مفاهيم تازه در قدرت
به نظر من، جواب به اين سوال که "آيا دعوای احمدینژاد و خامنهای میتواند منجر به جدا شدن آنها از همديگر بشود؟" مهمترين چيزیست که بايد به آن فکر کرد. دليلش اين است که باقی اختلافهای ميان اين دو نفر میتواند در مورد هر شراکت سياسی مثل اختلافات درون احزاب اتفاق بيفتد و عجيب هم نيست که بلاخره نظر يک نفر ترجيح داده بشود.
به همين دليل هم دعوای بين خامنهای و احمدینژاد که ممکن است برای خيلیها معنايش اين باشد که حضرات دچار دو دستگی شدهاند و اين يعنی خبر خوب، واقعن خبر خوبی نيست. نکته اصلی اين است که هر دو نفر بخوبی میدانند که اگر از گروه اصلی جدا بشوند آنوقت جنگيدن يکنفره در دو يا سه جبهه برایشان مقدور نيست. به همين دليل هم پيدا کردن راههای همکاری بهترين شکل ممکن برای حل گرفتاریهایشان است.
خوب پس ماجرا را چطور میشود تحليل کرد که با واقعيات جور دربيايد؟
يک کمی که به صحنه نگاه میکنيد میبينيد دعوا بر سر اداره دو تشکيلات امنيتی با نفراتشان است. يکی وزارت اطلاعات و ديگری سپاه. يک سوال اين است که اين دو تا دستگاه الان در دست چه کسیست؟
ظاهرن وزير اطلاعات و فرمانده سپاه را خامنهای تعيين میکند و نسبت به تغييرشان بايد حساس هم باشد که هست. آن وزارتخانههای ديگر مثل وزارت خارجه و کشور به اندازه اطلاعات و سپاه اهميت ندارند و يادتان هست که احمدینژاد وزرای هر دو وزارتخانه را عوض کرد و اتفاق جدی هم نيفتاد. منتها وزير اطلاعات برايش دردسرزاست و فرمانده سپاه هم از اساس در حوزه اختيارات او نيست. ولی آيا نيروهای اين دو دستگاه هم زير نظر خامنهای عمل میکنند؟ به نظر من جواب اين سوال منفیست و همين است که احمدینژاد را متقاعد کرده که وزير اطلاعات را عوض کند چون از نيروهای وزارتخانه باخبر است و سپاه را با فعاليتهای اقتصادی در کنار خودش نگه دارد و فرماندهاش را دست خالی بگذارد.
يک کمی دقيقترش اين است که اين نيروهای اطلاعات هستند که با سنجش فضای جامعه به گروه احمدینژاد پيام میدهند که فتيلهی ملیگرايی را بکشد بالاتر چون عموم مردم از معممها دور شدهاند. ماجراهای مکتب ايرانی و لوح کوروش و دوستی با اسرائيل فقط با حمايت فکری نيروهای اطلاعات امکانپذير است. از اين جذابترش اين است که همين پشتوانه اطلاعاتیست که به احمدینژاد مجال میدهد در مقابل حضرات قم بايستد و کار خودش را جلو ببرد. مهمترين قدمی که بعد از دعوتنامههای نوروزی احمدینژاد حالا دارد صورت واقع به خودش میگيرد ارتباط با مصر است و اين در حالیست که مصریها حتی بعد از حسنی مبارک هم از ارتباطشان با اسرائيل دست برنداشتهاند. در واقع سنجش افکار عمومی به گروه احمدینژاد نشان داده که گسترش روابط با دنيای بيرون میتواند مردم را دچار اين ترديد کند که احمدینژاد که دارد از يک طرف با معممها درمیافتد و از طرف ديگر روابطش را با دنيای بيرون گسترش میدهد بهتر است باقی بماند. بنابراين نيروهای اطلاعات به وضوح به طرف احمدینژاد کشيده شدهاند چون همين الان داريم ثمرات اطلاعرسانی به گروه او را میبينيم. منتها وزير اطلاعات از جنبه اداری میتواند راههای اطلاعرسانی به گروه احمدینژاد را مسدود کند و اين همان کاریست که احمدینژاد را وادار به عزل مصلحی کرده بود.
يک نمونه خيلی آشنای اين شرايط در دوران خاتمی اتفاق افتاد. حجاريان تئوریپرداز توسعه سياسی دوران اصلاحات بود و خط و ربط او با دستگاه اطلاعات منجر به اين شد که توسعه سياسی را از جنبه عملياتی به شکل فرمول فشار از پايين چانهزنی از بالا درآورد که کاملن هم عملياتی بود. يعنی نيروهای اطلاعات در آن دوره طرف خاتمی بودند و همين هم بود که راه توسعه سياسی را باز کرده بودند. در عوض همان وقت هم وزير اطلاعات منصوب خامنهای بود منتها چون نيروهای اطلاعات طرف وزير را نگرفته بودند بنابراين به محض اين که قتلهای زنجيرهای اتفاق افتاد به سرعت عاملان آن از درون دستگاه اطلاعات بيرون آمدند. يعنی وزير و يک جمع کوچک اطرافيانش از باقی وزارتیها مجزا بودند و طبيعتن شناسايیشان هم عملی بود.
