هفت روز هفته

روز اول. يک اتفاقی که در جمهوری اسلامی خيلی شايع است و حرفش هم در بين مردم زياد است اين است که اهل حکومت تا به يک جايی می‌رسند شروع می‌کنند به بستن بار خودشان. اين را حتی در بين اصلاح طلبان هم می‌بينيد. دليل اصلی‌اش هم اين است که نظام نامربوط ارتقاء مقام در جمهوری اسلامی آنقدر فاسد است که هر کسی که به جايی می‌رسد می‌داند که ممکن است چهار روز بعد زير پايش را خالی کنند. برای همين هم تا به جایی می‌رسند سنگ تمام می‌گذارند. اين البته بخش مادی داستان است منتها در بخش معنوی، يعنی اگر بشود اسمش را معنويت گذاشت، در آنجا هم همين اوضاع است. بهترين نمونه‌اش همين دو سه روز پيش رخ داد. همان وقتی که داستان بگير و ببند دراويش گنابادی پيش آمد و چندتايی از دراويش بروجردی را هم گرفتند صدای اعتراض کروبی به دفاع از دراويش بلند شد. همان وقت‌ در يکی از همين "هفت روز هفته"‌ها نظرم را نوشتم که مبنی بر اين بود که کروبی دارد برای کسب حمايت گروه‌های قومی و عقيدتی سرمايه‌گذاری می‌کند. حالا داريد نمونه‌اش را می‌بينيد. کروبی در اين اوضاع احوالی که به او تيراندازی کرده‌اند محافظان خودش را مرخص کرده. خوب امثال سعيد عسگر هم که توی دست و بال حکومت کم نيست. منتها چرا کروبی چنين قدم بزرگی برداشته؟ خوب جوابش برای من اين است که کروبی مطمئن شده که از دو گروه می‌تواند حمايت کامل به دست بياورد، يکی اهل لرستان و ديگری پيروان طريقت دراويش. خودتان که ديديد با درگذشت منتظری چقدر اصفهان و نجف آباد شلوغ شد و هنوز هم ساکت نشده. خوب کروبی هم به طور سنتی در لرستان پايگاه حمايتی دارد و حتی اگر سبزها را هم به حساب نياوريد باز هم قدرت همان يک استان لرستان می‌تواند برای حفاظت از کروبی کافی باشد. بدترين حالت هم اين است که کروبی را سر به نيست کنند آنوقت گرفتاری حکومت با لرستان عميق‌تر می‌شود. به نظرم اقدام کروبی در مرخص کردن محافظانش يکی از قدرتمندترين پيام‌های سياسی اينروزهاست که با پشتگرمی قابل توجهی همراه است. يک کمی جالب‌ترش هم تذکر خامنه‌ای‌ست که گفته اگر کسی مسئولیتی ندارد کاری نکند. جالبی‌اش مربوط به اين است که می‌خواهند از يک راهی مثل شهرام جزايری وارد برخورد با کروبی بشوند که حاميان او نتوانند به دليل مثلن رشوه‌خواری از او پشتيبانی کنند. فی‌الواقع اگر دستگيری کروبی با حکم قضايی قابل انجام بود تا به حال اين کار را کرده بودند. بنابراين حضرات دارند در به در به دنبال بهانه‌ی غيرسياسی می‌گردند که کروبی را با همان بهانه از ميدان به‌در کنند. همين روزهاست که سر و کله فيلم‌ و عکس‌ و سندهای آنچنانی از کروبی پيدا بشود. البته حضرات جمهوری اسلامی هنوز اعتراضات مردم را به سبک سعيد صحاف دوران صدام تفسير می‌کنند که ارتش امريکا وسط بغداد بود ولی صحاف هنوز داشت درباره‌ی قائد اعظم سخنرانی می‌کرد. جمهوری اسلامی هنوز باور نکرده که اعتراضات مردم خيلی وقت است از کروبی و ميرحسين رد شده.

