جمهوری اسلامی؛ غايبان اصلی
من آدم مذهبی نيستم، منتها اگر بنا باشد در تغييرات سياسی اينروزهای جامعه ايرانی برای خودم راهی انتخاب کنم که کمک کند به اين که غول مذهب به درون شيشه برگردانده شود آن راه اين است که از معممهای سنتی حمايت کنم. خوب البته ممکن است بهتان بربخورد که يک آدم غيرمذهبی چطور ممکن است در اين بزن بزنهای سياسی جانب معممهای سنتی را بگيرد. به نظرم آمد دلايلم را بنويسم شايد به درد گفتگو کردن بخورند.
اول از همه اين که، به نظر من، در گروه معممها سه دسته وجود دارد. دسته سياسیها، دسته متجددها و دسته سنتیها. معممهای سياسی بنایشان بر حکومت کردن است و اصولن حکومتهای مذهبی و متعصب را همين معممها اداره میکنند. دليلی هم نمیبينند که قوانين مذهبی را در تمام امور جاری نکنند چون در واقع مامور به ادای تکليفاند نه مامور به نتيجه. در کنار اينها دسته متجددها هستند که به دنبال پيدا کردن راههايی برای تفسير باورهای دين بر اساس نيازهای جديد جامعه هستند و مهمترين حرفشان فقه پوياست که عبارت است از تخصصی شدن فقاهت. اما دسته سنتیها باورهای دينی را در اندازههای خانوادگی و زندگی خصوصی آدمهايی که باهاشان مرتبطند حفظ میکنند.
خوب جامعه ايرانی حالا بعد از سی و يکی دو سالی که از عمر خشونتبار جمهوری اسلامی میگذرد تا حدود قابل توجهی دينزده شده منتها اين دينزدگی در حريم عمومیست و عامل اصلیاش هم فشار جمهوری اسلامی برای مسلمان کردن جامعهایست که هزار و چهار صد سال پيش از جمهوری اسلامی يک بار ديگر هم به زور مسلمان شده بوده. با همه اين دينزدگی اجتماعی هنوز راه يک دسته از معممها به درون خانههای مردم باز است. آن دسته همين معممهای سنتی هستند. کجا میشود پيدایشان کرد را مینويسم ولی در کل از سه دسته معممهایی که نوشتم در اين حکومت نقش داشتهاند به مرور دسته سنتیها از دور خارج شده و حالا ديگر اثری ازشان در حوزه عمومی نيست.
در حريم خصوصی يک چيزهايی در ميان افراد جامعه وجود دارد که اسمش را ممکن است بگذاريد دين ولی واقعيتش اين است که جای فعلیشان در حوزه فرهنگ است. کتمان کردنش هم بيشتر به ضرر جامعه تمام میشود. مثلن نذری دادن و فاتحه خواندن و دخيل بستن به ضريح اين و آن موضوع شخصی آدمهايیست که از آن طرف که نذری میدهند از اين طرف هم وقتی وارد مجلس عروسی فاميلشان میشوند ممکن است تا کله سحر بزنند و برقصند. اسم اين دينداری و بزن و برقص عبارت است از دين عرفی که تقريبن همه جای دنيا هم هست ولی آدمها میتوانند با خيال راحت هم آن را رها کنند و مجازات هم ندارد. هر جای دنيای توسعه يافته که برويد همين وضعيت برقرار است و کسی مانع دينداری خصوصی مردم و خروجشان از دين و مذهب هم نمیشود.
در مورد معممها به طور کلی شما ممکن است اسم حضرات با بگذاريد روحانيون، اين البته به خودتان مربوط است. ولی من هيچ روحانيتی در آنها نمیبينم، با اين همه، معممهای سنتی درست مثل عطاریها هستند که برای گروهی از مردم قابل اعتمادتر از پزشک متخصصاند. باز اين هم به خود آن آدمی بستگی دارد که میخواهد سياتيکش را با جوشاندههای گياهی درمان کند يا برود پيش پزشک متخصص. منتها اين قابليت عطاری وقتی به دست معممهای سياسی میافتد آنوقت عطاریها را به قيمت تعطيلی داروخانهها زياد میکنند. اين همان اتفاقیست که در شکل کلی جمهوری اسلامی افتاده است. البته در همين مثال عطاری معممهای متجدد هم به زمين و زمان میزنند تا مردم را قانع کنند که جوشاندههای گياهی میتوانند درد سياتيک را کم کنند ولی حالا پزشک هم خوب است بعد از معاينه همين جوشانده را تجويز کند. مردمسالاری دينی يکی از همين مدل جوشاندههای عطاریست که معممهای متجدد آن را تجويز کردهاند و نه سياتيک را درمان کرده و نه اعتباری برای مغازه عطاری باقی گذاشته.
