هفت روز هفته

روز اول. به نظرم کودتاچی‌ها از سه گانه‌ی زر و زور و تزوير فتيله‌ی قسمت زور آن را پايين کشيده‌اند و در عوض بخش تزوير را دارند علم می‌کنند. وقتی احمد خاتمی می‌گويد "برادران معترض" يعنی تزوير. صد البته که قسمت زر را هم گذاشته‌اند برای اين که تزوير که جواب بدهد آنوقت زر را بياورند به ميدان و فاصله‌ی ميان آدم‌ها را زياد کنند. البته خيال‌تان راحت که در پرده دوم نمايش زر را می‌گيرند آنوقت زور را آنقدر زياد می‌کنند که ديگر جا برای تزوير هم نباشد. خوب حالا بايد بپرسيم چرا اين سه گانه را دارند بازی می‌کنند؟ جنبش سبز با همه فراگيری‌اش در يک جاهایی پشت موانع عقيدتی متوقف می‌شود منتها رهبری اعتراضات از شکل مرکزی به شرايط بیمرکز تبديل شده و همين باعث شده تا موانع عقيدتی را بشود به سرعت شناخت. البته نکته‌ی جالب اين است که برای گروهی از فعالان سياسی خارج از کشور هنوز اين تصور وجود دارد که بايد برای يکدست کردن رهبری جنبش سبز با مثلن ميرحسين و کروبی بايد گفتگو کرد تا اگر بيانيه‌ای می‌دهند تمام جوانب موضوع را بسنجند. خوب اين همان مشکلی‌ست که جمهوری اسلامی هم دارد. يک کمی روشن‌ترش اين است که، به نظر من، در حال چهار گروه در حوزه‌ی سياسی ايران فعال هستند. يکی جمهوری اسلامی‌ست، دوم فعالان خارج از کشور، سوم طيفی که از ميرحسين و کروبی دفاع می‌کنند و چهارم گروه عظيمی از مردم که رهبری‌شان به طور گروهی شکل گرفته و می‌شود گفت فاقد رهبری مرکزی هستند اما بدون رهبر از همه‌ی گروه‌های ديگر بهتر دارند عمل می‌کنند. تلاش آن سه گروه ديگر در اين است که خودشان را به سطح رهبری اين گروه چهارم برسانند و از همينجاست که موضوع اتحاد مطرح می‌شود. اگر جمهوری اسلامی از روی تزوير با ميرحسين و کروبی بتواند متحد بشود آنوقت در يک محدوده‌ی زمانی به گروه چهارم مهلت می‌دهد که يا انقلابی باشند يا ضد انقلاب. اين همان حرف احمد خاتمی‌ست که گفته "معترضانی که خود را با نظام می‌دانند به شرطی که در "چارچوب قانون" رفتار کنند، برانداز نیستند و هیچگاه هم این افراد در زمره براندازان قرار داده نشده‌اند". خوب چارچوب قانون را هم خود همين آقايان تعيين می‌کنند که معنی‌اش همان انقلابی و ضد انقلاب است که اين را سعيد مرتضوی و دار و دسته سعيد امامی تعيين می‌کنند. فعالان خارج از کشور هم دارند سعی می‌کنند با ميرحسين و کروبی متحد بشوند. اين را از بيانيه‌ای که داده‌اند می‌شود فهميد، همانجايی که گفته‌اند "ما از مطالبات او در بیانیه حمایت می‌کنیم، اما ... دل بستن به اصلاح در چارچوب نظام خودکامه ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسی کنونی رسمیت یافته است،... دور از واقع بینی است". گروه ميرحسين و کروبی از جنبه‌ی جغرافيايی به گروه چهارم نزديک‌ترند منتهای مراتب از جنبه‌ی عقيدتی به نظر می‌رسد از آن‌ها دور باشند. خوب موسوی هنوز نخست وزير امام شناخته می‌شود و کروبی هم معمم است. نه خمينی سابقه‌ی درخشانی در بين جوان‌های امروز دارد و نه معمم‌ها. به اضافه‌ی اين که محدوديت‌های عقيدتی خودشان هم هست که نمی‌توانند از آن فراتر بروند. حالا خوب که نگاه می‌کنيد می‌بينيد جمهوری اسلامی از موضع تزوير وارد شده که بتوانند يک گروه بزرگ‌تری تشکيل بدهد. لابد می‌پرسيد پس فعالان خارج از کشور از چه موضعی وارد شده‌اند؟ جوابم اين است که آن‌ها از موضع بی‌اطلاعی وارد شده‌اند. بی‌اطلاعی‌شان مربوط به اين است که می‌گويند " دل بستن به اصلاح در چارچوب نظام خودکامه ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسی کنونی رسمیت یافته است ... دور از واقع بینی است". معنی اين حرف اين است که اول بايد با انقلاب کردن نظام ولايت فقيه و قانون اساسی‌اش را برداشت بعد نشست حکومت را اصلاح کرد. يعنی اول بکشيم بعد بشماريم. واقعن کسی در ايران به دنبال انقلاب کردن است؟ اشکل کار همينجاست. فی‌الواقع آن گروه بيمرکز هنوز بهتر از همه دارند عمل می‌کنند و جمهوری اسلامی هم با اين همه بگير و ببند هنوز برای متوقف کردنش نتوانسته کاری از پيش ببرد.

