هفت روز هفته
روز اول. يادتان هست که در جريان جنگ ايران و عراق کشورهای عربی مانده بودند که از صدام عرب حمايت کنند يا از حکومت مذهبی ايران؟ بلاخره هم به جز سوريه، که منافعش ايجاب میکرد، باقی کشورهای عربی از صدام حسین حمایت کردند. نقطهی خلاصی اعراب از حمايت از صدام حسين، حملهی ارتش عراق به کویت و موشک زدن به عربستان بود. در واقع منافع گروهی هميشه عامل اصلی حمايت آدمها از همديگر است مگر اين که گروه از درون مضمحل شده باشد. حالا مجمع مدرسين، با نيابت يا بدون نيابت از طريق محمد يزدی، با خلع يد از صانعی در حوزه مرجعيت دارد نشان میدهد که گروه معممها از درون مضمحل شده و اين کار يعنی از ميان برداشتن آخرين موانع اجتماعی برای ورود جامعهی ايرانی به حوزهی سکولاريسم. واقعيتش اين است که جامعهی ايرانی در دست کم 20 سال گذشته به قدر کافی سکولاريسم را تجربه کردهاند منتها عرفی بودن مذهب در جامعه ايرانی هميشه مانع بزرگی بوده که اگرچه سکولاريسم در عمل رخ داده اما حرفی از آن به زبانها نيايد. خوب تنوع مراجع تقليد برای آدمهای مذهبی دليل خوبی بوده که بتوانند در سکولاريسم مدل ایرانی باز هم يک گوشهای از مذهب را هم در زندگیشان نگه دارند. در حقيقت تنوع مراجع باعث میشده حتی در عين نارضايتی آدمهای مذهبی از جمهوری اسلامی، چراغ مذهب در ذهن مذهبیها روشن بماند. بنابراين حالا که مرجعيت هم تبديل شده به محل دست اندازی حکومت، طبيعیست که آدمهای مذهبی دو راه بيشتر نداشته باشند. يا بروند بجنگند تا دست کم عرف مذهب در جامعه پابرجا بماند، و يا مذهبشان را به عنوان يک موضوع شخصی حفظ کنند. به نظر من جنگ برای حفظ عرف مذهب در جامعه در بين مذهبیها رخ نخواهد داد چون از جنبهی اجتماعی آنها را در کنار تندروها قرار میدهد. اين اتفاقیست که از سالهای پيش برای مذهبیهای تحصيلکرده مطرح شده و حاشيه نشينی آنها در تمام نزديک به دو دهه گذشته به همین دلیل است. حالا حتی از بيم جان هم که شده بعد از نزديک به بيش از دو دهه مذهبیهای نه چندان باسواد هم به همان راهی افتادهاند که تحصيلکردههایشان رفته بودند. آن چيزی که به نظرم حالا دارد رخ میدهد اين است که دين و مذهب دارد وارد حوزهی شخصی میشود و اين همان سکولاريسم است. خدمت ناخواسته مجمع مدرسین به جامعه ايرانی چيزیست که دوران جمهوری اسلامی را به دوران گذار از مذهب به سکولاريسم معروف میکند. يک روزی نسلهای بعدی ما ايرانیها سپاسگذار مجمع مدرسين خواهند شد که در حالی که مردم در خيابانها برای تغيير رئيس جمهوری شعار میدادند اينها با برداشتن يک سنگ خيلی خيلی بزرگتر از پیش پای جامعه، فلسفهی زندگی جامعهی ايرانی را تغيير دادند. اين چيزیست که با هزار جور تظاهرات هم نمیشد آن را تغيير داد.
