خر برفت و خر برفت و خر برفت

فکری‌ام که آيا بايد برای اعدام شدن صدام حسين پايکوبي کرد يا برای اين که داريم مصائب کشور خودمان را در پرتو حکم صدام حسين فراموش مي‌کنيم بايد اندوهبار بود؟

منظورم اين است که فکر کنيد اگر امريکا به جای حمله به عراق به ايران حمله کرده بود و همين بساط دادگاه و دادگاه‌کشي داستانش از اين طرفي مي‌شد آنوقت لابد همه‌ی آنچه صدام بر مردم خودش و ديگران کرده بود قابل پاداش دادن مي‌شد و از اين طرف پرونده‌ها بودند که از بزن و بکش‌های ابتدای انقلاب ايران در محکمه‌ها‌ رو مي‌شدند.

مي‌دانيد، مي‌خواهم بگويم محکوميت آدم‌ها بيش از آنچه ناظر به عدالت باشد ناظر به سياست است و همين است که آدم را غصه‌دار مي‌کند.

حتي جالب‌تر هم اين بود که سناريوی حمله‌ی امريکا به عراق، حتي شايد با يک رئيس جمهور ديگری در امريکا، تبديل مي‌شد به سر به‌ راه شدن صدام حسين، مثل قذافي، آنوقت چه؟

مدام از خودم دارم مي‌پرسم آيا اعدام کردن صدام حسين معني‌اش اين است که اگر او نبود جنگ هم نبود؟ اگر جنگ نبود آنوقت در داخل ايران مخالفان سياسي را چطور مي‌شد تحمل کرد؟ يعني اصلأ زنده بودند الان؟

اگر جنگ نبود مي‌شد يک شبه آنقدر پول و ثروت به هم زد که حالا اعداد و ارقامش هم در ذهن آدم باورپذير نباشند؟ اصلأ اگر امريکا به عراق حمله نمي‌کرد صدام حسين حالا برادر صدام حسين نبود؟

يک شعری دارد مولوی که داستان آن آدمي‌ست که با خرش مي‌رسد به خرابه‌ای که درويشها آن جا گرسنه نشسته‌ بودند. شب که صاحب خر خواب است خر را مي‌فروشند و سور و سات به راه مي‌اندازند و مي‌شود داستان، شادی آمد غصه از خاطر برفت/ خر برفت و خر برفت و خر برفت.

گمانم خر ما را هم برده‌اند و برای سور و سات فروخته‌اند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار