هفت روز هفته

روز اول. جا به جايی آدم‌ها در گروه‌های سياسی هميشه معنادار است. منتهای مراتب گاهی خود آن معنا خنده‌دار از آب درمی‌آيد. حالا در جا به جایی‌های مربوط به انتخابات رياست جمهوری همين اتفاقات خنده‌دار رخ داده. خوب من همين را دليل مؤثقی می‌دانم که اطرافيان باهوش خاتمی او را از دايره‌ی انتخابات خارج کردند و اتفاقأ همان‌ها هم موسوی را به ميدان کشيدند تا زمينه‌ی خروج خاتمی فراهم بشود. خوی اصل داستان خيلی شبيه است به ماکياوليسم ولی دست کم نتيجه‌اش برای جامعه خوب است چون منجر به توليد يک رهبر سياسی می‌شود. آن کتاب شاهزاده ماکياولی هم دستورالعمل توليد رهبر سياسی‌ست ضمنأ. حالا توی اين اوضاع که دقت می‌کنيد می‌بينيد ميرحسين هنوز هيچ برنامه‌ای که ندارد و حرف‌هايش هم اصلأ تازه نيستند. خيلی زورکی بايد بگرديد از توی حرف‌هايش دو تا شعار انتخاباتی پيدا کنيد. طبيعی هم هست که نقاش اگر قرار بود شعار بدهد که اصلأ بايد پارچه نويس می‌شد. اين همان اشکال قديمی خاتمی بود که تا از کتابخانه‌ ملی بيايد بيرون 12 سال طول کشيد و کلی خسارت به بار آورد. ميرحسين هم شايد بيشتر از اين طول بکشد که بشود رهبر سياسی. خوب همين دافعه کافی بود تا يک گروهی از ميرحسين دست بکشند و بروند زير علم کروبی. منتها يک نکته وجود دارد که خيلی داستان را جالب می‌کند. آن نکته اين است که آدم‌هايی که وارد گروه کروبی شده‌اند همان‌هايی هستند که اهل شعارند و در عمل هم به کارهای ضربتی و رسانه‌ای مشهورند. معروف‌ترين‌شان کرباسچی‌ست که هم در عمل و به طور ضربتی شهر تهران را رونق داد و هم با راه انداختن روزنامه‌ی همشهری نشان داد آدم رسانه‌ای‌ست. خوب البته ساختمان‌های بلند روی گسل‌های تهران هم هست. دعواهای مربوط به حق و حقوق روزنامه نگاران همشهری هم به همچنين. ابطحی هم که معرف حضورتان هست که اصولأ شده است ملانصرالدين اصلاح طلبان و خودش بيخودی نشانی حلوای نذری می‌دهد بعد هم کاسه می‌گيرد دستش که بدود همانجايی که خودش نشانی داده. قوچانی هم که با آن يادداشتی که درباره‌ی کروبی نوشت نشان داد آدم هر چقدر پول بدهد آش می‌خورد. خوب حالا با اين جماعت تغيير جهت داده معلوم می‌شود کروبی هم پايگاه فکری درست و درمانی ندارد. اما يک دليلی خوبی برای اين جا به جايی هست. اين که اصلاح طلبان دارند شکاف‌های ميان خودشان را پر می‌کنند و حالا که يک رهبر سياسی هم دارند مشغول بزرگ کردن گروه‌شان هستند. اين يعنی از رفسنجانی تا ميرحسين موسوی يک ائتلاف در حال شکل گرفتن است که هدف‌شان انتخابات نيست بلکه يک کار بزرگ‌تر است. يعنی همين را خوب يادتان بماند.