حالا نيروهای اطلاعات طرف احمدینژاد هستند و او دارد با خيال راحت مجلس را میچرخاند چون میداند مجلس برای مردم محلی از اعراب ندارد. همين کار را با حضرات قم میکند چون میداند مردم اصولن از اين بابت نگرانی ندارند. وزير خامنهای را عزل میکند چون میداند خامنهای برای مردم خود اصل کودتاست.
احمدینژاد همين داستان را با سپاه هم دارد. يعنی پروژههای صنعتی کلان را داده است به سپاه چون به اعضای سپاه نشان داده که میتوانند در آينده به جايی برسند که صادق محصولی رسيده بود. با بازاریها و مؤتلفه درافتاده چون برنامهاش اين است که بازار سنتی را تبديل کند به بازار فنآوری و اين بازار را داده است به سپاه. با فرماندهان مکتبی سپاه هم مشکلی ندارد چون میداند آدمهايی مثل سعيد تاجيک زياد هستند که معتقدند "منتظر بشم عزيز جعفری به من فرمان بده؟". در واقع اين آدمهايی مثل تاجيک هستند که يک جوری ذوب در ايدئولوژی سپاه و خاطرات جنگ میشوند که باقی گرفتاریهای سپاه را فراموش میکنند و در نتيجه از درون "جنگ دوست داشتنی" سعيد تاجيک کسی مثل صادق محصولی خلق میشود و با خيال راحت کار خودش را در وجه اقتصادی میکند. بنابراين فرمانده سپاه و تاجيک میتوانند به ياد خاطرات جنگ مشغول باشند ولی بدنه سپاه به شدت در کارهای اقتصادی و فنآوری درگير بشود.
به نظر من، درگيری ميان خامنهای و احمدینژاد بر سر اين نيست که چه کسی وزير و فرمانده باشد چون وزير و فرمانده میتوانند هر چقدر که بخواهند به اسم وزارت و سازمانشان اطلاعيه به نفع مقام معظم بدهند منتها دعوا بر سر اين است که آنها اجازه ندارند به بدنه تشکيلاتشان دست بزنند چون اين بدنه الان دارد خط و ربط سياسی و اقتصادی میدهد و تغيیر اين استراتژی چيزی شبيه به ترور حجاريان و از دست رفتن فرصت خواهد شد.
برای اين که مطمئن بشويد بدنه اطلاعات و سپاه چقدر به احمدینژاد نزديک است بهترين نمونه عبارت است از پخش شدن فيلمهايی که آبروی خامنهای را بردهاند مثل همان داستان "يا علی" و مجيزگويیهای مسخرهای که با ظرافت تمام همراه شدهاند با دری وریهای معممهای ديگر که همگی خامنهای را نشانه گرفتهاند. چنين فيلمهای مسخرهای بدون همراهی نيروهای اطلاعات به دست نمیآمده.
بنابراين، به نظرم، خامنهای هيچ راه ديگری برای کنار آمدن با استراتژی "مدير از من سازمان از تو" ندارد. و اين نکتهایست که به ضرب و زور و تهديد مجلس هم قابل تغيير نيست. يعنی اگر بنا باشد احمدینژاد را برکنار کنند بايد تمام دولت و شعباتش در استانها را هم تغيير بدهند. خوب اگر چنين اتفاقی رخ بدهد آنوقت دو گروه ممکن است بتوانند در ضمن حفظ نظام دولت را هم بگردانند، يکی اطلاح طلبان که همين الان در زندان هستند و گروه کارگزاران که تحقيقن به خاطر کنار گذاشتن رفسنجانی از خبرگان به باقی اتفاقات هم خوشبين نيستند و همينطور منتقد بیصدا باقی میمانند.
من فکر میکنم اختلافات درونگروهی خامنهای- احمدینژاد يک جور غائله خودیشان است ولی نتيجهاش میشود تقسيم وظايف و بازنگری در حدود تصميم گيری.
خوب، پس حالا خبر خوش کجاست؟
به نظر من، خبر خوش اين است که مردم از اساس دارند رهبران جديدشان را توليد میکنند. يک کمی که دقيق بشويد میبينيد که زير پوست به ظاهر آرام جامعه ايرانی چه اتفاقات جالبی دارد میافتد. همين روزها بعضیهایشان را مینويسم که ببينيد چقدر حرفم درست است. خبر خوش اين است موضوع "قدرت مردم" دارد به درون يک مفهوم تازه به نام "صرفه مردم" که قدرت را هم در درون خودش دارد میغلتد. يعنی اين که مردم با قدرتی که دارند آيا هزينه دادنشان برای حمايت از يک تشکيلات يا فرد مساویست با جواب گرفتن از آن يا نه. اين اتفاق دارد میافتد و دعوای خامنهای- احمدینژاد بر سر مصاديق همين صرفه است.
نظرات