هفت روز هفته

روز اول. اين هم از سيزده آبان امسال که آمد و رفت و بعد از نزديک به سه دهه هنوز عوارض اشغال سفارت امريکا گريبانگير مردم و نه مسئولان است. دشمني با امريکا اگر برای مردم آب ندارد اما برای اهل حکومت نان حسابي دارد. همان اوايل انقلاب از جمله بدی‌هايي که برای حکومت شاه مي‌شمردند يکي هم اين بود که امريکا از شاه حمايت مي‌کرده و او را تبديل کرده بود به ژاندارم منطقه. حالا جمهوری اسلامي خودش دارد هر روز با صدای بلند اعلام مي‌کند که بدون امنيت ايران هيچ جای خاورميانه امنيت ندارد و ما آقا بالا سر همه هستيم، اما اسم ژاندارم را نمي‌آورد. غرولند هم مي‌کنند که امريکا از ما حمايت نمي‌کند و تحريم‌مان کرده. حالا آدم با خودش فکر مي‌کند که اگر امريکا با جمهوری اسلامي دوست بشود و ديگر از فکر سرنگوني و اين‌ها هم بيايد بيرون خوب ايران تبديل مي‌شود به قدرت اول خاورميانه، يعني باز مثل قبل از انقلاب مي‌شود. خوب پس بلاخره مي‌خواهيد قدرت اول باشيد همانطور که شاه بود يا نه؟ پس چرا هنوز به همين‌هايي که انتظار حمايت‌شان را داريد مدام بد و بيراه مي‌گوييد؟ باور کنيد آدم نمي‌فهمد چطور ممکن است ماست هم سفيد باشد هم سياه.

روز دوم. خيلي خوشم آمد از برنده شدن يکي از دوستانم. يک دوستي دارم اين جا که هم خيلي آقا و با پرنسيپ است (جدی جدی) و هم خيلي اهل درس و تحقيق. فعلأ که دو تا مقاله هم داده و تازه از يک کنفرانس بين‌المللي برگشته. اما اين‌ها همه به کنار، اين را بشنويد. يک جايزه‌ی سالانه‌ای در کوئينزلند مي‌دهند به بهترين نوآوری‌های علمي در زمينه‌ی ورزش. اين ايالت کوئينزلند در زمينه‌ی ورزش خيلي حرف اول را در استراليا مي‌زند و در بعضي رشته‌های ورزشي مثل شنا که تقريبأ همه‌ی قهرمانان استراليا از اين جا هستند. بنابراين جايزه‌ی نوآوری‌های علمي در تحقيقات مرتبط با ورزش خيلي با ارزش است. اين آقای در حال دکتر شدن ما برای کارهايش در زمينه‌ی الکترونيک و ورزش جايزه‌ی نوآوری‌های علمي امسال را دريافت کرده. رفتم عکس لوح تقديرش را گرفتم که بگذارم توی وبلاگ. خيلي تبريکات بابت جايزه.

روز سوم. خاتمي هم دکترای افتخاری گرفت از سن‌اندروز اسکاتلند. گنجي هم که ديگر جايي در دنيا نمانده که به او يک جايزه‌ای نداده باشند. عبادی هم که دارد مي‌رود برای دريافت لژيون دونور فرانسه. همين تازگي‌ هم عزت‌الله انتظامي از يونسکو جايزه گرفته. هنری‌ها هم که دارند پلنگ و يوزپلنگ و خرس و از اين حرف‌ها جايزه مي‌گيرند از جشنواره‌ها. از قرار خارجي‌ها مسابقه گذاشته‌اند که به ايراني‌ها جايزه بدهند. آنوقت توی خود ايران دوازده هزار دلار جايزه داده‌اند به يک کاريکاتوريست مراکشي بابت نمايشگاه کاريکاتور هولوکاست. نه موضوع کاريکاتورش ربطي به ايران دارد و نه دولت آن آدمي که جايزه گرفته بابت کشيدن چنين کاريکاتوری ذوق زده شده. هولوکاست مربوط به نازی‌های آلمان است و قربانيانش هم يهوديان. حالا هم که دعوا ميان اسرائيل است با اعراب، تازه که بعضي‌ از عرب‌ها هم که با اسرائيل دوست هستند. هيچ چيزی در اين باره به ايران ریطي ندارد آنوقت دوازده هزار دلار داده‌اند برای يک کاريکاتوری که ریطي به ايراني‌ها ندارد. از آن طرف هم روزنامه‌نگارها را از نان خوردن مي‌اندازند. آخر کدام طرف اين معادله‌ای که جمهوری اسلامي جلوی‌مان گذاشته به هم مي‌خورد؟