روز دوم. ديشب ساعت 11:45در حال رانندگی بودم متوجه شدم راديو سراسری استراليا دارد يکی از آوازهای همايون شجريان را پخش میکند. مجری برنامه بعد از تمام شدن آواز هم توضيح قابل قبولی از خواننده و دستگاه موسيقی به شنوندگان داد. اين اتفاق تا جايی که پيگیری کردهام ده دوازده بار تکرار شده و خيلی جالب است که موسيقی سنتی و فولکلور ايرانی دارد با استفاده از فرصتی که به مناسبت اعتراضات عمومی پيش آمده به گوش مخاطبان خارجی میرسد. اين را که بگذاريد در کنار موانع جمهوری اسلامی برای توليد و اشاعه موسيقی و آثار سينمايی در داخل آنوقت متوجه میشويد که حکومت در بخش هنر و موسيقی کاملن شکست خورده چون آن چيزی که به نام موسيقی و سينمای ايران در خارج از ايران شنيده و ديده میشود توليد داخل ايران است. يعنی محدوديتهای شديد حکومت نتوانسته مانعی برای توليد هنری ايجاد کند. خانهای روی آب يعنی همین جمهوری اسلامی که با وجود اين که حضرات درها و پنجرهها را سفت بستهاند اما خود خانه روی آب شناور است و اين امواج آب است که دارند خانه را جا به جا میکنند.
روز سوم. بيانيهی ميرحسين البته ايراد و اشکال دارد، به نظر من، منتها سازشکارانه نیست. در واقع چيزی وجود ندارد که بر سر آن بشود سازش کرد و البته خود میرحسین هم اين را گفته که او "به عنوان یک فرد کوچک این جامعه" دارد حرف میزند و از کسی نمايندگی ندارد. خوب همين نکتهی مهمیست و دقيقن همین حرف که او از کسی نمايندگی ندارد باعث شده تا کودتاچیها عصبانی بشوند. کودتاچیها دارند هر روز يک گروهی را دستگير میکنند که بلاخره دستشان بيايد رهبری فکری اعتراضات در کجاست. خوب اين رهبری در جايی متمرکز نيست و لاجرم هر چقدر که میگذرد کودتاچیها از فرط سردرگمی دچار اشتباهات بزرگتری میشوند. اين را البته همه مديون جنبش زنان هستند که مدل بیمرکز را معرفی کردند. خوب در بيانيه جملهی "حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد" اشارهایست به اين که ممکن است همان يک فرد کوچک جامعه بتواند اعتراضات را کنترل کند. البته زلال را هم يک کمی زيادی از خودش تعريف کرده چون قرار نيست دوباره کسی را تبديل کنيم به بت و باز گير بيفتيم در يک مقام مقدس ديگر. منتهای مراتب رئوس کلی بيانيه تا حدود قابل قبولی میتواند به کودتاچیها نشان بدهد که حدود و صغور اعتراضات در کجاست و البته ميرحسين برای اين که خيال حضرات را روشن کند که خطوط اصلی اعتراضات در چيست جوابش را هم داده که "کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی میتواند اجرایی شود" که معنیاش اين است که فعلن قانون اساسی را با همان ولايت فقيهاش میشود مبنای کار قرار داد. مشکل کودتاچیها اين است که نمیخواهند پيشنهاد ميرحسين را در حد رقيب احمدینژاد بپذيرند چون اگر چنين ردهای را برای میرحسين قائل بشوند آنوقت لابد بايد خاتمی و کروبی را در حد خامنهای و رفسنجانی را هم بالاتر از او بدانند. مشکلشان در اينجاست. برای همين هم هست که جواب بيانيه را سپردهاند به روحالله حسينيان که بگويند تا از حسينيان برسيد به احمدینژاد بايد خيلی راه بياييد و از آنجا به بالاتر هم میرسيد به علمالهدی و يزدی و مصاح. خوب البته عقلشان نمیرسد. چون اگر چه حکومت جمهوری اسلامی، و به طور خاص خامنهای، در چيدمان آدمها و نهادها خيلی وسيع عمل کرده منتها همهی اين وسعت در سطح افقی رخ داده و در سطح عمودی خامنهای آنقدرها جايگاه رفيع و دست نيافتنیای ندارد و همين هم شد که منتظری توانست با يک سخنرانی او را بکشد پايين. بيانيهی ميرحسين از اين منظر که شمايلی از نظام عمودی جمهوری اسلامی را عرضه کرد خيلی خوب بود. يک چيزی در حد ريز میبينمت از آب درآمده.
