راستي های زبل
من حالا نه تنها باورم شده که راستي ها به شدت برنامه ريز و مبتکر هستن بلکه تقريبأ متقاعد شدم که از جنبه ی اجرايي هم کم ندارن، و از اون طرف کاملأ به بي تکليفي ی حالا تاريخي ی اصلاح طلبان هم ايمان پيدا کردم. نمونه ی اظهر من الشمس اين ابتکار راستي ها که لامصب مثل مسلسل هم کار مي کنه همين يادداشت شريعتمداری هست درباره ی وضعيت معين. به عبارتي اين راستي ها چنان دقيق نقشه کشيدن و دارن عمليش مي کنن که راه نفس کشيدن برای اصلاح طلبان باقي نذاشتن. تا معين و باقي همفکرانش به نتيجه ی برسن که در انتصابات شرکت کنن يا نه راستي ها برای سه چهار قدم بعدی هم چاله چوله کندن. اين بي تدبيری ی اصلاح طلبان که در تمام دوران خاتمي هم نو به نو خودش رو نشون مي داد و باعث شد حتي تئوريسين های مشارکت مثل تاج زاده وحجاريان هم نتونن به موقع به داد خاتمي برسن و خاتمي مجبور شد خودش راه بيفته و يکي به نعل بزنه يکي به ميخ حالا گريبانگير معين هم شده. وقتي پيش خودم مرور مي کنم مي بينم اين راستي ها سياستمدارتر از اصلاح طلبان بودن و در واقع در حوزه ی سياسي از تمام ظرفيت ها استفاده کردن و مي کنن. همينه که مثلأ در مورد برنامه های اتمي ايران هم خاتمي و کابينه ش رو مجبور کردن که دنباله روی رو با هزار جور عواقب بعديش ترجيح بدن تا اينکه بلاخره به عنوان کابينه يک طرحي با مجری اون رو به ميدان بفرستن. چند ماه پيش حسين درخشان يک چيزی نوشته بود که خامنه ای داره تيم خودش رو درست مي کنه و شايد بخواد کم کم خودش هم بره دورتر وايسه و نحوه ی عمل تيمش رو ببينه (لينکش رو پيدا نکردم). من حداقل حالا دارم فکر مي کنم اون حرف نشانه هايي از صحتش رو داره نشون مي ده. يعني تيم خامنه ای تار و پودشون رو خوب به هم بافتن و به لحاظ تئوريک هم خوب داره کار مي کنه (اون آمار هر نه روز يک بحران يعني اينا کلي برنامه داشتن). من البته يک تبصره ای برای اون حرف حسين دارم، و اون هم اينه که راستي ها بر خلاف اصلاح طلبان و به خصوص مشارکتي ها همه ی قدرتشون رو هم ننداختن روی جوان های طرفدار و وهوادار. نمي گم جوان ها از جنبه ی بدی و خامي، نه. منظورم اينه که جوان ها در ايران به دلايل اجتماعي ممکنه بلاخره قبول کنن که يک جايي دست از اصلاح طلبان بردارن و بشينن و به يک جناح ديگه چشم بدوزن حتي اگر کمکش نکنن (که البته نمونه ی کمک کردنشون هم هست مثل حمايت تعدادی از روزنامه نگاران از رفسنجاني)، منظورم اينه که راستي ها اون ظرفيت های قدرت و عمل کننده گي سياسي رو در بازيگران فعلي که جوان هم نيستن بهتر مي شناسن و ازش استفاده مي کنن در حالي که اصلاح طلبان فقط از روی تئوری دائم از جوان ها حرف مي زنن ولي نمي گن چطور بايد اول قدرت رو بگيرن و بعد جوان ها رو توش سهيم کنن. با اين مثلأ تئوری هم مي شه درک کرد چرا رفسنجاني دوباره اومده توی صحنه ی انتخابات، چون (به نظر من) فهميده که راستي ها به همون دليلي که سرمايه گذاريشون رو روی قديمي ها هم دارن بنابراين اگر رفسنجاني بتونه با هر اهرمي به رياست جمهوری دست پيدا کنه مي تونه مطمئن باشه که راستي ها آخرالامر ازش حمايت مي کنن (همون کاری که قبلأ هم انجام داده بودن و با وجود مشکلاتي که با رفسنجاني داشتن اما دائم مي گفتن مخالفت با دولت رفسنجاني مخالفت با پيامبره). اهرم های رفسنجاني هم يکيش همين جوان هايي بودن که بعد از نااميدی از خاتمي يک گوشه نشسته بودن و فقط نگاه مي کردن، اتفاقأ از نظر فکری هم آدم های قابل قبولي هم هستن (حداقل قوچاني پيشقراولشونه). بنابراين اصلاح طلبان الان مي تونن از اين فرصت دوری از مراکز قدرت برای تجمع فکري شون استفاده کنن و ببينن با همين درک تئوريکشون از قدرت در خارج از حيطه ی قدرت چطور مي تونن با سيستم فکری و عملي ی راستي ها مقابله کنن، يعني به جای توليد يک خاتمي ی ديگه اقلأ يک اپوزيسيون قدرتمند درست کنن وهمون روش راستي ها رو در نقد کاربدستان راه بندازن، خوب اين حداقل مي تونه بهشون فرصت بده تا برای اداره ی قدرتي که دستشون مياد برنامه ريزی کنن. اتفاقأ وجود يک يا چند حزب قدرتمند از رئيس جمهور و مجلس بي خاصيت مهمتره. وقتي راستي ها مي تونن برن همه ی سوراخ سنبه ها رو بگردن و طرفدار چماق به دست پيدا کنن و اسمش رو بذارن حزب الله خوب اصلاح طلبان هم بايد بتونن آدم های خودشون رو پيدا کنن و يک اسم حزبي هم براش بذارن. اين راستي ها مثل جواد لاريجاني اگه پاش بيفته با شيطان هم مي تونن معامله کنن، در عوض اين مثلأ اصلاح طلبان تا از کر بودن آب مطمئن نشن با کفش هم از توش رد نمي شن
نظرات