جنبش های دانشجويي در ساختار قدرت سياسي
ماهيت جنبش های دانشجويي در شرايط فعلي توزين قدرت سياسي ملي و جهاني چگونه مي تونه باشه؟ من برای خودم هر بار دلايل و مستندات جديدی در رد يا قبول بعضي تئوری های مربوط به اين موضوع پيدا مي کنم. گرچه خيلي مفصل بايد توضيحش بدم اما احتمالأ برای بحث های وبلاگي ممکنه اندکي برای بعضي ها مفيد باشه. مختصر مي نويسم
اساسأ جنبش های دانشجويي پديده ای خلاف جريان عرفي دانشگاه شناخته مي شه و حالا اينروزها اگر کمي در مباحث نظری ی اون در غرب نگاه کنيم مي شه گفت کم کم داره پس زده مي شه. دليلش اينه که در دانشگاه ها همه چيز حول محور دور ماندن از فضای عرفي جامعه و انديشيدن شکل مي گيره. فشار اصلي بر اينه که روش انديشيدن رو به دانشجوها ياد بدن و اگر عملي قراره صورت بگيره اونقدر از جنبه ی تئوری محکم شده باشه که با حداقل نيروی ممکن به سرانجام برسه. همين هم هست که نو محافظه کاران رو در کشورهای غربي به دردسر انداخته و عملأ جامعه ی دانشگاهي رو در مقابل اون ها قرار داده. اتفاقأ از اين جنبه مي شه شباهت نسبتأ دقيقي بين رفتار حوزه های علميه و کليساهای سنتي با دانشگاه های مدرن پيدا کرد که هر دو از حرکت های راديکال دوری مي کنن. مقايسه مراکز علمي امروز و جهان نومحافظه کاری بيشتر به اين شبيهه که عقل و عضله به عنوان نماد هر دو گروه شناخته بشه. البته ميشه پرسيد که پس چرا هنوز در غرب دانشجويان به حمايت يا عليه سياستي خاص گاهي سر از خيابون ها در ميارن؟ نگاه عميق تر دانشگاهي به حرکت های خياباني ی دانشجويان معنيش اينه که حالا دانشجويان مي خوان تئوری ها رو به عنوان خط مشي به مردم جامعه نشون بدن. درست مثل يک کار آزمايشگاهي که تا به مرحله ی آزمايش روی نمونه ی واقعي و انساني برسه صدها بار در شرايط آزمايشي زير و رو شده.
اينروزها وقتي فکر مي کنم که ريشه ی برخورد دانشجويان با خاتمي در دانشگاه چي بود به اين نتيجه مي رسم که ريشه ی اين برخورد نوعي مطالبه ی تاريخي بود که تئوری های اون محصول انديشه ی دانشجويان و حتي همه ی ما در بيست و شش سال گذشته نبوده. ما از محصولات فکری ی دو سه نسل قبليمون استفاده کرديم. يعني عجالتء هنوز فکری در حوزه ی اديشه ی سياسي و احتماعي که محصول همين يکي دو نسل امروز هست نداريم که توی اون نيازهای فعلي جامعه رو به نيازهای جهاني پيوند بزنيم و از توی اون محصولي در بياريم که نگاه به خود و به جهان رو در بر داشته باشه.
چند روز پيش توی فرصتي که داشتم نگاهي به بعضي منابع جديد به خصوص درباره ی حرکت های دانشجويي در کره ی جنوبي انداختم، برام جالب بود که حالا کره ای ها خيلي روز به روز دارن از شيوه ی آکادميک برای حرکت های دانشجويي
استفاده مي کنن. منابعشون رو زير و رو مي کنن تا پشتوانه ی حرکت های دانشجويي بشه.
محتاطانه مي گم که دانشجوها بايد برگردن به دانشگاه و برای نسل فعلي تئوری بسازن. اين خيلي مهمه که نسل دانشگاهي فعلي انديشيدن رو ياد بگيره، چيزی که همه ی ماها وقتي پا به دنيای مدرن مي ذاريم از فقدانش رنج مي بريم. انقلابيگری ی دانشجويان منجر به آشوبناکي ی جامعه مي شه اما خلق تئوری های اجتماعي- سياسي منجر به قدرت گرفتن پايه های مردمسالاری خواهد شد.
طول ميکشه و اين اساسأ با خلقيات فعلي که به روش انقلابي همه چيز رو در کوتاه ترين زمان مطالبه مي کنه ناسازه اما واقعيت اينه که دانشگاه و دانشجويان بايد از عملگي سياسي به انديشه ورزی ی سياسي رو بيارن. دانشجوها حالا آخرين مطالبه ی نسل قبلي ها رو در برخورد با خاتمي گفتن. ديگه تمام شد، ما تمام حرف صد سال پيش رو گفتيم. هر حرکتي بعد از اين فقط مي تونه در بستر هيجان ارزيابي بشه و بعد از مدت کوتاهي خنده دار به نظر برسه. همونقدر خنده دار که مثلأ يک دانشجويي درسي رو که بايد در چهار-پنج سال تموم کنه در ده سال تموم مي کنه. همه مون مي دونيم که اين اتفاق باعث خنده دار شدن موضوع درس خوندن اون دانشجو مي شه حتي اگر از نظر انديشه ی سياسي هم اون آدم فيلسوف همدوره ای های خودش قلمداد بشه. نماينده گي دانشجويان در نگاه مدرن تر به جنبش های دانشجويي نه به عهده ی يک فرد يا يک گروه بلکه به عهده ی يک مقاله ی دانشگاهيه. بايد قبل از اينکه به خاطر دن کيشوت بودن مضحکه بشيم به دانشگاه برگرديم و برای پيدا کردن حرف تازه به خودمون سخت بگيريم. خيابانگردی تمام شد

نظرات

پست‌های پرطرفدار