پرونده علمي ايران (1)
برخلاف اسمي که روی اين موضوع گذاشتم و احتمالأ فکر ميکنم به ده دوازده تايي برسد تصميم دارم درباره بعضي گرفتاریهايي در ايران حرف بزنم که سالهاست لاپوشاني شدهاند اما گرفتاریهاشون رو نه تنها اين نسل بيچاره ما تحمل کردند بلکه نسلهای بعدی هم تحمل خواهند کرد. قطعي هم هستند و چون و چرا هم ندارند. وقتي گفتم متوجه ميشين حرفم درسته. انگيزه اين نوشتهها حرفي بود که فکر ميکنم کديوردر مراسم درگذشت مهندس بازرگان گفته بود، اينکه زيادهرویهای سال اول انقلاب باعث شد بازرگان تصميم به استعفاء بگيره که درستترين کار ممکن بود. به نظرم پرونده علمي ايران ميتونه از اين حيث جالب از آب دربياد بخصوص اينکه در چند سال گذشته من به طور دائم به عنوان روزنامهنگار علمي با همين موضوعات سروکار داشتهام و کلي هم دربارهی اونها مطلب نوشتم. تا جاييکه ميشه موضوعات رو خلاصه مينويسم.
اما اولين موضوع: سد لار.
اين سد لار که حتمأ همه اسمش رو شنيدن و شايد هم وقتي گذارشون به منطقه لار افتاده باشه از کنارش رد شده باشن. کار احداث اين سد مربوط به پيش از انقلاب هست ولي وقتي انقلاب شد هنوز در حال ساختنش بودن. شرکت پيمانکاری که اين سد رو ميساخت اسمش "الکساندر گيبس" (Alexander Gibbs) بود که البته انگليسي بود و اول انقلاب يک عدهای به اسم خلع يد از شرکتهای خارجي اومدن به اين شرکت گفتن ديگه لازم نيست توی ايران بمونين و تا اونجايي که من مطلع هستم وسايلشون رو گرفتن و سد رو از اونها تحويل گرفتند. اين شرکت خيلي سال پيش از اون همين تصفيه خانه ی سازمان آب درخيابان فاطمي امروز رو که اسمش جلاليه هست و قديمي ترين تصفيه خانه آب هست رو هم ساخته بود. معمولأ توی اينجور ساخت و سازهای فني، شرکت سازنده تا چند سال مجبوره مقداری ضمانت مالي در گرو صاحب کار بذاره تا اگر مشکلي برای سازه پيش اومد مجبور باشه برگرده و خرابي رو درست کنه ولي وقتي از يک شرکتي خلع يد ميکنن در واقع اون رو از ضمانتخای بعديش خلاص ميکنند. اين بماند که شرکت الکساندر گيبس بعدها بابت همين وسايلي که ازش گرفته بودن شکايت کرد و ايران مجبور شد پولش رو بده ولي مهمتر از اين موضوع جنبههای فني کار بود. الکساندر گيبس از جنبه مطالعات بستر سد، يعني مطالعات مکانيک خاک کارش عيب داشت و در واقع بعد از خلع يد کار مطالعاتيش تموم نشده موند. اينجور که من شنيدم اين مطالعات ميتونست بعدها هم برای شرکت گرفتاری درست کنه برای همين اونها مثلأ با نارضايتي اما در واقع با خوشحالي تن به خلع يد دادن و از ايران رفتند. حضراتي که سد رو تحويل گرفتند اون رو آب انداختن و داستان گرفتاری سد لار شروع شد که تا حالا هم ادامه داره. بستر سد در مقابل فشار آب مقاومت نداره و الان بيست و پنج ساله که ميليونها تن سيمان به زير بستر سد تزريق ميکنند تا حفرههايي که توی بستر سد توليد ميشه مسدود بشن ولي انگار بخواين آب يک رودخونهی روان رو با شکر شيرين کنين. من چند سال پيش يک عکس ماهوارهای ديدم که مربوط به پايان نامه يک دانشجويي بود که روی سد لار کار ميکرد. توی عکس وضعيت کانالها يا همون حفرههای زير بستر سد کاملأ مشخص بود و همون دانشجو ميگفت هر روز هم بدتر ميشه. چند وقت بعد هم چند تا مصاحبه کردم با متخصصان سد سازي که يکيشون ميگفت همين آبي که توی سد هست اگر در اثر فرو ريختن تاج سد يعني همون ديواره اصلي سد سرازير بشه هر چي روستا در پايين دست سد هست همه رو آب ميبره، يکي ديگه هم ميگفت اسم اين سازه رو نبايد سد گذاشت اسمش چاه آب باشه درستتره چون آبي که توی مخزن سد هست در واقع توی حفرهها جمع ميشه. حالا بايد ديد چه کسي اجازه خلع يد بيموقع از الکساندر گيبس رو داده بوده. اين کار از روی حماقت بوده يا خود شرکت الکساندر گيبس ميخواسته يک جوری از زير گرفتاری در بره و زمينه سازی کرده برای خلع يد شدن؟ کم آبي اگرچه محصول تغيير اقليم هست و مربوط به همه جهانه اما آبي که قراره توی سد لار جمع بشه و به مصرف آشاميدن و کشاورزی برسه هم جمع نميشه. هم اين نسل هم نسلهای بعدی چوب يک خلع يد احمقانه يا زيرکانه رو دارن
مي خورن و خواهند خورد.
حيف، اگر امکاناتش رو داشتم مصاحبههای حسابي ازش درمياومد.