معممهای سياسی و متجدد، به نظر من، عامل دردسر برای جامعه محسوب میشوند و اتفاقن چون دنيا را هم عوض نمیکنند و فشارشان بر جامعهایست که تحت کنترل دارند بنابراين نتيجهی عملی کارهایشان از شکل انداختن امور عادی يک جامعهست. نکته جالب هم اين است که هر دو گروه به مقدار زيادی در خرابیهای اجتماعی با همديگر مشارکت فعال دارند. بهترين نمونه اين وضعيت در جناحبندیهای سياسی اينروزهای جمهوری اسلامیست.
مثلن در جناح راست خامنهای نقش معمم متجدد و جنتی نقش معمم سياسی را بازی میکند و در جناح چپ خاتمی معمم متجدد و کروبی معمم سياسیست. رهبری رسمی جمهوری اسلامی هم در دست رفسنجانیست که هر دو بخش متجدد و سياسی را توامان دارد و از قضا توانايی او در مهار بحرانهای اين سی و دو سال ناشی از همين دوگانگی اوست. خمينی هم همين نقش دوگانه را داشت و نگاهی به فتواهای متنوع او قانعتان میکند که بخوبی در هر دو دسته سياسی و متجدد نقشهای قابل توجهی بازی میکرد. به نظر من، اظهار نظر کروبی مبنی بر اين که شيوه حکومتی همانیست که مردم به آن رأی بدهند و هيچ قيدی هم در نوع آن نگذاشته نشان میدهد بلاخره او هم به نتيجه نامطلوب حکومتگری معممهای سياسی و متجدد باور پيدا کرده.
منتهای مراتب خوب که نگاه میکنيد میبينيد معممهای مدافع سنت تقريبن در هيچ کجای درگيریهای سياسی جمهوری اسلامی نيستند و میشود آنها را غايبان اصلی نامگذاری کرد. دليل چنين غيبتی اين است که معممهای سنتی در دوران جمهوری اسلامی رفته رفته از حوزه عمومی کناره گرفتهاند تا مخاطبان ثابتشان را خرج حکومت نکنند. معروفترين نمونه معمم سنتی اينروزها عبارت است از سيستانی که دور بودنش از ايران باعث شده تا در مدار حکومت قرار نگيرد و در عوض دسته سنتیها را تقويت کند. همين قدرتمندی او باعث شده تا قدرت دسته معممهای سياسی مثل مقتدی صدر و دسته معممهای متجدد مثل عمار حکيم فقط شامل گروههای کوچکی از جامعه مسلمانان عراق بشود و در عوض عراقیهای شيعه به طور خاص و مسلمانهای عراق به طور عام در مدار او قرار بگيرند.
خوب اگر بپرسيد معممهای سنتی ايران کجا هستند و چه کسی رهبریشان میکند تنها نشانیای که میتوانم بهتان بدهم اين است که سراغشان را بايد در مراسم عقد و عروسی گرفت. رهبریشان هم غيرمتمرکز است و اين نقطه قوت آنهاست. البته خطبه عقد به مثابه متن يک قرارداد انسانی را میشود در دفتر شهرداری و توسط يک کارمند اداره شهرداری هم خواند منتها معممهای سنتی به نيازهای گروهی از مردم جواب میدهند که اگر کارمند شهرداری برایشان خطبه عقد را بخواند آنوقت اگر خبری از سوء استفاده مالی در شهرداری محلشان بشنوند واکنششان اين است که به سرعت پشتيبان دسته معممهای سياسی بشوند.
به نظر من، راه ورود حکومت غيرمذهبی به ايران از مسير قدرت گرفتن معممهای سنتی خواهد بود که به طور طبيعی مشتری ثابت را میپسندند و برای همان مشتریها هم هر روز تزئينات عطاریشان را عوض نمیکنند بلکه محتويات قوطیهایشان را پر نگه میدارند.
نظرات