روز چهارم. در دو هفته گذشته مدام در استراليا باران باريده. البته تابستانها فصل بارندگی در استرالياست منتها اينبار از فرط بارش باران در يک جاهايی سيل به راه افتاده. بدترين اوضاع از جنبهی سيل مربوط است به غرب ايالت نيوساوث ولز که مرکز آن سيدنیست. مثلن در يک بخش آن سطح آب رودخانه Castlereagh بيش از 7 متر بالا آمده و در مدت شب تا صبح هم 120 ميليمتر بارش گزارش شده. به 100 خانواده گفتهاند برای جا به جايی آماده باشند چون ممکن است سطح آب رودخانه بالاتر بيايد و امکان امدادرسانی وجود نداشته باشد. از جنبهی آماری چنين بارندگی در 10 سال گذشته رخ نداده بوده و هنوز معلوم نيست چند نفر ممکن است به دليل سيل در خانههایشان گرفتار شده باشند. در بريزبن هم از فرط بارندگی کار و کسب چمن زدن رونق پيدا کرده چون از اين طرف چمنها را کوتاه میکنيد از آن طرف دوباره سر جایشان درآمدهاند. البته از آن طرف کسب و کار اهل دريا به هم خورده چون تا تصميم میگيريد برويد دريا خيلی مفصل باران شروع میشود و در نتيجه راهی استخر سرپوشیده میشويد. اين بارندگیها البته باعث خوشحالی کشاورزان کوئينزلندی هم شده چون با پر شدن رودخانه Thompson در جنوبشرقی ايالت کمبود آب برای کشاورزی کاهش پيدا کرده. از قرار سطح آب در اين رودخانه بيش از 4 متر بالا آمده و از سال 2003 تا به حال چنين افزايشی در ميزان آب رودخانه ديده نشده بوده.
روز پنجم. توليد فکر و تبديل فکر به عمل دو فرآيند جدا هستند و البته که مهارتهای مربوط به اين دو فرآيند هم به کلی با هم متفاوتند. در مقياسهای کوچک میشود هر دو مهارت را در آدمها پيدا کرد منتهای مراتب وقتی قرار است يک آدمی در مقياسهای بزرگ کار کند آنوقت ناگزير است که يکی از اين دو بخش را انتخاب کند. حلقهی کيان نمونهی خوبیست که نشان میدهد عبدالکريم سروش از يک عملگرای انقلابی به يک مولد فکری تبديل شد. آن چه او توليد کرد توسط گروهی در حلقه کيان تبديل به نوشتارهای اجتماعی در ردههای مختلف شد، از کتاب گرفته تا روزنامه. نمونههای سازمانیاش را که بگويم يک کمی مشخصتر میشود. در دوران شاه تمام ارزشهای حکومتی تا وقتی در حد يک مدال مثلن شاهنشاهی به اين و آن اهدا میشد میتوانست به اعتبار حکومت کمک کند اما وقتی شاه شروع به توليد تقويم شاهنشاهی و جشنهای شاهنشاهی گرفت آنوقت معلوم شد که آنقدری که لازم است فکر برای چنين کارهای عملی توليد نشده به همين دليل هم همه چيز را به زور برگزار کردند. نه تقويمی از اين داستان باقی ماند و نه اگر باقی مانده به درد زندگی روزمره میخورد. در جمهوری اسلامی هم همين اتفاق افتاده يعنی مبانی فکری حکومت تنها در يک کتاب ولايت فقيه است که از قضا نويسندهاش هم از زير بار آن شانه خالی کرده و در نتيجه ولايت فقيه تبديل شده است به عامل فشار و نه وحدت. هر دوی اين حکومتهای عملگرا به