روز دوم. گل بود به سبزه نيز آراسته شد. هفته پيش در ملبورن يک پسر 21 ساله هندی که داشته می‌رفته سر کارش در يک مغازه ساندويج فروشی به دست چند نفر سفيد پوست کشته می‌شود. اين از گل. حالا قسمت سبزه‌اش اين است که ديشب يک زن و شوهر هندی ساکن ملبورن که داشته‌اند با ماشين‌شان از يک ميهانی می‌آمدند توسط چهار نفر سفيد پوست متوقف می‌شوند. آقا را پياده می‌کنند و روی او يک مايعی می‌ريزند و او را آتش می‌زنند. جوان هندی هم در حال دويدن سعی می‌کرده لباس‌های آتش گرفته‌اش را از تنش دربياورد. دست آخر صورت، دست‌ها و پاهایش دچار سوختگی 15 درصدی می‌شوند. حال و روز او در بيمارستان خيلی خراب بوده ولی امروز منابع بيمارستانی گفته‌اند که يک کمی اوضاعش بهتر شده. يکی از کاريکاتوريست‌های هندی هم يک آدمی با لباس کوکلاس کلان‌ها را نقاشی کرده و نشان پليس استراليا را هم چسبانده به لباس او. اين اتفاقات در حالی در ملبورن رخ داده که اين شهر را با اسم شهر چندفرهنگی استراليا می‌شناسند. دقيقن همين است که باعث تعجب شده. به نظرم، اصل داستان در رقابت اقتصادی‌ست و نه نژادپرستی. چرا؟ خوب هندی‌ها در تمام جوامع مهاجرپذير و چندفرهنگی هميشه به طور سنتی در بخش خدمات کار می‌کنند. برای کار کردن در اين بخش نيازی به تحصيلات دانشگاهی نيست منتها هندی‌ها با تحصيلات دانشگاهی در همين مشاغل کار می‌کنند. همين باعث می‌شود تا در رقابت‌های اجتماعی کاری را که می‌شود با قيمت کمتر بدهند به يک آدم کم سواد با همان قيمت می‌دهند به يک هندی با تحصيلات زياد. خوب حالا اين بزن بزن‌ها دارد زياد می‌شود و صدای دولت هند‌ هم درآمده. به نظرم اگر دولت استراليا نتواند جلوی اين داستان را بگيرد هندی‌ها می‌توانند استراليا را به لرزه دربياورند. فکر کنيد شهردار دو روز نيايد سر کارش اوضاع شهر به هم می‌خورد يا مثلن کارکنان بخش خدمات شهری؟

روز سوم. روز سوم. داستان پناهندگی کنسول جمهوری اسلامی در نروژ چندان هم نبايد مايه تعجب باشد. حتی در دوره‌ی شاه هم از اين مدل پناهندگی‌ها در بين نمايندگان سياسی ايران وجود داشت. منتهای مراتب چيزی که ممکن است حالا برای جمهوری اسلامی مايه‌ی دردسر بشود اطلاعاتی‌ست که از طريق اين آدم‌ها به جامعه‌ی جهانی داده می‌شود. اين که چه دم و دستگاه‌هايی در نمايندگی‌های جمهوری اسلامی سرگرم دردسر درست کردن برای مردم هستند و هسته‌های افراطگرايی و راديکاليسم اسلامی در کشورهای مختلف چطور از طريق دفاتر نمايندگی‌های سياسی مورد حمايت قرار می‌گيرند موضوعات قابل توجهی هستند که قيمت آن‌ها برای جمهوری اسلامی گران درمی‌آيد. فکر می‌کنم همين روزها بايد منتظر تصفيه حساب‌های داخلی باشيم. جمهوری اسلامی مجبور است برای بقای خودش دست به تغييرات گسترده‌تری بزند و حالا اين تغييرات تا سطح کارمندان نمايندگی‌های خارج از کشور گسترش پيدا می‌کند. اگر فشار از يک حدی بيشتر بشود آنوقت ترس از برخورد با آدم‌های کمتر مورد تأييد باعث می‌شود تعداد کسانی که به سرنوشت کنسول ايران در نروژ دچار شدند هم بيشتر بشود. اگر اين اتفاق در مورد نمايندگی‌های سياسی در کشورهای اسلامی رخ بدهد آنوقت خبرهای عجيب و غريب درباره‌ی حمايت‌های مالی و تسليحاتی از بنيادگرايان اسلامی هم منتشر خواهد شد. اينطوری که به موضوع نگاه کنيد آنوقت داستان برای‌تان جالب‌تر از کنسول جمهوری اسلامی در نروژ می‌شود. مثلن فکر کنيد اين اتفاق در عراق يا عربستان سعودی بيفتد.

