خانه های علم و هزار افسوس
اوايل دوره ی دوم رياست جمهوری هاشمي بحث راه اندازی خانه های علم و موزه های علمي حسابي در گرفته بود. چندين بار هم از من و دو سه نفر ديگه مثل توفيق حيدرزاده (سردبير سابق مجله ی نجوم که دکتراش را در امريکا گرفت و حالا هم اونجا زندگي مي کنه) دعوت کردند که بريم شهرداری تهران و کار مطالعاتي اين مراکز را شروع کنيم، قرار بود شهرداری تهران گوشه ای از بعضي مراکزی مثل فرهنگسرای بهمن رو به اين کار اختصاص بده. بعدها من به موسسه ی "شهر کتاب" دعوت شدم تا کار بخش علمي اونجا را راه بندازم و بعد اين مرکز اطلاع رساني به مراکز کار تجربي وصل بشن. شش ماهي هم اونجا به طور دائم بودم و بعد به صورت پراکنده کمکي اگر بر مي آمد از دستم انجام مي دادم. تقريبأ همه ی اون هايي که برای اين کار دعوت شده بوديم بعد از شش هفت ماه کار کردن سرخورده شديم و دوباره برگشتيم سر کار و زندگي خودمان. علتش اين بود که هنوز اين طرح در حد حرف زدن و نهايتأ چند جلسه با بعضي از دانشگاهي ها بود که يکباره چند تا مرکز و سازمان بي ربط شروع کردن به تبليغات که مثلآ دو هفته ی ديگه خانه ی علم راه اندازی مي شه يا از اين جور مراکز. يکيشون رو سازمان عمران کيش درست کرد و بعد هم دومي و سومي اش از اين طرف و آن طرف سردرآورد
سازمان عمران کيش پارک دانشوران را راه انداخت. که نيمتنه های بزرگان علم رو در آن جا نصب کردند. هر چه گفتيم که بابا تا وقتي جزيره ی کيش جای خريد و فروش اجناس خارجيه چه معني داره پارک دانشوران رو اونجا درست کنين، کسي گوشش بدهکار نبود. برای مراسم افتتاح هم لطف کردن و مرا هم دعوت کردند، از زور گرما تا پايان مراسم هر کدام از مدعوين يک بشکه آب خورديم. يعني اين پارک را نمي شد تحمل کرد از فرط گرما. بعد از اين هم گفتند خانه ی علم درست کرديم. باز هم به دو سه نفری گفتيم که بندر عباس که فاصله ای با کيش ندارد اصلأ مدرسه ی درست و حسابي ندارد آنوقت جزيره کيش به چه دردش مي خورد که خانه ی علم داشته باشد؟ مگر آدمي پيدا مي شود که با اين قيمت های بليط هواپيما مثلأ دست بچه اش را بگيرد ببرد برای چند ساعت در خانه ی علم وقتش را بگذراند. باز هم کسي گوشش بدهکار نبود. اين ها همه از فرط هول و دست و پا زدن برای جلب نظر دو سه تا مسئول مافوق بود، هنوز هم در بر همين پاشنه مي چرخد، علتش هم همين بي برنامه گي فرهنگي است
حقيقتش با يکي از مسئولان مرکز ملي علوم و تکنولوژی استراليا حرف مي زدم دلم سوخت که چرا ما در ايران هر چه زور زديم نشد يک کار با پشتوانه ی درست و حسابي انجام بدهيم. هم آدمش بود و هنوز هم هست که اين کارها را انجام بدهد و هم امکان مالي انجام دادنش، چيزی که نيست درايت و مديريت درست است که همه چيز را به باد فنا مي دهد

نظرات

پست‌های پرطرفدار