درباره ی يک خبر
اين پنج نفری که به نوشته ی بي بي سي در سوريه دستگير و بعد آزاد شده اند هم اسمشون و هم هدفشون يک جوری با هويت خود اون آدم ها (دستکم دو تاشون) کاملأ منافات داره. منظورم اينه که يک جای اين خبر لنگ مي زنه. دو نفر از اين گروه رو من از طريق خانواده هاشون مي شناسم ( به قول معروف بدون ذکر نام در اين گزارش). در واقع عمده ی خرمشهری های يک کمي قديمي تر اون ها رو مي شناسن، برادر بزرگتر اون يکي (!) که ورزشکار با کفايت ولي بسيار بداخلاقي بود و بعدها هم دبير شد، توی جريانات خلق عرب، همون اوايل انقلاب، توی خرمشهر خيلي ميدون دار بود. بعد از ختم غائله يک روزی با لباس و سر و صورت خونين اومد دبيرستان، صاف توی کلاس ما. نگو نيمه شب توی مسيرش به خونه وقتي از جلوی تشکيلات سپاه رد مي شده ماشينش رو نگه داشتن و داشتن به حد مرگ مي زدنش، از شانسش مردمي که با ماشين از اون اطراف رد مي شدن صحنه رو ديدن و اومدن و اين بابا رو نجات دادن. يک ولوله ای شد توی دبيرستان و داشت کم کم اون طرف شهر رو (شاه آباد مسبوق و طالقاني سابق) رو به هم مي زد. (اون موقع معروف بود که برای ختم غائله ی خلق عرب از سپاه خرم آباد استفاده کردن، جهت اطلاعات عمومي گفتم). يک سال بعد از اين ماجرا هم باز دوباره همون داداش بزرگتره بازداشت شد و فرستادنش اهواز برای دادگاه انقلاب و اين قضايا، اون هم يک ماجراهايي داشت که ... (بماند که يک آدمي همون موقع جواب نامردی های ساليان دراز همون داداش بزرگه رو با مردانگي جواب داد، يک ذره هم غيبت کنيم بلاخره). اون شخص دوم خبر هم اساسأ خانواده ش مال اطراف خرمشهر و آبادانه و ... حالا موضوع منافاتي که گفتم اينه که در تمام جريانات خلق عرب هر چه ادعا بود مربوط مي شد به خرمشهر و يک کمي هم آبادان ولي اهواز توی ادعاها نبود. حالا يک دفعه "جبهه دموکراتيک خلق برای رهايی اهواز" يک جوری محصول جديده. دليلش هم اينه که اصولأ بافت جمعيتي ی اهواز، چه قبل و چه بعد از انقلاب، بيشتر به طرف بختياری ها و دزفولي ها و شوشتری ها تمايل داشته و اصولأ بعد از مهاجرت روستانشينان سوسنگرد و بستان، به واسطه ی جنگ به اهواز، تعداد جمعيت عرب زبان های اهواز بيشتر شده. اين "جبهه دموکراتيک خلق برای رهايی اهواز" با کمي امعان نظر مسئولانش ممکن بود به شهرهای مختلف ديگه هم سرايت کنه، همونطوری که از خرمشهر پيشروی کرده و رسيده به اهواز. بنابراين اگر بي بي سي مي پرسيد چطور شده که اين گروه مي خواد اهواز رو رها کنه مي تونست جالبتر بشه
اما موضوع مهمي که زمينه ی همه ی انواع اين جور اعتراض هاس اينه که بلاخره اين مردم عرب زبان هم حق دارن در سرنوشت مملکتي که توش زندگي مي کنن نقش داشته باشن. خوب وقتي موقعيت هايي رو هم که به عرب ها در ايران مي دن عمدتأ مي دن به عرب های عراقي هر آدمي از خودش مي پرسه پس چطوری حاکميت مي خواد حد خدمت يا خيانت اين جمعيت عرب زبان ايران رو محک بزنه؟ فکر نکنين خيلي راحت مي شه اين ديده نشدن رو تحمل کرد. يک چيزی مي گم از تجربه ی خودم که بدونين چقدر سخته. توی دوره ی جنگ ما چون جايي رو نداشتيم و از خرمشهر اومده بوديم اهواز همه ی مدت جنگ رو مونديم اهواز، صدای توپ و خمپاره هم شده بود موزيک متن زندگيمون. توی همين اهوازی که زير زمينش نفت و گاز غوغا مي کنه خود من هر بار برای گرفتن يک سيلندر گاز يا يک بشکه ی بيست ليتری ی نفت هميشه بين هشت تا ده ساعت توی صف مي ايستادم. اونوقت تا به تهران موشک نزدن هيچکس نفهميد زندگي از مدل جنگي يعني چي. اين عرب زبان ها هم اون جور محروميت های عمومي رو در خوزستان چشيدن و هم هر وقت با چنگ و دندون سوادی به دست آوردن بهشون به چشم تجزيه طلب نگاه کردن. غير از اينه که همين اهل حکومت هم تا بهشون پشت چشم نازک مي کنن از هيچ کاری فرو گذار نمي کنن. همين اهل حکومت رو دو روز از نعمت گاز و نفت و گازوئيل در سرمای زمستون محروم کنن اونوقت مي بينيد چه المشنگه ای راه ميندازن. اين عرب زبان ها ممکنه دانشگاه نرفته باشن اما ديگه شعور که دارن، سرما رو هم حاليشون مي شه که. خودشون رو که با عرب های اون طرف آب مقايسه مي کنن اونوقت راحت نمي پذيرن که چرا باهاشون اين جور رفتار مي کنن
نظرات