روز چهارم. مسابقه‌ی بزرگ اسبدواني جام ملبورن هم شروع شده. از آن مسابقه‌هاست که از نظر شرط بندی در بالاترين رتبه‌ی شرط بندی‌های استراليا قرار مي‌گيرد و البته در 120 کشور دنيا هم برای مسابقات مختلفش شرط بندی مي‌کنند. مسابقات در ملبورن برگزار مي‌شود ولي تقريبأ حس و حال آن را در همه جا مي‌شود ديد چون اهل شرط بندی همه جا موضوع مسابقه را دنبال مي‌کنند و بزرگ و کوچک هر کدام يک مقداری شرط مي‌بندند روی اسب‌ها. اما جام ملبورن در واقع يک اتفاق هنری سالانه هم محسوب مي‌شود که شايد همپای خود موضوع اسبدواني‌اش مهم است و گاهي بيشتر. آن اتفاق هنری مربوط است به نمايش لباس و بخصوص کلاه‌های جديد که توسط بهترين طراحان دنيا برای به نمايش درآمدن در روزهای جام ملبورن طراحي مي‌شوند. بنابراين جام ملبورن برای غير علاقمندان به اسب معني‌اش نمايش مد و کلاه‌های زنانه ست. اما طنز داستان را ببينيد. اين مسابقه‌ی سالانه با حمايت مالي شرکت هواپيمايي "امارات" برگزار مي‌شود که مثلأ امسال 1/5 ميليون دلار برای آن بودجه گذاشته است. شرکت امارات متعلق است به کشور امارات متحده‌ عربي يعني کشوری که بعد از روی کار آمدن حکومت طالبان در افغانستان اول از همه حکومت آن‌ها را به رسميت شناخت و بعد هم پاکستان به دنبالش و ديگر به سومي نرسيد و همين دو کشور شدند پشتيانان طالبان. حالا امارات متحده عربي حامي طالبان از مسابقه‌ای حمايت مالي مي‌کند که موضوعش مد و کلاه‌های زينتي برای زنان ا‌ست آنوقت حکومتي که مورد حمايتش بود زن‌ها را به خاطر نپوشيدن برقع مجازات مي‌کرد. اين هم يک نوع اسلام است، منتها اين از نوع آج از توی آن است.

روز پنجم. جمهوری اسلامي دارد خودش را از طريق عضويت به شکل ناظر به پيمان شانگهای نزديک مي‌کند. از آن طرف هم
مي‌خواهد ميانجي صلح بشود ميان روسيه و گرجستان. در واقع نگاه سياسي‌اش دارد معطوف مي‌شود به شرق که از يک جنبه‌هايي جالب است. اول اين که در شرق به جز اندونزی و مالزی که خودشان زير نفوذ شديد چين هستند مابقي کشورها عمومأ موجوديت اسرائيل را قبول کرده‌اند. بنابراين اگر جمهوری اسلامي از خاورميانه‌ای که به هر حال دارد رفته رفته اسرائيل را مي‌پذيرد فاصله بگيرد باز هم در نهايت بايد برای هر نوع رابطه‌ی سياسي با شرق ابتدا مشکل خودش را با اسرائيل حل کند. در چين و روسيه هم خبری از دموکراسي به شيوه‌ی غربي‌اش در کار نيست که مثلأ جمهوری اسلامي بخواهد برای آن‌ها هم ادا و اصول دربياورد. خيلي طبيعي ‌ست که حمايت آن‌ها از جمهوری اسلامي منوط بشود به تعيين تکليف جمهوری اسلامي با چچني‌ها در روسيه و اويغورهای جدايي طلب در چين و در نهايت نشستن پای ميزی که ممکن است دفعه‌ی بعد يک عضو ناظر ديگرش هم اسرائيل باشد. خوب جمهوری اسلامي از غرب دور مي‌شود ولي از آن طرف به يکي از کليدی‌ترين اهداف غرب که شناسايي اسرائيل است نزديک‌تر مي‌شود. يادتان هست که بعد از درگيری لفظي شديد قذافي و ملک عبدالله در مراکش که قدافي خيلي تند به ملک عبدالله گفته بود نوکر امريکا و ملک عبدالله هم به او جواب داده بود تروريست، ليبي دفترش را از اتحاديه‌ی عرب جمع کرد و اعلام کرد که ما به اتحاديه‌ی افريقا نزديک‌تريم تا به کشورهای عرب؟ اما بعد تازه صدايش درآمد که آن پشت و پسله‌ها با کشورهای غربي به نتيجه رسيده‌ اند که ليبي هم غرامت لاکربي را بدهد و هم برنامه‌ی تسليحات اتمي‌ و اردوگاه‌های آموزش چريکي‌اش را تعطيل کند. در واقع ليبي بر حسب ظاهر از اتحاديه‌ی عرب که همپيمان امريکاست خارج شد اما به غرب نزديک‌تر شد. حالا جمهوری اسلامي دارد مي‌رود در جمع غير دموکراتيک‌ها که لابد فردای روز مي‌گويند نمي‌خوام و نمي‌خورم و فلان نداريم.