روز دوم. از بس که در ژانويه در بريزبن باران آمده يک اتفاق عجيبی در اين شهر افتاده. اتفاق عجيب اين است که درخت‌های مانگو به شدت به بار نشسته‌اند و از در و ديوار دارد مانگو می‌بارد. شديدن رسيده و خوشمزه و اگر دوست و آشنايی داشته باشيد که خانه‌شان يک درخت مانگو داشته باشد آنوقت چپ و راست برای‌تان مانگو می‌آورد. از بعضی کوچه‌ها و خيابان‌ها که رد می‌شويد می‌بينيد مانگوهای رسيده‌ افتاده‌اند توی مسير ماشين‌ها و مقدار زيادی از مسير را بايد از روی پوست مانگو رد بشويد. قابل توجه‌تان هم اين که 46 درصد از مجموع ويتامين‌های موجود در مانگو مربوط است به ويتامين سی. حالا فعلن بريزبن را سراسر سی گرفته.

روز سوم. مصاحبه‌ی عنايت فانی با محمد حيدری، کنسول سابق ايران در نروژ، به معنای واقعی می‌رود روی اعصاب آدم. يعنی سطحی‌تر از اين نمی‌شد با يک آدمی مصاحبه کرد. اصولن سؤال‌های فانی نه حساب و کتاب دارد، نه منش. معلوم نيست اين سؤال‌هايی که می‌پرسد از کجا شروع می‌شود و به کجا می‌رسد. يعنی دست آخر که مصاحبه‌اش را مرور می‌کنيد از فرط درهم و برهم بودن سؤالاتش به نظرتان می‌رسد اين که به عنوان سؤال آخر پرسيد اصولن سؤال اول است و آن وسط‌ها هم يک سؤال‌هايی پرسيد که دانستن‌شان به هيچ دردی نمی‌خورد و در عوض چندين سؤال مهم را نپرسيد. به نظرم کسی در بی‌بی‌سی جرأت ندارد به فانی تذکر بدهد که اين چه وضع سؤال کردن است. جالبش هم اين است که اين مدل سؤال کردن‌های فانی دارد الگو می‌شود برای يکی دو تا مجری ديگر. مصاحبه‌ی جمال‌الدين‌ موسوی با ماشاالله آجودانی را ببينيد که چقدر موسوی شبيه به فانی سؤال می‌پرسد و دست آخر هم آجودانی را عصبانی می‌کند و مصاحبه با همين عصبانيت و سرهم بندی سريع موسوی تمام می‌شود.