روز دوم. دنيای عجيبی‌ست! بعد از فروپاشی کمونيسم، چپ‌های سابق مرتب دارند خاطرات‌شان را منتشر می‌کنند. البته هنوز خيلی مانده تا نگاه شخصی و دنيايی چپ‌ها به نگاه ايدئولوژيک‌شان غالب بشود و بلاخره تجربيات دست اول دوران کمونيسم به ما برسد. منتها گاهی مثل همين بار که کتاب سعيد صيرفی زاده معرفی شده متوجه گرفتاری‌های فرزندان‌شان هم می‌شويد. حالا البته صيرفی زاده نمونه‌ی کاملی از نسل دوم چپگراها نيست و نمی‌شود همه‌ی کاسه و کوزه‌ها را روی سر هر آدم اهل فکری شکست که زندگی شخصی‌ا‌ش هم خراب است منتها همين الان که به اوضاع و احوال مثلأ دار و دسته‌ی مجاهدين نگاه می‌کنيد متوجه می‌شويد نگاه ايدئولوژيک محض چه نتايجی به بار می‌آورد. می‌دانيد که در بين مجاهدين هم همين گرفتاری وجود دارد و مثلأ در اردوگاه اشرف خانواده‌ها را از هم جدا کرده‌اند و بچه‌ها را هم که فرستاده‌اند به کشورهای ديگر. همين اوضاع در مورد جمهوری اسلامی هم هست و گاهی که از زير دست‌شان درمی‌رود متوجه می‌شويد که اين حضرات هم خيلی بهتر از رقبای ايدئولوژيک‌شان نيستند. يک روزگاری بلاخره نسل دومی‌ جمهوری اسلامی هم شروع می‌کنند به نوشتن.

روز سوم. خيلی هم غير قابل پيش بينی نبود که رکسانا صابری را به يک اتهام بيجا زندانی کنند. بيجا نبودنش به دليل مهار رسانه‌ها در ايام انتخابات بود که در هر حال ممکن است تسلط رسانه‌ای دولت را در هم بريزند. البته همه‌اش هم به دولت نيست چون رسانه‌ها اصولأ حکومتی هستند تا دولتی. يک موضوع قابل توجه در اين رويه‌ی برخورد با آدم‌های دو مليتی که روزنامه نگاران هم در همان گروه جای می‌گيرند اين است که اين‌‌ها بر خلاف خارجی‌ها قادرند در لايه‌های مختلف اجتماعی رفت و آمد کنند. آن عکسی که از رکسانا صابری منتشر شده که او را در يک مراسم دعاخوانی با چادر نشان می‌دهد قدرت ارتباطی ايرانی الاصل‌ها با جامعه‌ی ايرانی را مشخص می‌کند در حالی که آدم‌های رسانه‌ای خارجی تا اين حد نمی‌توانند با جامعه منطبق بشوند. نوع برخوردی که با دو مليتی‌ها می‌کنند خيلی شبيه است به برخورد با اهل کمپين يک ميليون امضاء. کمپينی‌ها هم با مردم کوچه و بازار سر و کار دارند و طبيعی‌ست که حکومت از جنبه‌ی ارتباط با عامه مردم هيچ رقيبی را تحمل نمی‌کند. به نظرم رسيد حسين درخشان هم دچار همين گرفتاری شده. البته حدس می‌زنم انتخابات که تمام بشود اين غائله‌ها هم ختم می‌شوند. منتها خرابی‌اش طبق معمول باقی می‌ماند.

روز چهارم. دولت کارگری کوين راد بر خلاف دولت جان هوارد سياست دولت استراليا نسبت به پناهجويان را تغيير داده و همين شده که پناهجويان با سهولت بيشتری وارد استراليا می‌شوند منتها همين هم خودش شده است عامل گرفتاری. آخرين گرفتاری مربوط بود به آتش سوزی در کشتی حامل پناهجويان که عمدتأ هم افغان بودند. کلی از سانحه ديده‌گان را آورده‌اند بريزبن ولی حزب مخالف افتاده است به جان دولت که با اين تغيير سياست راه را برای پناهجويان هموار کرده. دولت کارگری هم ادعايش اين است که اگر چنين کاری نکند به قول‌های انتخاباتی‌اش بی توجهی کرده. حکايتی شده است.

روز پنجم. حالا هر بار واقعأ کمیسیون بررسی تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری قرار است چه کار کند؟ اگر بنا باشد متخلفان انتخابات را معرفی کنند که اصلأ الان بايد هنوز درگير دوره‌ی نهم باشيم که. تقلب به اين بزرگی.

روز ششم. الان يک بشقاب کيک جلوی من هست که محصول عمه کتی‌ست. پريروز هم يک کيک خيلی حسابی از يکی ديگر از رقبا خوردم. اينطور که پيش برود روز مسابقه خيلی شوری برپا خواهد شد. گفتم که رقبا خبر داشته باشند.

و روز هفتم. من امروز صبح ساعت 8 رفتم 4 کيلومتر دويدم. رکوردم شد 20 دقيقه. لطفأ رکوردتان را اعلام بفرماييد.


نظرات

پست‌های پرطرفدار