روز ششم. از قرار شيخ تاج‌الدين الهلالي ممکن است به خاطر حرفي که زده و خانم‌های بي حجاب را به گوشت بدون سرپوش تشبيه کرده مجازات بشود. يک مجازات احتمالي‌اش اين است که بفرستندش در يکي از سازمان‌های مربوط به امور زنان برای مدت معيني کارهای خدماتي انجام بدهد. چه شود؟ من از روزی که اين مجازات را شنيده‌ام هر بار که فکرش را مي‌کنم خنده‌ام مي‌گيرد که شيخ را ببرند مثلأ در يک استخر زنانه و مجبورش کنند صبح‌ها شيشه‌های دور استخر را تميز کند. با توجه به تجربه‌ای که ما ايراني‌ها از اين شيوخ داريم مي‌شود احتمال داد که ايشان همانجا چهار تا حرف نامربوط ديگر هم بزند که مجازاتش ادامه پيدا کند. اما اين که خانم‌ها را به گوشت تشبيه کرده ممکن است به يک دلايل ديگری هم باشد. اين شيخ که امامت مسجد لبناني‌ها را داشت و فعلأ معلق شده خودش اصلأ مصری‌ست. لابد مي‌دانيد که معروفترين جاذبه‌ی توريستي مصر همين رقص عربي‌اش است که به آن مي‌گويند رقص شکم. اگر همراه با يک مرد عرب در يکي از اين مراسم رقص عربي حضور به هم برسانيد مي‌بينيد که يک حرفي از دهان‌شان نمي‌افتد که عبارت است از "حلوا". خيلي هم غليظ مي‌گويند. معني تحت اللفظي‌اش مي‌شود شيريني اما معني‌اش در محاوره مي‌شود خيلي خوب يا شيرين کاشتي. حالا ممکن است الهلالي داشته فکر مي‌کرده چطور اين حلوا را با آن رقص شکم که گاهي هم برای آب شدن چربي‌های اضافه خوب است با هم مخلوط کند و هر دو را مثل يک حب بخوراند به مستمعين. گفته شيريني را بدون سرپوش بگذاريد جانوران مي‌روند خدمتش مي‌رسند، گوشت هم به همين منوال. ديگر باقي‌اش با خودتان که حدس بزنيد اما کاش ادامه‌اش را هم مي‌گفت مي‌فهميديم نوع سرپوش از چه جنسي باشد بهتر است؟ لابد پارچه‌ای باشد بهتر است. حالا که فعلأ خانم‌های طرفدارش هم دارند سر و صدا راه مي‌اندازند که اين شيخ آدم خوبي‌ست. البته امروز يک عکس خنده‌داری از يکي از طرفدارانش در روزنامه چاپ شده بود. خلاصه اين شيخ الهلالي آدم را ياد جيم دو زبَر جَن و دو زير جِن و دو پيش جُن شهر قصه مي‌اندازد.

و روز هفتم. اين وزير بهداشت دولت احمدی‌نژاد- لنکراني- نه تنها اندازه‌‌اش به وزارت به آن بزرگي نمي‌خورد بلکه اصلأ سوادش هم به دکتر بودنش نمي‌خورد. نشريه‌ی نيچر برداشته يک مقاله‌ای چاپ کرده که اتفاقأ کلي هم از دولت احمدی‌نژاد تعريف کرده که هنوز دست نزده به بودجه‌های تحقيقاتي دانشگاه‌ها و فقط اظهار نگراني کرده که نکند آدم‌هايي که گذاشته‌اند رؤسای دانشگاه‌ها نتوانند رشد علمي ايران را همينطور که دارد پيش مي‌رود حفظ کنند آنوقت لنکراني برداشته دری وری جواب داده بهشان تازه که اگر جوابيه‌ای لازم داشته آن مقاله بايد وزير علوم مي‌نوشته. انگار اهل دولت احمدی‌نژاد مسابقه دارند که هر کدام يک پرت و پلايي بايد بگویند با ریط يا بي‌ربط. گفته همين آدم‌های کم تجربه بهتر از آدم‌های قبلي هستند و با همين‌ها مي‌رسيم به قله‌های دانش. همه جای دنيا مي‌گردند آدم حسابي‌ها را مي‌گذارند که جواب درست بدهند به اظهار نظرهای ديگران آنوفت وزير دولت جمهوری اسلامي فرق ميان اظهار نگراني با انتقاد را نمي‌فهمد. آنوقت با همين‌ها مي‌خواهند برسند به قله‌های دانش! بلکه لنکراني فکرکرده قله‌های دانش يک جايي‌ست نزديکي‌های آبعلي، با خودش گفته خوب همه با هم مي‌رويم قله و يک تفريحي هم مي‌کنيم و توی دهن سردبير نشريه هم مي‌زنيم که نمي‌داند با اتوبوس هم مي‌شود رفت حتي آن طرف‌تر از قله‌های دانش، چند کيلومتری آن طرف‌تر از آبعلي که راهي نيست.

نظرات

پست‌های پرطرفدار