روز چهارم. بازی‌های تنيس آزاد استراليا هم شروع شده و در دور چهارم آن قرار است فدرر با ليتون هيوويث استراليايی روبرو بشود. راجر فدرر را که می‌شناسيد ولی از ليتون هيوويث ممکن است خيلی ندانيد. هيوويث اصولن استراليايی‌ست و در آدليد به دنيا آمده منتها در شهر ناسائو در باهاما زندگی می‌کند. علتش هم اين است که از فرط مسافرت کردن مدام از خانواده‌اش دور است بنابراين رفته‌اند مثلن وسط کره زمين زندگی کنند که مسافرت کردن برايش آسان‌تر باشد. ايشان در سال 2000 و در سن 20 سالگی به عنوان جوان‌ترين قهرمان تنيس حرفه‌ای جهان شناخته شد چون جام تنيس آزاد امريکا را برد و سال بعد هم همين جام را برد و در سال 2002 ويمبلدون را برد. همه چيز درباره‌ی مقام‌های هيوويث يک طرف، بددهنی او هم يک طرف ديگر. ايشان اصولن بابت بددهنی کردن‌هايش مدام جريمه شده و به قول ديويد نعلبنديان، هيوويث در هيچ تورنمتی يک دوست هم ندارد. بدترين مورد جريمه‌اش مربوط می‌شود به دعوای او با يک خط نگهدار سیاهپوست که هنوز که هنوز است به او می‌گويند نژادپرست. هر چقدر فدرر خوش تيپ و خوش سر و زبان است اين هيوويث از آن طرف بام افتاده. شرکت ژاپنی يونکس هم حامی مالی هيوويث است. حالا به هر حال فدرر است و ايشان.

روز پنجم. عکس‌هايی که کودتاچی‌ها از معترضان منتشر می‌کنند بيشتر به قصد ترساندن است. چرا؟ خوب، به نظرم، حکومت چاره‌ای جز ترساندن ندارد که خيلی هم خنده‌دار است. فی‌الواقع اگر قرار بود تهديد کردن چاره ساز باشد خوب بايد تا به حال مردم از ترس کهريزک و مرگ کوتاه می‌آمدند. کسی کوتاه نيامده و حالا حضرات مجبورند يک قدم بروند عقب‌تر و کاری را که می‌بايست پيش از کشتن انجام می‌دادند بعد از کشتن انجام بدهند. دقيقن همينجاست که موضوع جالب می‌شود. دليل انتشار عکس‌های معترضان برخورد قضايی با معترضان است. تکليف برخورد قضايی را هم که رئيس پليس تعيين کرده که محاربه‌ست. ضمن اين که مجازات محارب را هم که جناب رادان و مرتضوی با هم انجام دادند. حالا با نشان دادن عکس‌های آدم‌ها می‌خواهند کشته‌ها را بيشتر کنند؟ همين الانش گرفتار کشته‌های قبلی هستند. پس يعنی اين‌ها را می‌اندازند زندان؟ خوب اين هم نمی‌شود چون خود جمهوری اسلامی مدال رهبری را می‌اندازد گردن اين‌ها و منبعد بايد همينطور مدال بيندازد گردن باقی معترضان و همه را به هم بشناساند. همين الانش دارند يک کاری می‌کنند که فقط ميرحسين و کروبی وسط ميدان باشند که بشود باهاشان معامله کرد. زيادتر که بشوند آنوقت گرفتاری خود حکومت بيشتر می‌شود. اين عکس‌هايی که منتشر کرده‌اند معنی‌اش اين است که در نيروی انتظامی دو دستگی دارد بيداد می‌کند و دار و دسته‌ی خشن نيروی انتظامی که تا به حال سکاندار بوده مجبور شده‌ به نفع دار و دسته‌ی کمتر خشن‌شان کوتاه بيايد. اين يعنی کمتر خشن‌ها دارند بازی انتشار عکس را که مربوط به روزهای اول اعتراضات بود حالا انجام می‌دهند. يعنی حکومت عقب نشينی کرده.

روز ششم. يکی از بامزه‌ترين اتفاقات ورزشی اين است که رافائل نادال در يک مجله ورزشی انگليسی زبان به سؤالات دوستدارانش جواب مکتوب می‌دهد. جالبش اين است که انگليسی رافائل افتضاح‌تر از اين است که بتواند جواب‌ها را به طور دقيق بدهد، حتی غير دقيق هم نمی‌دهد. برای همين هم يک نفر ديگر می‌نشيند کنار دست رافائل و به قول خودش دو نفری جواب سؤالات مردم را می‌دهند.

روز هفتم. هفته گذشته خيلی کمتر از هميشه نوشتم. گاهی آدم بايد بيشتر بخواند و تجربه کند و لذت ببرد. من همين کارها را کردم. اگر لطف داريد به من و اين وبلاگ را می‌خوانيد و هر بار آمديد خبری از نوشته‌ی جديد نبود مربوط به همين است.

نظرات

پست‌های پرطرفدار