دست خودشان توليد کنندگان فکر را از بين بردند و دست آخر خودشان تبديل شدند به عملگرايان بیپايه. جالب است که هميشه در فقدان نهادهای فکری يک اتفاق مهم ديگری هم میافتد. اين اتفاق عبارت است از آدمهايی که میخواهند خودشان را به اسم نهاد فکری جا بزنند. بهترين نمونههای فعلی چنين اتفاقی عبارتند از رضا پهلوی، محسن مخملباف و محسن سازگارا. اينها آدمهای عملگرایی هستند که عملگرايیشان به هيچ نهاد فکری تکيه نزده و آنچه که پشتوانهی فکریشان است در بهترين حالت حد يک گروه کوچک است. منتها همين لباس کوچک را دارند به زور به تن يک جامعه میپوشانند. حرفهایشان را بشنويد متوجه میشويد میخواهند سوار بر هيجانات عمومی بشوند. چيزی از تمايلشان به قدرت به زبان نمیآورند ولی عملن در نقش رهبران سياسی اظهار نظر میکنند. البته بارزترين نکته در اظهار نظرهایشان اين است که حرفهایشان کهنهست. دليلش هم اين است که پشتوانه فکری ندارند و لاجرم مجبورند همان حرفهای کهنه را با ظاهر متفاوت عرضه کنند. فيلمهای سازگارا و اظهار نظرهای مخملباف به کهنگی سال 57 هستند. خوب البته دموکراسی هم يعنی اين که بلاخره اينها هم بايد حرف بزنند اما همين دموکراسی هم میگويد اگر کسی در طلب قدرت سياسیست پس میشود پنبهی او را زد. به جز رضا پهلوی که به نظرم در سياست امروز و آينده ايران موضوعيتی ندارد، مخملباف، سازگارا و چندتایی ديگر از همين حالا بايد منتظر نقدهای تند باشند. غفلت از همين نقادی بازيگران صحنهی سياست باعث شده که کار همهی ما به اينجا بکشد و اين غفلتی نیست که ما مردم عادی مجاز به تکرارش باشيم.
روز ششم. بلاخره بعد از 10 سال رکورد نامگذاری بچهها با اسم Jack شکسته شد و حالا William رکورددار است. نتايج يک بررسی آماری در ایالت نيوساوث ولز نشان داده که در سال 2009 اسم ويليام بيشتر از جک بوده و بلاخره اسم جک به مقام دوم تنزل کرده. باقی اسامی هم عبارتند از Lachlan، Cooper، Thompson، Joshua، Oliver، Noah، Riley، و Ethan. در بين دخترها هم اسم Isabella به مقام اول رسيده و باقی اسامی عبارتند از: Chloe، Charlotte، Mia، Olivia، Emily، Ella، Sienna، Sophie و Amelia. از نظر قانونی هر بچهای در استراليا بايد در مدت 60 روز بعد از به دنيا آمدنش اسم داشته باشد منتها هر کسی حق دارد برود بعدن اسم و فاميلش را عوض کند و مثلن از خسرو خوبان تبديلش کند به يک چيز ديگری، البته در استراليا برای اين موارد آش نذری نمیدهند سخنرانی هم نمیکنند.
و روز هفتم. خوب اين هم هفت روز هفته بعد از مدتها. لاجرم الان وقتش شده که بعد از نوشتن هفت روز هفته بروم ورزش. انصافن برای سال جديد يک تصميم شجاعانه بگيريد و از همين روز سوم ژانويه برويد ورزش کنيد. بهانه هم نگيريد که حالا يکشنبه فردا میخوام برم سر کار. ورزش کنيد که روحيهی جمعیتان تقويت بشود. از من گفتن.