روز چهارم. ويليام پسر 27 ساله چارلز، وليعهد بريتانيا، و دايانا قرار است هفته آينده به استراليا و زلاندنو سفر کند. از جمله برنامه‌های او سخنرانی هم هست که در هر دو کشور انجام خواهد داد. ايشان قبل از سفر اعلام کرده که اگر مردم استراليا و زلاندنو بخواهند من خوشحال خواهم شد که به هر دو کشور خدمت کنم، که يعنی پادشاه هر دو کشور باشم. البته اضافه کرده که من پادشاه در سايه يا زير دست پدرم نخواهم بود. يعنی به سلامتی دعوای پادشاهی دارد شروع می‌شود. چارلز البته وليعهد فعلی بريتانياست و تا وقتی مادر او ملکه باشد امکان پادشاهی‌اش فراهم نمی‌شود منتهای مراتب جو عمومی در استراليا و زلاندنو چندان هم به خوشامدگويی به چارلز شباهت ندارد و جمهوریخواهان در هر دو کشور منتظرند تا اگر چارلز به مقام پادشاهی برسد با استفاده از جو مخالفتی که بر عليه چارلز در اين دو کشور وجود دارد موضوع پادشاهی را فيصله بدهند. خوب عاقلانه‌ترين راهی که برای نظام پادشاهی بريتانيا وجود دارد اين است که مقام پادشاهی را بعد از ملکه اليزابت بدهند به ويليام که اوضاع همينی که هست باقی بماند. طبيعی‌ست که ويليام دست کم تا 20 سال ديگر بايد صبر کند که به اندازه کافی وجهه‌ی پادشاهی کسب کند وگرنه جمهوريخواهان با موضوع جوانی او می‌افتند به جان سلطنت اين خانواده. خوب 20 سال برای ملکه که همين الان 84 ساله‌ست زمان زيادی‌ست و بعيد است بشود او را در سن 100 سالگی به عنوان ملکه حفظ کرد. به همين دليل هم چارلز به هر وضعی که شده پادشاه می‌شود و ديگه چی‌چی بيار باقالی بار کن. خوب حالا حرف ويليام معنی پيدا می‌کند که گفته من پادشاه در سايه نخواهم شد و زير دست پدرم هم نخواهم بود. معنی‌اش اين است که ايشان دارد می‌گويد چون زورکی مجبوريد بابايم را تحمل کنيد بنابراين از حالا خيال‌تان راحت باشد که من که وليعهد ايشان هستم حسب و کتابم جداست و شما يک کمی تحمل کنيد تا اين بابا بيايد و برود و من خودم در خدمت‌تان هستم. حالا البته اين بابايی که همه می‌شناسند ممکن است تا برسد به يک جايی هری را به عنوان وليعهد انتخاب کند که خودش يک مدت بيشتری در مقام پادشاهی بماند. از قضا جمهوريخواهان هم همين را می‌خواهند. اگر خاورميانه بود می‌شد باقی داستان را حدس زد که الان است که پسر بر عليه بابايش کودتا کند منتها انگليسا مدل‌شان اينطوری‌ست که خودشان با هم کنار می‌آيند ولی در عوض ما بر عليه خودمان کودتا می‌کنيم.

روز پنجم. رئيس سازمان ميراث فرهنگی جمهوری اسلامی از قول موزه بريتانيا گفته است که "از قسمت شکسته شده منشور کوروش تکه‌های تاریخی پیدا شده‌اند که به واسطه بررسی و مطالعات آنها می‌توان به منشورهای دیگری از کوروش که ساخته شده و به بلاد دیگر فرستاده شده‌اند، دست پیدا کرد". يعنی کوروش را می‌خواهند زورکی به ذوالقرنين وصل کنند می‌شود همين که ايشان فرموده. بلاد واژه عربی‌ست و اصولن کورش هخامنشی به خواب هم نمی‌ديده که منشورش را بفرستد به بلاد ديگر. نه که زورکی‌ست همه چيز می‌شود.