برخلاف اسمي که روی اين موضوع گذاشتم و احتمالأ فکر ميکنم به ده دوازده تايي برسد تصميم دارم درباره بعضي گرفتاریهايي در ايران حرف بزنم که سالهاست لاپوشاني شدهاند اما گرفتاریهاشون رو نه تنها اين نسل بيچاره ما تحمل کردند بلکه نسلهای بعدی هم تحمل خواهند کرد. قطعي هم هستند و چون و چرا هم ندارند. وقتي گفتم متوجه ميشين حرفم درسته. انگيزه اين نوشتهها حرفي بود که فکر ميکنم کديوردر مراسم درگذشت مهندس بازرگان گفته بود، اينکه زيادهرویهای سال اول انقلاب باعث شد بازرگان تصميم به استعفاء بگيره که درستترين کار ممکن بود. به نظرم پرونده علمي ايران ميتونه از اين حيث جالب از آب دربياد بخصوص اينکه در چند سال گذشته من به طور دائم به عنوان روزنامهنگار علمي با همين موضوعات سروکار داشتهام و کلي هم دربارهی اونها مطلب نوشتم. تا جاييکه ميشه موضوعات رو خلاصه مينويسم.
اما اولين موضوع: سد لار.
اين سد لار که حتمأ همه اسمش رو شنيدن و شايد هم وقتي گذارشون به منطقه لار افتاده باشه از کنارش رد شده باشن. کار احداث اين سد مربوط به پيش از انقلاب هست ولي وقتي انقلاب شد هنوز در حال ساختنش بودن. شرکت پيمانکاری که اين سد رو ميساخت اسمش "الکساندر گيبس" (Alexander Gibbs) بود که البته انگليسي بود و اول انقلاب يک عدهای به اسم خلع يد از شرکتهای خارجي اومدن به اين شرکت گفتن ديگه لازم نيست توی ايران بمونين و تا اونجايي که من مطلع هستم وسايلشون رو گرفتن و سد رو از اونها تحويل گرفتند. اين شرکت خيلي سال پيش از اون همين تصفيه خانه ی سازمان آب درخيابان فاطمي امروز رو که اسمش جلاليه هست و قديمي ترين تصفيه خانه آب هست رو هم ساخته بود. معمولأ توی اينجور ساخت و سازهای فني، شرکت سازنده تا چند سال مجبوره مقداری ضمانت مالي در گرو صاحب کار بذاره تا اگر مشکلي برای سازه پيش اومد مجبور باشه برگرده و خرابي رو درست کنه ولي وقتي از يک شرکتي خلع يد ميکنن در واقع اون رو از ضمانتخای بعديش خلاص ميکنند. اين بماند که شرکت الکساندر گيبس بعدها بابت همين وسايلي که ازش گرفته بودن شکايت کرد و ايران مجبور شد پولش رو بده ولي مهمتر از اين موضوع جنبههای فني کار بود. الکساندر گيبس از جنبه مطالعات بستر سد، يعني مطالعات مکانيک خاک کارش عيب داشت و در واقع بعد از خلع يد کار مطالعاتيش تموم نشده موند. اينجور که من شنيدم اين مطالعات ميتونست بعدها هم برای شرکت گرفتاری درست کنه برای همين اونها مثلأ با نارضايتي اما در واقع با خوشحالي تن به خلع يد دادن و از ايران رفتند. حضراتي که سد رو تحويل گرفتند اون رو آب انداختن و داستان گرفتاری سد لار شروع شد که تا حالا هم ادامه داره. بستر سد در مقابل فشار آب مقاومت نداره و الان بيست و پنج ساله که ميليونها تن سيمان به زير بستر سد تزريق ميکنند تا حفرههايي که توی بستر سد توليد ميشه مسدود بشن ولي انگار بخواين آب يک رودخونهی روان رو با شکر شيرين کنين. من چند سال پيش يک عکس ماهوارهای ديدم که مربوط به پايان نامه يک دانشجويي بود که روی سد لار کار ميکرد. توی عکس وضعيت کانالها يا همون حفرههای زير بستر سد کاملأ مشخص بود و همون دانشجو ميگفت هر روز هم بدتر ميشه. چند وقت بعد هم چند تا مصاحبه کردم با متخصصان سد سازي که يکيشون ميگفت همين آبي که توی سد هست اگر در اثر فرو ريختن تاج سد يعني همون ديواره اصلي سد سرازير بشه هر چي روستا در پايين دست سد هست همه رو آب ميبره، يکي ديگه هم ميگفت اسم اين سازه رو نبايد سد گذاشت اسمش چاه آب باشه درستتره چون آبي که توی مخزن سد هست در واقع توی حفرهها جمع ميشه. حالا بايد ديد چه کسي اجازه خلع يد بيموقع از الکساندر گيبس رو داده بوده. اين کار از روی حماقت بوده يا خود شرکت الکساندر گيبس ميخواسته يک جوری از زير گرفتاری در بره و زمينه سازی کرده برای خلع يد شدن؟ کم آبي اگرچه محصول تغيير اقليم هست و مربوط به همه جهانه اما آبي که قراره توی سد لار جمع بشه و به مصرف آشاميدن و کشاورزی برسه هم جمع نميشه. هم اين نسل هم نسلهای بعدی چوب يک خلع يد احمقانه يا زيرکانه رو دارن
مي خورن و خواهند خورد.
حيف، اگر امکاناتش رو داشتم مصاحبههای حسابي ازش درمياومد.
نظرات