روز دوم. ديشب ساعت 11:45در حال رانندگی بودم متوجه شدم راديو سراسری استراليا دارد يکی از آوازهای همايون شجريان را پخش میکند. مجری برنامه بعد از تمام شدن آواز هم توضيح قابل قبولی از خواننده و دستگاه موسيقی به شنوندگان داد. اين اتفاق تا جايی که پيگیری کردهام ده دوازده بار تکرار شده و خيلی جالب است که موسيقی سنتی و فولکلور ايرانی دارد با استفاده از فرصتی که به مناسبت اعتراضات عمومی پيش آمده به گوش مخاطبان خارجی میرسد. اين را که بگذاريد در کنار موانع جمهوری اسلامی برای توليد و اشاعه موسيقی و آثار سينمايی در داخل آنوقت متوجه میشويد که حکومت در بخش هنر و موسيقی کاملن شکست خورده چون آن چيزی که به نام موسيقی و سينمای ايران در خارج از ايران شنيده و ديده میشود توليد داخل ايران است. يعنی محدوديتهای شديد حکومت نتوانسته مانعی برای توليد هنری ايجاد کند. خانهای روی آب يعنی همین جمهوری اسلامی که با وجود اين که حضرات درها و پنجرهها را سفت بستهاند اما خود خانه روی آب شناور است و اين امواج آب است که دارند خانه را جا به جا میکنند.
روز سوم. بيانيهی ميرحسين البته ايراد و اشکال دارد، به نظر من، منتها سازشکارانه نیست. در واقع چيزی وجود ندارد که بر سر آن بشود سازش کرد و البته خود میرحسین هم اين را گفته که او "به عنوان یک فرد کوچک این جامعه" دارد حرف میزند و از کسی نمايندگی ندارد. خوب همين نکتهی مهمیست و دقيقن همین حرف که او از کسی نمايندگی ندارد باعث شده تا کودتاچیها عصبانی بشوند. کودتاچیها دارند هر روز يک گروهی را دستگير میکنند که بلاخره دستشان بيايد رهبری فکری اعتراضات در کجاست. خوب اين رهبری در جايی متمرکز نيست و لاجرم هر چقدر که میگذرد کودتاچیها از فرط سردرگمی دچار اشتباهات بزرگتری میشوند. اين را البته همه مديون جنبش زنان هستند که مدل بیمرکز را معرفی کردند. خوب در بيانيه جملهی "حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد" اشارهایست به اين که ممکن است همان يک فرد کوچک جامعه بتواند اعتراضات را کنترل کند. البته زلال را هم يک کمی زيادی از خودش تعريف کرده چون قرار نيست دوباره کسی را تبديل کنيم به بت و باز گير بيفتيم در يک مقام مقدس ديگر. منتهای مراتب رئوس کلی بيانيه تا حدود قابل قبولی میتواند به کودتاچیها نشان بدهد که حدود و صغور اعتراضات در کجاست و البته ميرحسين برای اين که خيال حضرات را روشن کند که خطوط اصلی اعتراضات در چيست جوابش را هم داده که "کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی میتواند اجرایی شود" که معنیاش اين است که فعلن قانون اساسی را با همان ولايت فقيهاش میشود مبنای کار قرار داد. مشکل کودتاچیها اين است که نمیخواهند پيشنهاد ميرحسين را در حد رقيب احمدینژاد بپذيرند چون اگر چنين ردهای را برای میرحسين قائل بشوند آنوقت لابد بايد خاتمی و کروبی را در حد خامنهای و رفسنجانی را هم بالاتر از او بدانند. مشکلشان در اينجاست. برای همين هم هست که جواب بيانيه را سپردهاند به روحالله حسينيان که بگويند تا از حسينيان برسيد به احمدینژاد بايد خيلی راه بياييد و از آنجا به بالاتر هم میرسيد به علمالهدی و يزدی و مصاح. خوب البته عقلشان نمیرسد. چون اگر چه حکومت جمهوری اسلامی، و به طور خاص خامنهای، در چيدمان آدمها و نهادها خيلی وسيع عمل کرده منتها همهی اين وسعت در سطح افقی رخ داده و در سطح عمودی خامنهای آنقدرها جايگاه رفيع و دست نيافتنیای ندارد و همين هم شد که منتظری توانست با يک سخنرانی او را بکشد پايين. بيانيهی ميرحسين از اين منظر که شمايلی از نظام عمودی جمهوری اسلامی را عرضه کرد خيلی خوب بود. يک چيزی در حد ريز میبينمت از آب درآمده.
روز چهارم. در دو هفته گذشته مدام در استراليا باران باريده. البته تابستانها فصل بارندگی در استرالياست منتها اينبار از فرط بارش باران در يک جاهايی سيل به راه افتاده. بدترين اوضاع از جنبهی سيل مربوط است به غرب ايالت نيوساوث ولز که مرکز آن سيدنیست. مثلن در يک بخش آن سطح آب رودخانه Castlereagh بيش از 7 متر بالا آمده و در مدت شب تا صبح هم 120 ميليمتر بارش گزارش شده. به 100 خانواده گفتهاند برای جا به جايی آماده باشند چون ممکن است سطح آب رودخانه بالاتر بيايد و امکان امدادرسانی وجود نداشته باشد. از جنبهی آماری چنين بارندگی در 10 سال گذشته رخ نداده بوده و هنوز معلوم نيست چند نفر ممکن است به دليل سيل در خانههایشان گرفتار شده باشند. در بريزبن هم از فرط بارندگی کار و کسب چمن زدن رونق پيدا کرده چون از اين طرف چمنها را کوتاه میکنيد از آن طرف دوباره سر جایشان درآمدهاند. البته از آن طرف کسب و کار اهل دريا به هم خورده چون تا تصميم میگيريد برويد دريا خيلی مفصل باران شروع میشود و در نتيجه راهی استخر سرپوشیده میشويد. اين بارندگیها البته باعث خوشحالی کشاورزان کوئينزلندی هم شده چون با پر شدن رودخانه Thompson در جنوبشرقی ايالت کمبود آب برای کشاورزی کاهش پيدا کرده. از قرار سطح آب در اين رودخانه بيش از 4 متر بالا آمده و از سال 2003 تا به حال چنين افزايشی در ميزان آب رودخانه ديده نشده بوده.
روز پنجم. توليد فکر و تبديل فکر به عمل دو فرآيند جدا هستند و البته که مهارتهای مربوط به اين دو فرآيند هم به کلی با هم متفاوتند. در مقياسهای کوچک میشود هر دو مهارت را در آدمها پيدا کرد منتهای مراتب وقتی قرار است يک آدمی در مقياسهای بزرگ کار کند آنوقت ناگزير است که يکی از اين دو بخش را انتخاب کند. حلقهی کيان نمونهی خوبیست که نشان میدهد عبدالکريم سروش از يک عملگرای انقلابی به يک مولد فکری تبديل شد. آن چه او توليد کرد توسط گروهی در حلقه کيان تبديل به نوشتارهای اجتماعی در ردههای مختلف شد، از کتاب گرفته تا روزنامه. نمونههای سازمانیاش را که بگويم يک کمی مشخصتر میشود. در دوران شاه تمام ارزشهای حکومتی تا وقتی در حد يک مدال مثلن شاهنشاهی به اين و آن اهدا میشد میتوانست به اعتبار حکومت کمک کند اما وقتی شاه شروع به توليد تقويم شاهنشاهی و جشنهای شاهنشاهی گرفت آنوقت معلوم شد که آنقدری که لازم است فکر برای چنين کارهای عملی توليد نشده به همين دليل هم همه چيز را به زور برگزار کردند. نه تقويمی از اين داستان باقی ماند و نه اگر باقی مانده به درد زندگی روزمره میخورد. در جمهوری اسلامی هم همين اتفاق افتاده يعنی مبانی فکری حکومت تنها در يک کتاب ولايت فقيه است که از قضا نويسندهاش هم از زير بار آن شانه خالی کرده و در نتيجه ولايت فقيه تبديل شده است به عامل فشار و نه وحدت. هر دوی اين حکومتهای عملگرا به دست خودشان توليد کنندگان فکر را از بين بردند و دست آخر خودشان تبديل شدند به عملگرايان بیپايه. جالب است که هميشه در فقدان نهادهای فکری يک اتفاق مهم ديگری هم میافتد. اين اتفاق عبارت است از آدمهايی که میخواهند خودشان را به اسم نهاد فکری جا بزنند. بهترين نمونههای فعلی چنين اتفاقی عبارتند از رضا پهلوی، محسن مخملباف و محسن سازگارا. اينها آدمهای عملگرایی هستند که عملگرايیشان به هيچ نهاد فکری تکيه نزده و آنچه که پشتوانهی فکریشان است در بهترين حالت حد يک گروه کوچک است. منتها همين لباس کوچک را دارند به زور به تن يک جامعه میپوشانند. حرفهایشان را بشنويد متوجه میشويد میخواهند سوار بر هيجانات عمومی بشوند. چيزی از تمايلشان به قدرت به زبان نمیآورند ولی عملن در نقش رهبران سياسی اظهار نظر میکنند. البته بارزترين نکته در اظهار نظرهایشان اين است که حرفهایشان کهنهست. دليلش هم اين است که پشتوانه فکری ندارند و لاجرم مجبورند همان حرفهای کهنه را با ظاهر متفاوت عرضه کنند. فيلمهای سازگارا و اظهار نظرهای مخملباف به کهنگی سال 57 هستند. خوب البته دموکراسی هم يعنی اين که بلاخره اينها هم بايد حرف بزنند اما همين دموکراسی هم میگويد اگر کسی در طلب قدرت سياسیست پس میشود پنبهی او را زد. به جز رضا پهلوی که به نظرم در سياست امروز و آينده ايران موضوعيتی ندارد، مخملباف، سازگارا و چندتایی ديگر از همين حالا بايد منتظر نقدهای تند باشند. غفلت از همين نقادی بازيگران صحنهی سياست باعث شده که کار همهی ما به اينجا بکشد و اين غفلتی نیست که ما مردم عادی مجاز به تکرارش باشيم.
روز ششم. بلاخره بعد از 10 سال رکورد نامگذاری بچهها با اسم Jack شکسته شد و حالا William رکورددار است. نتايج يک بررسی آماری در ایالت نيوساوث ولز نشان داده که در سال 2009 اسم ويليام بيشتر از جک بوده و بلاخره اسم جک به مقام دوم تنزل کرده. باقی اسامی هم عبارتند از Lachlan، Cooper، Thompson، Joshua، Oliver، Noah، Riley، و Ethan. در بين دخترها هم اسم Isabella به مقام اول رسيده و باقی اسامی عبارتند از: Chloe، Charlotte، Mia، Olivia، Emily، Ella، Sienna، Sophie و Amelia. از نظر قانونی هر بچهای در استراليا بايد در مدت 60 روز بعد از به دنيا آمدنش اسم داشته باشد منتها هر کسی حق دارد برود بعدن اسم و فاميلش را عوض کند و مثلن از خسرو خوبان تبديلش کند به يک چيز ديگری، البته در استراليا برای اين موارد آش نذری نمیدهند سخنرانی هم نمیکنند.
و روز هفتم. خوب اين هم هفت روز هفته بعد از مدتها. لاجرم الان وقتش شده که بعد از نوشتن هفت روز هفته بروم ورزش. انصافن برای سال جديد يک تصميم شجاعانه بگيريد و از همين روز سوم ژانويه برويد ورزش کنيد. بهانه هم نگيريد که حالا يکشنبه فردا میخوام برم سر کار. ورزش کنيد که روحيهی جمعیتان تقويت بشود. از من گفتن.
نظرات