روز ششم. چرا علی مطهری در جريان بزن بزن‌های بعد از انتخابات‌ اين همه ميانداری می‌کند؟ خوب يک کمی که به موقعيت علی مطهری در روابط حکومتی نگاه کنيد تصوير متفاوتی از او پيدا می‌کنيد. علی مطهری، طبق معمول، می‌خواهد يک نيروی سومی را رهبری کند که مثلن نه جانب دولت را بگيرد و نه جانب معترضان. البته از روزی که خليل ملکی بذر نيروی سوم را در حوزه‌ی سياسی ايران پاشيد هر از چندی يک نفر پيدا می‌شود که می‌خواهد محصول نيروی سوم را درو کند. منتها گرفتاری اين زارعين محترم اين است که زراعت را از روی کتاب ياد گرفته‌اند. ملکی با نيروی سومی که به راه انداخت در واقع طرف شاه يا مصدق نبود و همين باعث شده بود که بتواند يک طرحی شبيه به موازنه منفی گاندی را دنبال کند. منتهای مراتب علی مطهری و پیش از آن محسن رضايی خودشان يک طرف داستان هستند و اصولن هر کاری که بتوانند انجام بدهند مبارزه منفی را نمی‌توانند. همين هم هست که حرف‌های‌شان خنده‌دار می‌شود. با اين همه، يک نکته‌ی جالب‌تری در ميانداری علی مطهری هست که به نظرم به اصل قضيه نزديک‌تر است. ايشان در حال حاضر نزديک‌ترين آدم به دم و دستگاه تصميمگيران جمهوری اسلامی‌ست. برادر زن علی لاريجانی‌ست و لاريجانی‌ها هم فعلن خانوادگی دارند مثلن انديشه‌های راهبردی حکومت را فراهم و عملياتی می‌کنند. خوب علی مطهری دارد سوراخ دعای جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد. حرف‌های علی مطهری معنايش اين است که در درون حکومت هيچ انديشه‌ای برای خروج از بحران وجود ندارد و همين هم هست که از خامنه‌ای گرفته تا حسينيان و نقدی و احمدی مقدم و جنتی همه‌شان مرتب از برخورد شديد با معترضان حرف می‌زنند. علی مطهری دارد درون اين حرف‌ها را برملا می‌کند که اگر سبزها کوتاه بيايند آوقت می‌شود تا حدی که احمدی‌نژاد را هم حذف کرد معامله کرد. فی‌الواقع علی مطهری درب پستوی حکومت است که برای معامله آن را باز نگه داشته‌اند. مسير حرف‌هایی که علی مطهری زده را که دنبال کنيد خيلی جذاب است. فعلن رسيده به اين که "اگر يک شخص با يک نظر رهبری موافق نبود، او ضد ولايت فقيه نيست؛ خب برخی از این افراد با برخی نظرات رهبری در آن نماز جمعه (29 خرداد) موافق نبودند اما همچنان دلبسته انقلاب و در دایره نظام هستند". يک کمی صبر کنيد کم‌کم می‌رسد به اين که اگر کسی با همه نظرات خامنه‌ای هم موافق نباشد در دايره نظام است. يادتان که هست همين سردار نقدی فرموده بودند اگر آقا بگويند ماست سياه است به ولله ما ماست را سياه می‌بينيم؟ حالا حکومت رسيده است به اين که برخی موافق نیستند. فعلن که سر شب است و شرينی و شربت و به قول سروش جشن زوال استبداد دينی. به شام جشن که برسد خيلی بامزه‌تر می‌شود.

روز هفتم. تا يادم نرفته عرض کنم که حالا ورزش که نمی‌کنيد، اقلن سيگار نکشيد. يعنی چی که هی سيگار می‌کشيد؟ اون دوران همفری بوگارت و مرلين مونرو تمام شد. سيگار که می‌کشيد که کاری از پیش نمی‌بريد. جدی خيلی بو می‌گيريد. حالا اون بيچاره‌ای که کنارتون هست از سر خجالت چيزی بهتون نميگه خودتون يک کمی رعايت کنين. با روزی دو کيلو آدامس هم نميشه کاری برای بوی سيگار کرد. يک کمی همت بفرماييد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار