيد. ببينيم می‌شود از راه دور اعتماد بنفس برای‌تان درست کرد يا نه.

شروع می‌کنيم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار